پاسخ به سوالات حقوقی و شرعی حقوق اسلامی آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ نويسندگان یک شنبه 1 دی 1398برچسب:, :: 23:16 :: نويسنده : عبدالرضا
ایام سوگواری اربعین سید و سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام بر عموم شیعیان تسلیت باد. التماس دعای خیر: حاج شیخ محمد آقازیارتی فراهانی
چه آیاتی از قرآن درباره ولایت مطلقه فقیه است تا بتوان بر اساس آنها این موضوع را اثبات کرد؟ گاهی گمان میشود تنها مدرک اسلامی بودن یک مسأله، این می باشد که: در قرآن کریم مطرح شود و چگونگی طرح آن کاملاً شفاف، روشن و بی نیاز از ژرفنگری و تأملات اجتهادی باشد. در حالی که: شرایط حاکم جامعه: خداوند میفرماید: و (لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْءٍ)؛آل عمران (3)، آیه 28. . عدالت (در مقابل ظلم) (وَ لا تَرْکَنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ)؛هود (11)، آیه 113. (لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ)؛بقره (2)، آیه 124. . فقاهت (أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدی فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ)؛یونس (10)، آیه 35. فقیه با تخصصی که سالها در تحصیل آن کوشش کرده، میتواند احکام اسلام را از قرآن، سنت، عقل و اجماع به دست آورد؛ اما غیر فقیه این تخصص را ندارد و باید احکام اسلام را از فقیه بیاموزد. اشکال. پاسخ. دوّم. اشکال/ پاسخ/ سزاواتر بودن در آیه، سزاواری در حد الزام است؛ یعنی، فقط باید از او پیروی کرد؛ زیرا در ذیل آیه مردم را توبیخ میکند که چرا از (مَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ)پیروی نمیکنید: (فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ)؟ بنابراین سزاواری در حد الزام است. مشابه این مسأله در موارد دیگری نیز در قرآن وجود دارد؛ مثلاً در آیه (وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ)؛ احزاب (33)، آیه 6.که در بحث ارث است و وجود هر طبقه مانع از ارث طبقه دوم میشود. آیات بیشمار دیگری نیز وجود دارد که فضیلت عالمان را بر غیر عالمان بیان کرده است.زمر (39)، آیه 9. . کفایت حضرت موسی و دختر شعیب نیز آمده است: از مجموع این آیات، میتوان تصویری کلی از سیمای حاکم از دیدگاه قرآن به دست آورد. در منطق قرآن حکومت و زمامداری، تنها شایسته کسانی است که از صلاحیتهای علمی و اخلاقی و توانمندیهای لازم برخودار باشند. به دست آوردن این تصویر در زمان غیبت امام معصوم(ع) بر «ولایت فقیه» تطبیق میکند. از طرف دیگر حکومت اسلامی حکومت قانون خداست: (مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ)؛ مائده (5)، آیه 44. الف. تفسیر پیام قرآن، ج 10 (قرآن مجید و حکومتاسلامی)؛
عزادار حقيقی به خوبی میداند كه سوگواری و برپايی مجالس بزرگداشت برای اهل بيت(ع) فقط قسمت كوچكی از وظايف الهی او نسبت به آنان است بلكه وظيفه بالاتر، توجه به درسها و عبرتهای عاشورا و عمل به آنها است. عمل به تكاليف از جمله درسهايی است كه عزادار حقيقی از عاشوراييان فرا گرفته است. او خود را نسبت به امام زمانش مكلف و مسئول میداند. (1)
عزادار، نيك میداند كه بايد به تنهايی در دادگاه عدل الهی نسبت به رفتار خود با امام زمانش پاسخگو باشد لذا، برای عمل به وظيفهاش منتظر هيچكس نمیماند؛ او منتظر سازمانها، نهادها و اشخاص نيست. او خودش به تنهايی براي خارج كردن امام زمان(ع) از تنهايی، غيبت، اضطرار و آوارگی تلاش میكند. او مانند شهدای كربلا كه هرگز به كمی نفرات شان توجه نكردند و هر يك فقط و فقط به فكر انجام وظيفه در قبال امام مظلوم و تنهاييش بود و كاری به نتيجه و تأييد ديگران نداشت، عمل میكند. مانند «عبدالله بن حسن(ع)» كه وقتي ديد عمويش تنها و مجروح به روی زمين افتاده است و دشمن دور او را گرفته، خود را به عمويش رساند و هنگامی كه «ابجربن كعب» (لعنة الله علیه) شمشيرش را فرود آورد كه امام را بكشد، دست خود را در مقابل شمشير او گرفت تا از امامش دفاع كند و دستش قطع شد و در آغوش عمويش حسين(ع) افتاد تا اين كه «حرمله» (لعنة الله علیه) او را با تير به شهادت رساند.(2)
2) عزادار حقيقی يا «منتظر حقيقی» در اين مرحله میداند كه اگر بخواهد رضايت خدا را جلب كند و به هدف خلقت و كمال نهايی و غايی وجودش نايل شود، بايد به اين «تنها موعظه» خداوند متعال در قرآن كريم عمل كند كه فرمود:
قل إنّما أعظكم بواحدةٍ أن تقوموا لله مثني و فرادي.(3) ای رسول ما، به امت بگو كه من به يك سخن شما را موعظه میكنم و آن سخن اين است كه شما، خالص دو نفری، و يا به تنهايی برای خدا قيام كنيد.
امام خمينی(ره) دربارهء اين موعظه خداوند چنين می فرمايد: خدای تعالی در اين كلام شريف، از سر منزل تاريك طبيعت تا منتهای سير انسانيت را بيان كرده و بهترين موعظههايی است كه خدای عالم از ميانه تمام مواعظ انتخاب فرموده و اين يك كلمه را پيشنهاد بشر فرموده، اين كلمه تنها راه اصلاح دو جهان است. قيام برای خدا است كه ابراهيم خليل الرحمن را به منزل خُلّت رساند و از جلوههای گوناگون عالم طبيعت رهاند.
خليل آسا در علم اليقين زن
نداي لا اُحبّ الآفلين زن
قيام الله است كه موسای كليم را با يك عصا بر فرعونيان چيره كرد و تمام تخت و تاج آنها را به باد فنا داد. و نيز او را به ميقات محبوب رساند و به مقام صعق و صحرا كشاند. قيام برای خدا است كه خاتمالنبيّين(ص) را يك تنه بر تمام عادات و عقايد جاهليت غلبه داد و بتها را از خانة خدا بر انداخت و به جاي آن توحيد و تقوا را گذاشت و نيز آن ذات مقدس را به مقام «قاب قوسين او أدني» رساند. خودخواهی و ترك قيام برای خدا ما را به اين روزگار سياه رسانده، همه جهانيان را بر ما چيره كرده، و كشورهای اسلامی را زير نفوذ ديگران در آورده... موعظت خدای جهان را بخوانيد و يگانه راه اصلاحی را كه پيشنهاد فرموده بپذيريد و ترك نفع شخصی كرده، تا به همه سعادتهای دو جهان نائل شويد و با زندگانی شرافتمندانه دو عالم دست در آغوش شويد.»(4) آری، خودخواهی ما و ترك قيام برای خدا است كه ما را به روز سياه غيبت امام زمان(ع) و تنهايی و غربت حضرت كشانده و مستكبران را بر كشوهای اسلامی حاكم كرده است. همانطور كه خود آن حضرت فرمود: اگر شيعيان نسبت به ما وفادار و همدل بودند، ظهور ما به تأخير نمیافتاد(5). راه چاره همان است كه امام خمينی(ره) فرمود، يعنی موعظه خدای جهان را بخوانيم و يگانه راه اصلاحی را كه پيشنهاد فرموده، بپذيريم و ترك نفعهای شخصی كنيم و با منتقم اصلی حسين(ع) آشتی كنيم، و با وفاداری نسبت به او، برای رفع موانع ظهورش و نبرد با دشمنانش قيام لله كنيم و از اين حالت دنيازدگی و انفعال خارج شويم و با كنار گذاشتن نفعهای شخصی و جيفه گنديده دنيا، برای ظهورش عملياتی شويم.(6) امام خمينی(ره) در جای ديگر می فرمايند: نگوييد تنها هستيم، تنهايی هم بايد قيام بكنيم، اجتماعی هم بايد قيام كنيم، بايد قيام كنيم، با هم بايد قيام كنيم، همه موظفيم به اينكه برای خدا قيام كنيم.(7) برای خدا قيام كنيد و از تنهايی و غربت نهراسيد.(8)
در زيارت عاشورا پس از اعلام برائت از بنيانگذاران ظلم به اهل بيت(ع) و نيز كسانی كه آنها را از مقامشان كنار زدند و همچنين كسانی كه مقدمات جنايات ظالمان را فراهم كردند. نسبت به پيروان و تابعين و دوستان آنها نيز اعلام برائت میشود، يعنی از همه كسانی كه در طول تاريخ در مصيبت اعظم، به خصوص در غيبت امام زمان(ع) نقش داشته و كار آنها به نحوی مانعی بر سر راه ظهور منجی بشريت بوده است. برای همين است كه بلافاصله خطاب به سيدالشهدا(ع) چنين عرض میكنيم: ای اباعبدالله، من تا قيامت با كسانی كه با شما در سلم و صلح هستند در صلحم و با كسانی كه با شما در جنگ هستند، در جنگم.(9) به اين ترتيب نظام دوستی و دشمنی عزادار حقيقی به طور كامل روشن و مشخص است. او با همه كسانی كه شيعه و محبّ اهل بيت(ع) هستند و با آنها دشمنی ندارند، در صلح و دوستی است و با همه كسانی كه دشمن اهل بيت(ع) و به خصوص امام زمان(ع) هستند، در جنگ است. و اين دوستی و دشمنی تا قيامت ادامه دارد. اگر دشمنان امام زمان تا قيامت هم حضرت مخالفت و دشمنی داشته باشند، عزادار حقيقی هرگز از مبارزه و جهاد عليه آنها خسته و ناتوان نميیشود. لذا پس از اعلام جنگ با دشمنان آنها، ابتدا بنيانگذاران ظلم بر آنها را مورد لعن قرار میدهيم و پس از اين كار انتقام حسين(ع) را به همراه امام زمان(ع) آرزو میكنيم. چرا كه مبارزه با دشمنان اهل بيت بدون همراهی با امام زمان(ع) فايده ندارد و انتقام از آنان بدون آن حضرت ممكن نيست. بنابراين عنصر جهاد و مبارزه هرگز از زندگی عزادار حقيقی حذف نمیشود. او تا وقتی كه با مصيبت اعظم غيبت امام زمان(ع) آن هم در اوج غربت و مظلوميت و تنهايی رو به روست، هرگز آرام و قرار ندارد. او تا لحظه با شكوه ظهور و از بين رفتن اين مصيبت اعظم به مبارزه با دجّال و موانع ظهور ادامه ميیدهد. و پس از ظهور نيز به جهاد در راه امامش برای انتقام امام حسين(ع) و ساير اهل بيت(ع) ادامه میدهد و رمز اين كه اين مبارزه و جهاد هميشگی و طولانی است، اين است كه قرآن كريم به همه مسلمين دستور داده است كه تا رفع فتنه و حاكميت دين خدا در سراسر جهان به جهاد مقدس خود ادامه دهند: و قاتلوهم حتّي لا تكون فتنةٌ و يكون الدّين كلّه لله.(10) با كافران جهاد كنيد كه ديگر فتنهای باقی نماند و آيين همه ما در دين خدا باشد. كدام فتنه و مصيبت برای جامعه انسانی بالاتر از غيبت امام زمان(ع) و محروميت جامعه جهانی از رهبر معصوم و متخصص الهی و مظهر خدا است. عزادار حقيقی در اين مقطع حساس و سرنوشتساز با تشخيص وظيفه الهی جهاد، بدون فوت وقت تا رفع اين بزرگترين فتنه، و تا رسيدن به امام خود و جهاد در ركاب او، به مبارزه میپردازد. او نيك میداند بهترين زمان برای سربازی و خدمت و تقرّب نسبت به امام زمان(ع) زمانی كنونی است. نه زمان ظهور كه زمان پيروزی است. چنان كه قرآن كريم میفرمايد: لا يستوي منكم من أنفق من قبل الفتح و قاتل أولئك أعظم درجةً من الذّين أنفقوا من بعد و قاتلو و كلاً وعدالله الحسني و الله بما تعملون خبيرٌ.(11) آن مسلمانانی كه پيش از فتح مكه در راه دين انفاق و جهاد كردند با ديگران برابر نيستند آنان درجهای عظيمتر دارند، تا كسانی كه بعد از فتح انفاق و جهاد كردند. البته خدا به هر دو طايفه وعده احسان داد. و خدا به آنچه میكنيد آگاه است. قيام و جهاد برای برطرف كردن موانع ظهور ارزش و اهميت بيشتري نسبت به سربازی و جهاد در ركاب آن حضرت را دارد، زيرا قرآن كريم همراهي با امام را قبل از پيروزی با ارزشتر و مهمتر میداند. بزرگترين گناه برای عزدار در مرتبه پنجم، تنها گذاشتن امام زمان(ع) است. عزادار كه در اين مرتبه آگاهی زيادی نسبت به درسها و پيامهای عاشورا دارد، به وفاداری و همدلی نسبت به امام زمانش بيشترين توجه و اهتمام را دارد. او از اصحاب عاشورا درس بزرگ وفاداری نسبت به امام زمان خويش را به خوبی آموخته است. وفاداری يعنی پایبند بودن به عهد و پيمانی كه بستهايم. وفای به عهد، به خصوص نسبت به امام و رهبر معصوم از بزرگترين واجبات است و پيمان شكنی و بیوفايی از بزرگترين محرمات میباشد. قرآن كريم و روايات معتبر اسلامي مملوّ از توصيه اكيد به رعايت عهد و وفاداری و پرهيز از عهد شكنی و بی وفايی است. سيدالشهدا(ع) در روز عاشورا درباره دو گروه دوستان و دشمنان سخن گفت. دوستان خويش را به وفاداری ستود و دشمنانش را به خاطر بیوفايیشان مورد نكوهش و سرزنش قرار داد. آن حضرت(ع) در مورد دوستان خود فرمودند: من اصحابی باوفاتر و بهتر از اصحابم نمیشناسم. (12) در روز عاشورا وقتی بر بالين «مسلم بن عوسجه» آمد، اين آيه شريفه را خواند: فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدّلوا تبديلاً.(13) از مؤمنين مردانی هستند كه با عهد خويش با خدا صادق بودند، برخيیشان به عهد خود وفا كرده و جان باختند، برخی هم منتظرند و عهد و پيمان را هيچ دگرگون نساختند. امام(ع) درباره دشمنان خود نيز چنين فرمودند: «اهل وفا به پيمان نيستند، عهد خويش را شكسته و بيعت مرا از گردن خود كنار نهادهايد. به جانم سوگند، با پدرم، با برادرم و با پسر عمويم مسلم بن عقيل نيز همين كار را كرديد».(14) در «زيارت اربعين» خطاب به خود آن حضرت چنين عرض میكنيم: شهادت میدهم كه تو به عهد خود وفا كردی و تا رسيدن به يقين (شهادت) در راه او جهاد كردي.(15)
پی نوشت ها: ٭ برگرفته از: كتاب عزادار حقيقی، نوشته محمد شجاعی. 1. يوم ندعوا كلّ اناسٍ بامامهم؛ روزی كه ما هر گروهی از مردم را با پيشوايشان دعوت میكنيم. (سوره اسراء (17)، آيه 71) 2. مجلسی، بحارالأنوار، ج 45، ص 53. 3. امام خمينی(ره)، صحيفه نور، ج 1، ص 3. 4. سوره سبأ (34)، آيه 46. 5. مجلسی، همان، ج 53، ص 177. 6. برای آشنايی بيشتر با كيفيت عملياتی شدن به بخش چهارم كتاب آشتی با امام زمان(ع) مراجعه شود. 7. امام خمينی(ره)، همان، ج 16، ص 201. 8. همان، ج 20، ص 127. 9. زيارت عاشورا؛ يا اباعبدالله سلمّ لمن سالمكم و حربٌ لمن حاربكم الي يوم القيامة 10. سوره انفال (8)، آية 39. 11. سوره حديد (57)، آية 10. 12. موسوعه كلمات الامام الحسين، ص 395؛ فإنّي لا اعلم اصحاباً أوفي و لا خيراً من اصحابي 13. سوره احزاب (33)، آيه 23. 14. موسوعه كلمات الامام الحسين، ص 363. 15. محدث قمی، مفاتيح الجنان، زيارت اربعين. أشهد أنّك وفيت بعهدالله و جاهدت في سبيله حتّي أتيـٰك اليقين. در اينجا ضمن اشاره به وظايف منتظران امام زمان(عج)، به زمينههاي خاصي كه در جوانان براي انجام وظايف عصر انتظار وجود دارد، ميپردازيم.
انتظار فرج و ظهور مهدي آلمحمد(عج)، يعني انتظار گسترش عدالت و انسانيت در جهان كه در فرهنگ شيعه اين انتظار از برترين عبادتهاست و انتظار مصلح جهاني، تنها يك مفهوم اعتباري نيست بلكه منتظر بايد ويژگيهايي داشته باشد و وظايفي را با جديت تمام انجام بدهد و آنچه براي تحقق آن وعده الهي ضرورت دارد، مهيا کند. در اينجا ضمن اشاره به وظايف منتظران امام زمان(عج)، به زمينههاي خاصي كه در جوانان براي انجام وظايف عصر انتظار وجود دارد، ميپردازيم. وظايف منتظران در عصر انتظار عاشورا، دهمین روز از ماه محرم در گاهشماری هجری قمری ، روز مقدس مسلمانان است.[۱] شهرت این روز نزد شیعیان به دلیل وقایع عاشورای سال ۶۱ هجری قمری است که در این روز حسین بن علی- امام سوم شیعیان - و یاران وی در رویداد کربلا در جنگ با لشکر عمر سعد کشته شدند. شیعیان در این روز سوگواری میکنند. اهل سنت روز عاشورا را سالگرد روزی میدانند که موسی دریای سرخ را شکافت و خودش و پیروانش از آن عبور کردند و این روز را گرامی و روزه گرفتن در این روز را مستحب میدانند.[نیازمند منبع] کلمه عاشورا به معنای «دهم» است. در تقویم رسمی ایران، افغانستان، عراق، پاکستان و هند این روز تعطیل میباشد.[نیازمند منبع معتبر]
محتویاتنگرش شیعهپیشینه تاریخیاولین مراسم سوگواری را زینب خواهر وی در مسجد کوفه برایش برگزار کرد. قبل از آن در کنار اجساد کشتهشدگان در کربلا برگزار شد.[۲] سوگواری برای حسینسابقهٔ سوگواری و برپایی عزاداری برای حسین بن علی به اولین روزهای بعد از عاشورا، در محرم سال ۶۱ هجری میرسد. از علی بن حسین چنین روایت شدهاست:
سینه زنیدر کتاب تحفة النظار و غرائب الامصار یا همان سفرنامهٔ ابن بطوطه جلد اول، وی از زمان اقامتش در شهر شوشتر نقل میکند که وقتی پسر حاکم شوشتر در گذشت، مردم به مسجد آمدند، در حالی که لباسهای مندرس پوشیده بودند و در دو دسته روبروی هم قرار گرفته و در حالی که بر سینه میزدند این شعر را تکرار میکردند "خوندگار ما، خوندگار ما" و حاکم شوشتر (صاحب عزا) نیز در بالای مسجد نشسته بودهاست. (توضیح این که خوندگار به معنی بزرگ و حاکم است) از این گزارش تاریخی میتوان فهمید که ایرانیان در گذشته و حتی قبل از رواج تشیع نیز سینه زنی داشتهاند و این کار را برای بزرگانشان انجام میدادهاند و طبعاً پس از تشیع نیز این رسم را در مورد عزاداری عاشورا استفاده کردهاند. این نکته واضح تر میشود وقتی میبینیم که عزاداری به صورت سینه زنی بیشتر در مناطقی رواج دارد که فرهنگ ایرانی در آن نفوذ داشتهاست. جالب آنکه بسیاری از نوحههای زبان عربی برای سینه زنی مناسب نیست و دستههای عزادار عرب با تکان دادن دست آن نوحهها را میخوانند. ادبیات عاشورایینوشتار اصلی: ادبیات عاشورایی
بخش اندکی از قصیدهٔ سیف فرغانی (قرن ششم و متعلق به سرزمین کنونی فرغانه در ازبکستان) در مصیبت حسین و یاران او:
همچنین شعر معروف محتشم کاشانی (سدهٔ ۱۰ قمری) در رثای واقعه کربلا که اینگونه آغاز میشود:
سوگواری در میان غیر مسلمانانسوگواری عاشورا مختص شیعیان نیست. در ایران ارامنه نیز دستجات عزاداری دارند.[۴][۵] در ترینیداد و توباگو [۶] و جامائیکا[۷] تمامی گروههای قومی و مذهبی در مراسمی که به زبان محلی «هوسِی» خوانده میشود شرکت میکنند و به سوگواری میپردازند.[نیازمند منبع] همچنین زرتشتیان نیز در این ماه به عزاداری برای امام سوم شیعیان میپردازند و او را داماد ایرانیان میدانند با توجه به اینکه شهر بانو دختر یزدگرد سوم همسر او بودهاست. تطبیق تاریخیعاشورای سال ۶۱ هجری قمری با توجه به گاهشماری هجری قمری هلالی در واقع با سهشنبه، ۲۰ مهر ۵۹ هجری خورشیدی (۹ اکتبر ۶۸۰ میلادی) برابر میباشد.[۸] هرچند براساس گاهشماری هجری قمری قراردادی این روز با چهارشنبه، ۲۱ مهرماه خورشیدی (۱۰ اکتبر میلادی) همان سال تطبیق داده میشود.[۹][۱۰][۱۱] کشتهشدگان عاشورانوشتار اصلی: فهرست کشتهشدگان واقعه کربلا
نگرش مذاهب دیگراهل سنت.
یهودیتصحیح بخاری به اشتباه این روز را معادل یومکیپور شمرده است..[۱۲] یومکیپور در روز دهم ماه تیشری- می باشد، اما 10 محرم 61 هجری قمری برابر با 10 حشوان 4441 عبری بوده است. سایرهمچنین زمان بسیاری وقایع سرنوشت ساز برای پیامبران پیشین به این روز منتسب شدهاست. پذیرش توبه آدم، پایان طوفان نوح، گذشتن ابراهیم از میان آتش، بینا شدن یعقوب، بهبود بیماری ایوب و انتقال عیسی به بهشت پس از تلاش ناموفق یهودیان برای مصلوب کردن او، همگی مطابق برخی روایات در این روز اتفاق افتادهاند.[منبع معتبر][۱۳] کتابشناسی
۱۳۸۵
Every day is Ashura and every land is Kerbala This site is dedicated to Hussain ibn Ali (A), the Grandson of the Prophet (S),and his sacrifice for Islam at Kerbala. In the month of Muharram 61 AH (approx. 20 October 680 AD), an event took place in Iraq at a place known as Kerbala on the bank of the river Euphrates. It seemed in those days insignificant from the historical point of view. A large army which had been mobilised by the Umayyad regime besieged a group of persons numbering less than a hundred and put them under pressure to pay allegiance to the Caliph of the time and submit to his authority. The small group resisted and a severe battle took place in which they were all killed. It appeared at that time that like hundreds of similar events, this battle would be recorded in history and forgotten in time. However, the events that occurred on the 10th day of Muharram in Kerbala were to become a beacon and an inspiration for future generations. In this article, we shall examine briefly the principal adversaries. The leader of the small band of men who were martyred in Kerbala was none other than Husain (A), son of Ali bin Abi Talib (A) and grandson of the Holy Prophet (S). Who was Husain? He was the son of Fatima (A) for whom the Holy Prophet (S) said, "Husain is from me and I am from Husain. May God love whoever loves Husain." [1] With the passing away of his brother Hasan(A) in 50 AH, Husain (A) became the leader of the household of the Holy Prophet (S). He respected the agreement of peace signed by Hasan (A) and Muawiya, and, despite the urging of his followers, he did not undertake any activity that threatened the political status quo. Rather he continued with the responsibility of looking after the religious needs of the people and was recognised for his knowledge, piety and generosity. An example of the depth of his perception can be seen in his beautiful du'a on the day of Arafat, wherein he begins by explaining the qualities of Allah, saying:
On the other hand, we have Yazid, whose father (Muawiya) and grandfather (Abu Sufyan - the arch-enemy of the Prophet) had always tried to sabotage the mission of the Holy Prophet, and who showed his true colour by stating in a poem, "Bani Hashim had staged a play to obtain kingdom, there was neither any news from God nor any revelation." [2] Mas'udi writes that Yazid was a pleasure-seeking person, given to wine drinking and playing with pets. It is no wonder that Husain's response to Yazid's governor, when asked to pay allegiance to Yazid was, "We are the household of the prophethood, the source of messengership, the descending-place of the angels, through us Allah had began (showering His favours) and with us He has perfected (His favours), whereas Yazid is a sinful person, a drunkard, the killer of innocent people and one who openly indulges in sinful acts. A person like me can never pledge allegiance to a person like him ..." [3] The revolution of Husain (A) was an Islamic movement spearheaded by one of the great leaders of Islam. The principles and laws of Islam demanded that Husain (A) act to warn the Ummah of the evil situation which it was in, and to stand in the way of the deviating ruler. As Husain (A) himself remarked when he left Madina for the last time, "I am not rising (against Yazid) as an insolent or an arrogant person, or a mischief-monger or tyrant. I have risen (against Yazid) as I seek to reform the Ummah of my grandfather. I wish to bid the good and forbid the evil." [4] Hussain (A) was killed on the battlefield as he did Sajdah. His head was removed from his body on the plains of Kerbala, mounted on a spear, and paraded through villages and towns as it was taken to Damascus and presented at the feet of Yazid. Why is Husain (A) regarded as the "leader of the martyrs" ? It is because he was not just the victim of an ambitious ruler. There is no doubt that the tragedy of Kerbala, when ascribed to the killers, is a criminal and terrible act. However when ascribed to Husain (A) himself, it represents a conscious confrontation and a courageous resistance for a sacred cause. The whole nation had failed to stand up to Yazid. They had succumbed to his will, and deviation and regression towards the pre-Islamic ways were increasing. Passiveness by Husain (A) in this situation would have meant the end of Islam as we know it. Thus Husain (A) took upon himself the responsibility of the whole nation. The greatest tragedy was that one who stood up for the noblest of causes, the defence of Islam, was cut down in so cruel a manner. It is for this reason that the sacrifice of Husain (A) is commemorated annually throughout the Muslim world. Our sorrow never abates as we relive the tragedy. As Allama Iqbal says in his Baqiyat (in Urdu):
The commemoration of Ashura on the 10th of Muharram every year serves to remind us of the sacrifices of the family of the Prophet (S). It also makes us aware of the people, then and now, who tried to destroy Islam and the family of the Prophet (S) and all that they stood for - as well as those who watched, listened and did nothing. References:[1] Ibn Majah: Sunan, Hadith 144. [2] Ibn Jarir: Tarikhu'l Umam wa'l Muluk, vol.13, p.2174. [3] Sayyid ibn Ta'us: Maqtalu'l Husain, pp.10-11 [4] Al-Khatid al-Khuwarazmi: Maqtalu'l Husain ,vol.1, p.88.
غدیر خم نام ناحیهای میان مکه و مدینه است که پیامبر اسلام در حجةالوداع، علی بن ابی طالب را «ولی» پس از خود اعلام کرد. ۱۸ ذیالحجه، سالروز این واقعه میان شیعیان به عید غدیر خم شهرت دارد. محمد، پیامبر اسلام در بازگشت از آخرین حج خود همه مسلمانانی که در حج شرکت داشتند را در غدیر خم جمع کرد و شیعیان معتقدند که او در آنجا علی بن ابیطالب را بهعنوان وصی و برادر و جانشین خود از جانب الله معرفی کرد. عبارت معروف «هر آنکس که من مولای او هستم، پس علی مولای اوست» قسمتی از خطابه بلند غدیر میباشد. گرچه در تفسیر حدیث غدیر خم در بین شیعه و سنی اختلاف وجود دارد. اهل سنت تنها اظهار نزدیکی پیامبر به علی و دوستی با او رامیدانند و اظهار خواسته اش که علی به عنوان پسر عمو و فرزند خوانده اش جانشین او در مسئولیتهای خانوادگی اش پس از مرگ شود. این واقعه و حدیث غدیر در کتاب های شیعه و بسیاری کتاب های اهل سنت نقل شده است. اولین منبع تاریخی که به این کتاب اشاره می کند یعقوبی مورخ شیعه در نیمه دوم قرن سوم هجری است و اولین آثار ادبی قابل تاریخ گذاری، مجموعه اشعاری از نویسندگان شیعه در قرن دوم هجری است. از حدود قرن دوم هجری واقعه غدیر خم بعنوان دلیل نویسندگان شیعه برای اثبات برحقی علی بر جانشینی محمد آمده است.[۱] محتویاتجغرافیای غدیر خم«غدیر خم» نام ناحیهای در میان مکه و مدینه است که بر سر راه حاجیان قرار دارد و به خاطر وجود برکهای در این محل که در آن آب باران جمع میشدهاست، به این نام شهرت یافتهاست. غدیر در ۳-۴ کیلومتری میقاتهای پنجگانهاست. در جحفه راه اهالی مصر، مدینه، عراق و شام از یکدیگر جدا میشود. غدیر خم بهسبب وجود آب و چندین درخت کهنسال، محل توقف و استراحت کاروانیان بود؛ اما گرمایی طاقتفرسا داشت. از دیدگاه تاریخیبنوشته سید حسین نصر هنگامی که محمد از آخرین حج خود در سال ۶۳۲ میلادی باز میگشت. خطابهای در مورد علی ایراد نمود که توسط شیعه و سنی بسیار متفاوت تفسیر شدهاست. مطابق با روایت هر دو گروه محمد گفت که علی وارثش و برادرش و کسی است که هر کس پیامبر را به عنوان مولایش (رهبر یا دوست قابل اعتماد) بپذیرد(کلمه مولا مرتبط است با ولایت(با کسر واو) یا وَلایت (با فتح واو) که حکومت، شروع مبادرت، غلبه معنوی و قدرت معنی میدهد). شیعیان این اظهارات را به معنی تعیین علی به جانشینی پیامبر و اولین امام میدانند. اهل سنت تنها اظهار نزدیکی پیامبر به علی میدانند و اظهار خواستهاش که علی به عنوان پسرعمو و فرزند خواندهاش جانشین او در مسئولیتهای خانوادگیش پس از مرگ شود.[۲] بنظر میرسد که اولین تاریخنگاری که واقعه غدیر خم را ثبت کردهاست تاریخ نگار شیعه؛ یعقوبی در نیمه دوم قرن سوم هجری بودهاست.[۱] بگفته ماریا دقاق، بسیاری از منابع اهل سنت واقعه غدیر خم را نقل کردهاند اما قائل به این موضوع نیستند که غدیر دلالت بر تعیین علی به عنوان جانشین سیاسی پیامبر مسلمانان داشتهاست. مجموعهٔ جامعی از نقل قولها و احادیث در مورد غدیر خم در سه کتاب اهل سنت وجود دارد. این سه اثر عبارتند از کتاب مُسند احمد بن حنبل، تاریخ مدینات دمشق ابن عساکر، و کتاب البدایة و النهایة ابن کثیر.[۱] اگر چه در برخی خطبه های علی در نهجالبلاغه که او در مورد برحقی خود به عنوان جانشینی محمد ایراد نمودهاست، اشارهای به این واقعه غدیر خم نیست ولی علی در موارد دیگری( در اینجا) به این خطبه استناد و استدلال کرده و ناگفته نماند که نهج البلاغه تمام خطبه های حضرت علی را در بر ندارد و منتخباتی از آنهاست(بسیاری خطبه های دیگر را می توان در مستدرکات چندگانه نهج البلاغه دید). به علاوه از قرن دوم هجری که مقداری آزادی بیان بیشتر شد و نهضت کتاب نویسی و حدیث گویی که عمر ان را منع کرده بود رخ داد، واقعه غدیر خم از دلایل اصلی عنوان شده توسط شیعه برای برحقی علی بر جانشینی محمد محسوب میشدهاست. اولین نمونه از اینگونه آثار ادبی که میتوان تاریخی برای آن تعیین کرد هاشمیات مربوط به قرن دوم هجری/هشتم میلادی و کتاب مربوط به قرن دوم هجری/هشتم میلادی است.[۱] رخداد غدیر خم از دیدگاه شیعه
از آغاز ذیالقعده سال دهم هجری که آخرین سال زندگانی پیامبر بود، به همه مناطق مسلماننشین و ایلها و قبیلههای مسلمان عربستان خبر داد که وی در این ماه به مکه معظمه خواهد رفت و حج بهجای خواهد آورد و بدینترتیب بزرگترین اجتماع مسلمانان شکل گرفت، که به حجةالوداع معروف است. با پایان حج محمد به سرعت دستور حرکت جهت اجتماع در غدیر خم را دادند. حتی ۱۲۰۰۰ از اهل یمن - که برای رفتن به وطن خود باید راه دیگری را میرفتند - به دستور او با کاروان مسلمانان همراه شدند. در میان راه مکه و مدینه در غدیر خم، آیه قرآن فروفرستاده شد:
در پی نزول این آیه، پیامبر دستور داد همه کاروانیان در آن محل گرد هم آیند، و در همانجا پیامبر خطابهٔ طولانی غدیر را ایراد کرد. برخی بخشهای این سخنرانی- که به گفته شیعیان در معرفی مقام علی است - چنین است:[منبع تاریخی این خطبه کدامست؟]
پس از پایان خطابه، این آیه بر پیامبر فرو فرستاده شد:
مراسم بیعت مسلمانان با پیامبر و علی سه روز طول کشید و حتی بانوان با قراردادن دست خود در ظرف بزرگ آبی که در سوی دیگر آن در درون خیمه، دست علی قرار داشت، بیعت خود را اعلام میکردند. در دیدگاه شیعه، منافقین که گروه قابلتوجهی را تشکیل میدادند، در ماجرای غدیر و به اراده الهی، نتوانستند نیات خود را آشکار و عملی کنند؛ اما در میان جمعیت شبههافکنیهایی نسبت به اقدام پیامبر انجام میدادند و شخصی به نام «» را تحریک کردند تا نزد رسول بیاید و برخلاف همه تصریحات حضرت در ضمن خطبه، سؤال کند که آیا آن چه درباره علی بن ابی طالب گفتی از جانب پروردگار بود یا از جانب خود؟ پیامبر در پاسخ فرمودند: «خداوند به من وحی کردهاست و واسطه میان من و خدا جبرئیل است و من اعلامکننده پیام خدا هستم و بدون اجازهٔ پروردگارم، خبری را اعلام نمیکنم.»[نیازمند منبع] محمد حسین طباطبایی مفسر شیعه در کتاب تفسیر المیزان جلد پنجم ذیل این آیه (سوره مائده آیه 3) شأن نزول آن را واقعۀ غدیر خم میداند [۳]. کتاب الغدیربه گفته ماریا دقاق در دانشنامه ایرانیکا، بهترین منبع شیعه دوازده امامی که در عصر مدرن در زمینه غدیر خم نگاشته شده است، کتاب الغدیر عبدالحسین امینی است. این کتاب در یازده جلد با این هدف نگاشته شده که همه مطالب در زمینه غدیر خم در آثار سنی و شیعه اعم از حدیث، تاریخ، تفسیر قرآن، شعر، و نیز زندگی نامه افراد مشهوری که در زمره راویان یا حافظان این حدیث بودند را جمع آوری کند.[۱] حدیث غدیر در منابع سنّیاین حدیث در نزد منابع اهلسنّت نیز مشهور و متواتر است و در ذیل به برخی از این احادیث اشاره میگردد[۴]: 1.أن النبي عليه السلام قال يوم غدير خم إني تارك فيكم ثقلين أولهما كتاب الله فيه الهدى والنور فخذوا بكتاب الله واستمسكوا به فحث على كتاب الله ثم قال أذكركم الله في أهل بيتي ثلاثا[۵] 2.قال علي في الرحبة أنشد بالله رجلا سمع رسول الله صلى الله عليه وسلم يوم غدير خم يقول إن الله ولي المؤمنين ومن كنت وليه فهذا وليه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره [۶] 3.عن حبشی بن جنادة:سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول يوم غدير خم اللهم من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره وأعن من أعانه[۷] 4.عن زیاد بن أبی زیاد:سمعت علي بن أبي طالب رضي الله عنه ينشد الناس فقال : أنشد الله رجلا مسلما سمع رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول يوم غدير خم ما قال فقام اثنا عشر بدرياً فشهدوا[۸] اقوال مورخین در غدیر خممحمد بن جریر طبری صاحب تاریخ کبیر، خبر غدیر خم را در این کتاب از هفتاد و پنج طریق روایت کرده است.[۹] همچنین ابن جوزی شافعی در کتاب خود به نام اسنی المطالب فی مناقب علی بن اب طالب تواتر حدیث غدیر خم را از طرق بسیار اثبات نموده است.[۱۰]
برای دانلود فیلم سخنرانی دکتر حسن روحانی در سازمان ملل متحد به آدرس لینک "سخنرانی دکتر حسن روحانی در سازمان ملل متحد "زیر در بخش پیوندها کلیک نمایید
متن سخنان رییس جمهور به شرح زیر است: بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطاهرین و صحبه المنتجبین آقای رئیس،آقای دبیرکل! عالیجنابان، خانم ها و آقایان! در آغاز مایلم تبریکات صمیمانه خود را به مناسبت انتخاب شایسته جنابعالی به ریاست مجمع عمومی ابراز نموده و از تلاش های جناب آقای بان کی مون نیز تقدیر نمایم. آقای رییس! جهان ما جهانی پر از بیم و امید است: بیم جنگ و مناسبات خصومتآمیز منطقهای و جهانی، بیم رویارویی هویتهای مرگبار مذهبی، قومی و ملی، بیم نهادینه شدن خشونت و افراطیگری، بیم فقر و تبعیض خُرد کننده، بیم تباهی و نابودی منابع حیاتی، بیم بیتوجهی به کرامت و حقوق انسان، و بیم غفلت از اخلاق. در برابر همه این بیمها، امیدهای جدیدی نیز وجود دارد: امید اقبال مردم و نخبگان در سراسر جهان به «آری برای صلح و نه برای جنگ» و امید به ترجیح گفت و گو بر ستیز و اعتدال بر افراط. یک نمونه زنده، گزینش هوشیارانه امید و تدبیر و اعتدال توسط مردم بزرگ ایران در انتخابات اخیر است که با تبلور مردم سالاری دینی و انتقال آرام قدرت اجرائی نشان داد که ایران لنگرگاه ثبات در دریای ناآرامی های منطقه ای است. اعتقاد راسخ حکومت و مردم ما به صلح پایدار، ثبات، آرامش، حل مسالمت آمیز مناقشات و تکیه بر آراء عمومی به عنوان پشتوانه قدرت، مقبولیت و مشروعیت، نقشی والا در فراهم کردن چنین محیط امنی داشته است. آقای رئیس،خانم ها و آقایان! دوران حساس انتقالی کنونی در روابط بین الملل مشحون از خطرات و البته توأم با فرصت های کم نظیری است. هرگونه محاسبه نادرست از وضعیت خود و دیگران، آسیب های تاریخی را در بر دارد تا جایی که خطای یک بازیگر، اثرات منفی بر همگان خواهد داشت. آسیب پذیری، پدیده ای جهانی و فراگیر شده است. در این گذر حساس در تاریخ مناسبات جهانی، عصر بازی های با حاصل جمع صفر پایان یافته است ولی هنوز معدودی از بازیگران روش ها و ابزارهای کهنه شده و عمیقاً ناکارآمد را بکار می گیرند تا برتری و سلطه پیشین خود را حفظ کنند. نظامی گری و استفاده از ابزارهای نظامی و خشن برای انقیاد دیگران، نمونه ناکارآمدی از تداوم کنش های کهنه در شرایط نوین است. اقدامات زورمدارانه اقتصادی و نظامی برای حفظ و تداوم سلطه و برتری گذشته، با مجموعه ای از قالب های مفهومی همراه شده که همگی ضد صلح، ضد امنیت، ضد کرامت انسانی و ضد آرمان های بشری می باشند. از جمله این قالب های مفهومی، یکسان سازی جوامع و تعمیم ارزش های غربی بعنوان ارزش های جهانی است. قالب دیگر، حفظ فرهنگ جنگ سرد و تقسیم دو اردوگاهی جهان به «مای برتر» و «دیگران دون تر» می باشد. قالب دیگر مفهومی، ایجاد ترس و تهدید، از برآمدن بازیگران نوظهور در جامعه جهانی است. در چنین فضائی، خشونت های دولتی و غیردولتی، مذهبی و فرقه ای و حتی نژادی افزایش یافته و هیچ تضمینی وجود ندارد که دوران آرامش بین قدرت های بزرگ نیز در دام گفتمان ها، رفتارها و کردارهای خشن گرفتار نیاید. تاثیرفاجعه بار روایت های افراطی و خشن را نباید دست کم گرفت. در این میان،خشونتِ راهبردی که در تلاش برای حذف بازیگران منطقه ای از فضای عمل طبیعی آنها، سیاست های موسوم به مهار، تغییر نظام های سیاسی از بیرون مرزها و تلاشی که برای بر هم زدن حدود و ثغور سیاسی متبلور می شود، بسیار خطرناک و تنش آفرین است. در گفتمان متعارف سیاسی بینالمللی، یک مرکز متمدّن با حاشیههای غیرمتمدن به تصویر در آمده است. در این تصویر نسبتِ کانون قدرت های جهانی و حاشیهها، نسبتی آمرانه قلمداد شده است. گفتمان مرکزگرایی شمال و حاشیهگرایی جنوب سبب استقرار نوعی نظم تکگویی و مونولوگ در سطح روابط بینالمللی شده است. ایجاد مرزهای نادرست هویتی و بیگانه ستیزیهای خشن رایج نتیجة قهرمانی این گفتمان است. گفتمان های تبلیغاتی و بی اساس دین ستیزانه، اسلام هراسانه، شیعه هراسانه و ایران هراسانه به واقع تهدیدی جدی علیه ثبات جهانی و امنیت انسانی است. این گفتمان تبلیغاتی، با طرح و القای تهدیدات فرضی و خیالی شکل خطرناکی به خود گرفته است. یکی از این تهدیدات خیالی، خطر موهوم ایران است. به بهانه این تهدید موهوم، چه اقدامات ناهنجار و چه جنایت ها در سه دهه گذشته صورت نگرفته است؟ تسلیح صدام حسین به سلاح های شیمیایی و حمایت طالبان تنها نمونه ای از این جنایت هاست. صریحاً و با قاطعیت تمام و با استناد به مدارک و شواهد متقن اعلام می دارم که آنهائی که دم از تهدید ایران می زنند، یا خود تهدید علیه صلح و امنیت بین المللی اند یا به تهدید دامن می زنند. ایران نه فقط تهدید نیست، بلکه در آرمان و عمل، پیوسته منادی صلحِ عادلانه و امنیت همه جانبه بوده است. آقای رئیس! خانم ها آقایان! درکمتر نقطه ای از جهان، خشونت مانند غرب آسیا و شمال آفریقا خانمان سوز بوده است. مداخله نظامی در افغانستان، جنگ تحمیلی صدام حسین علیه ایران، اشغال کویت، مداخله نظامی علیه عراق و رفتار خشن سرکوبگرانه علیه مردم فلسطین، ترور شخصیت های سیاسی و مردم عادی در ایران و بمب گذاری در کشورهای منطقه نظیر عراق، افغانستان و لبنان نمونه هایی از خشونت در سه دهه گذشته در این منطقه اند. آنچه بر مردم مظلوم فلسطین می رود، چیزی جز یک خشونت ساختاری نیست. سرزمین فلسطین در اشغال است. حقوق اولیه فلسطینیان به طور فاجعه باری نقض می شود و آنها از بازگشت به خانه، محل تولد و دسترسی به سرزمین مادری محرومند. جنایاتی که بر مردم بی گناه فلسطین می رود، خشونت نهادینه ای را به نمایش می گذارد که برای توصیف آن، آپارتاید مفهوم و واژه کم وزنی بنظر می آید. فاجعه انسانی در سوریه نمونه دردناکی از گسترش فاجعه آمیز خشونت و افراط در منطقه ماست. از ابتدای بحران و از زمانی که برخی از بازیگران منطقه ای و بین المللی با سرازیر کردن منابع تسلیحاتی و اطلاعاتی و تقویت گروه های افراطی سعی در نظامی کردن این بحران داشتند، ما تأکید کردیم که بحران سوریه راه حل نظامی ندارد. نمی توان اهداف استراتژیک و توسعه طلبانه و بهم ریختن توازن و تعادل های منطقه ای را با پنهان شدن پشت کلمات بشر دوستانه، تحقق بخشید. هدف مشترک جامعه بین المللی باید خاتمه سریع به کشتار مردم بی گناه باشد. ما ضمن محکوم کردن هرگونه استفاده از سلاح های شیمیایی، از پذیرش کنوانسیون منع سلاح های شیمیایی توسط سوریه استقبال می کنیم و بر این باوریم که دستیابی گروه های افراطی و تروریست به این سلاح ها بزرگترین خطر فراروی منطقه است که باید مدنظر قرار گیرد. همزمان استفاده غیر قانونی و غیرکارآمد از تهدید یا استفاده از زور، تنها به گسترش خشونت و بحران در منطقه دامن خواهد زد. تروریسم و کشتن انسان های بی گناه، اوج افراط و خشونت است. تروریسم، بلائی خشن، فراگیر و فرامرزی است. اما خشونت ها و افراط هائی که تحت عنوان مبارزه با تروریسم و از جمله استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین علیه مردم بی گناه صورت می گیرد نیز محکوم است. در اینجا باید از ترور دانشمندان هسته ای ایران توسط جنایتکاران نیز سخن بگویم. آنها به چه جرمی ترور شدند؟ سوالی که از ملل متحد و شورای امنیت باید پرسید این است که آیا ترورکنندگان محکوم شدند؟ تحریم های غیر عادلانه، به عنوان جلوه دیگری از خشونت، ذاتاً ضد صلح و ضد بشری هستند که برخلاف تبلیغات تحریم گران، دولت ها و نخبگان سیاسی را هدف قرار نمی دهند، بلکه بیش از همه مردمان عادی را قربانی دعواهای سیاسی خود می کنند. میلیون ها عراقی را فراموش نکنیم که در اثر تحریم هایی که با زرورق های حقوقی در نهادهای بین المللی پیچیده شده بودند، آسیب دیدند، جان باختند و هنوز عده قابل توجهی از آنها در سرتاسر زندگی باید زجر بکشند. این تحریم ها خشونت آمیزند. هوشمند و غیر هوشمند و یک جانبه و چند جانبه ندارند. این تحریم ها ناقض حقوق مسلم بشری، از جمله حق صلح، حق توسعه، حق دسترسی به بهداشت، حق آموزش و فراتر از همه حق حیات می باشند. نتیجه تحریم ها، علیرغم هرگونه لفاظی و بازی با واژه ها، همان آتش افروزی و جنگ طلبی و نابودی انسان هاست. این آتش فقط دامن قربانیان تحریم را نمی گیرد، بلکه به اقتصاد و زندگی مردمِ جوامع تحریم کننده نیز، لطمه وارد میکند. آقای رئیس، خانم ها و آقایان! خشونت و افراط امروز نه تنها ابعاد مادّی، بلکه ابعاد معنوی زندگی انسان و جامعة امروز را در بر گرفته است. خشونت و افراط جایی برای مدارا و تفاهم که لازمة زندگی انسان و جامعة مدرن است نمیگذارد. نابردباری مسئلة امروز جهان ماست، باید بردباری را در پرتو اندیشههای دینی، رویکردهای فرهنگی و رهیافتهای سیاسی تقویت کرد. جامعه انسانی را باید از مرحلة بردباری منفی به مرحلة تعاون مشترک ارتقاء داد. دیگران را نباید فقط تحمّل کرد بلکه باید با دیگران کار کرد. مردم جهان از جنگ، خشونت و افراط خسته اند و این فرصتی بی نظیر است. آنها امید به تغییر وضعیت کنونی دارند. جمهوری اسلامی ایران باور دارد که با ترکیب هوشمندانه ای از امید و اعتدال می توان همه چالش ها را مدیریت کرد. جنگ افروزان می خواهند امیدها را بخشکانند. در حالی که امید به تغییر مثبت، مفهومی فطری، دینی، فراگیر و جهانی است. زیربنای امید، باور به اراده عمومی مردم جهان برای مبارزه با خشونت و افراط، تغییر پذیری، مخالفت با ساختارهای تحمیلی، بها دادن به گزینش و عمل مسئولانه انسانی است. امید، بی تردید یکی از بزرگترین نعمت های خداوند مهربان به همه انسان هاست. اعتدال نیز به معنای حرکت خردمندانه، هوشمندانه، زمان مند و مکان مند در تلفیق آرمان های والا، گزینش راهبردهای اثرگذار و در نظر گرفتن واقعیت هاست. مردم ایران در انتخابات اخیر در حرکتی هوشمندانه به گفتمان امید و تدبیر و اعتدال رای دادند. ترکیب امید و تدبیر و اعتدال در سیاست خارجی به آن معناست که جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک قدرت منطقه ای نسبت به امنیت منطقه و جهان، مسئولانه برخورد می کند و آمادگی همکاری چند جانبه و همه جانبه با سایر بازیگران مسئول در این عرصه ها را دارد. ما از صلح مبتنی بر دموکراسی و صندوق رأی در همه جای جهان از جمله در سوریه و بحرین و دیگر کشورهای منطقه دفاع میکنیم و معتقدیم راههای خشونتآمیز برای بحرانهای جهانی وجود ندارد و تنها به کمک خرد انسانی و با تعامل و اعتدال میتوان بر واقعیتهای تلخ جامعه بشری غلبه کرد. لذا تضمین صلح و دموکراسی، و تأمین منافع مشروع همه کشورها در جهان، و از جمله در منطقه خاورمیانه، با نظامیگری محقق نمیشود. ایران بدنبال راه حل مسایل و نه تولید مشکلات است. هیچ پرونده و موضوعی نیست که با امید و اعتدال، با احترام متقابل، و با نفی خشونت و افراط قابل حل نباشد. اجازه دهید به پرونده هسته ای ایران اشاره کنم. پذیرش حق طبیعی، قانونی و مسلم ایران، بفرموده رهبر فرزانه انقلاب اسلامی، ساده ترین راه حل این موضوع است. این یک شعار سیاسی نیست. بلکه بر اساس شناخت عمیق وضعیت فن آوری در ایران، شرایط بین المللی و پایان بازی های با حاصل جمع صفر و ضرورت یافتن اهداف و منافع مشترک برای رسیدن به تفاهم و امنیت مشترک است. به عبارت دیگر، ایران و دیگر کنشگران باید دو هدف مشترک را به عنوان دو قسمت غیرقابل تفکیک راه حل سیاسی پرونده هسته ای ایران دنبال نمایند. یک: برنامه هسته ای ایران و همه کشورهای دیگر می باید تنها در جهت اهداف صلح آمیز باشد. من اینجا به صراحت اعلام می کنم که این هدف، صرف نظر از مواضع دیگر بازیگران، هدف جمهوری اسلامی ایران بوده و خواهد بود. سلاح هسته ای و کشتار جمعی هیچ جایگاهی در دکترین دفاعی ایران نداشته و با باورهای بنیادین مذهبی و اخلاقی ما در تعارض است. منافع ملی ما ایجاب می کند که هر گونه نگرانی منطقی پیرامون برنامه هسته ای ایران را مرتفع نماییم. دو: هدف دوم یعنی پذیرش اعمال حق غنی سازی و سایر حقوق هسته ای در خاک ایران تنها راه تامین هدف اول است. دانش هسته ای در ایران بومی شده و فن آوری هسته ای از جمله غنی سازی به مرحله تولید انبوه رسیده است. لذا تصور اینکه با مانع شدن از برنامه هسته ای ایران از طریق اعمال فشارهای غیرقانونی می توان صلح آمیز بودن چنین برنامه ای را تضمین کرد موهوم و به غایت غیر واقع بینانه است. لذا جمهوری اسلامی ایران ضمن پافشاری بر اعمال حقوق خود و ضرورت احترام و همکاری بین المللی در اعمال این حقوق، آماده گفتگوهای بدون تأخیر برای اعتمادسازی متقابل و رفع دو سویه ابهامات از طریق شفافیت کامل می باشد. ایران به دنبال تعامل سازنده بر اساس احترام متقابل و منافع مشترک با دیگر کشورهاست و در این چارچوب در پی افزایش تنش با ایالات متحده نیز، نیست. من سخنان امروز پرزیدنت اوباما را با دقت دنبال کردم؛ در صورت عزم سیاسی رهبران آمریکا و خودداری از دنبال کردن منافع گروه های فشار جنگ طلب، می توان به چارچوبی برای مدیریت اختلافات رسید. در این چارچوب موضع برابر، احترام متقابل و اصول مسلم شناخته شده بین المللی باید مبنا باشد. البته در این زمینه انتظار ما از واشنگتن شنیدن صدای واحد است. آقای رئیس، خانم ها و آقایان! در این سالها، یک صدای مسلط پیاپی شنیده شده است که «گزینه جنگ روی میز است»، اما امروز بگذارید در برابر این سخن ناکارآمد و غیرقانونی بگویم «صلح در دسترس است.» پس به نام جمهوری اسلامی ایران در گام نخست پیشنهاد میکنم طرح «جهان علیه خشونت و افراطیگری» در دستور کار سازمان ملل متحد قرار گیرد و همه دولتها و سازمانهای بینالمللی و نهاد مدنی تلاشهای جدیدی را برای سوق دادن جهان به این سو سامان دهند. باید به جای گزینة ناکارآمد «ائتلاف برای جنگ» در مناطق مختلف جهان به «ائتلاف برای صلح پایدار» در سراسر جهان اندیشید. امروز جمهوری اسلامی ایران شما و همه جامعة جهانی را به برداشتن گامی فراپیش میخواند؛ دعوتِ «جهان علیه خشونت و افراطیگری» ما باید بپذیریم و بتوانیم دراینجا افقی را بگشاییم که درآن به جای جنگ صلح، به جای خشونت مدارا، به جای خونریزی پیشرفت، به جای تبعیض عدالت، به جای فقر برخورداری و به جای استبداد آزادی در سراسرجهان بهتر دیده شود. به گفته فردوسی، شاعر بلند آوازه ایران: «بکوشید نیکی به کارآورید، چو دیدید سرما، بهار آورید.» علیرغم همه مشکلات، من عمیقاً به آینده امیدوارم. با همبستگی جهانی علیه خشونت و افراط، تردیدی ندارم که آینده روشن است. اعتدال، آینده جهان را درخشان خواهد کرد. امید من، علاوه بر تجارب شخصی و ملی، از این باور مشترک همه ادیان آسمانی نشأت می گیرد که جهان را سرانجامی نیکوست و روشن که: «و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون». آقای رییس، متشکرم!
اعتدال ؛ رمز بقا و پويايي خانواده ها در اينجا هم مثل بسياري از عرصه هاي زندگي، اعتدال لازم است؛ افراط و تفريط هر دو انحرافي است . گاهي اوقات ، محبت افراطي موجب مي شود که انسان از انجام تکاليفش باز بماند. اگر محبت زن و فرزند بر قلب انسان احاطه پيدا کرد، جايي که بين بهره برداري از اين محبت و انس گرفتن با زن و فرزند ، با انجام يک تکاليف ديني با هم تزاحم پيدا کنند، چون اين محبت غالب است ، آن تکليف طرد مي شود آيه شريفه مي فرمايد:« قل ان کان آباؤکم و أبناؤکم و اخوانکم و أزواجکم و عشيرتکم و أموال افترفتموها و تجاره تخشون کسادها و مساکن ترضونها أحب اليکم من الله و رسوله و جهاد في سبيله فتربصوا حتي يأتي الله بأمره و الله لا يهدي القوم الفاسقين (توبه: 23) همان محبتي که خدا قرار داده و حکمت آفرينش، آن را اقتضا مي کند، و اگر آن نباشد زندگي به هم مي خورد و نه نسلي باقي مي ماند و نه جامعه ي سالمي تشکيل مي شود، اگر از حد خودش گذشت ، زن و فرزند از خدا و جهاد در را خدا محبوب تر خواهند شد؛ و وقتي که بايد برود جهاد، علاقه به فرزند مانع از انجام جهاد مي شود. از اين رو، محبت افراطي موجب بدبختي انسان مي شود، موجب ترک واجب مي شود؛ ترک واجبي که مصالح اسلام را به خطر مي اندازد . در اينجاست که خداي متعال تهديد مي کند؛ تهديد عجيبي! « فتربصوا حتي يأتي الله بأمره» (توبه: 24) منتظر باشيد که خدا فرمانش را صادر کند و به حسابتان برسد شما به خاطر علاقه به زن و فرزند ، جهاد را رها مي کنيد، انفاق را ترک مي کنيد از اين رو، افراط در محبت به زن و فرزند هم نوعي خطر محسوب مي شود. بنابراين، هر چند زن و فرزند خوب ، نور چشمي محسوب مي شوند، اما محبت به آنان بايد در حد اعتدال باشد. اعتدال يعني حد وسط و کمي، يعني محبت به گونه اي باشد که اگر با تکاليف الهي تزاحم پيدا کرد، محبت زن و فرزند بر محبت خدا فائق نيايد و مانع انجام تکليف الهي نشود.تکاليف ديني که با محبت به زن و فرزندان تزاحم پيدا مي کنند بسيارند : گاهي انسان بايد در جبهه شرکت کند، علاقه به زن و فرزند ممکن است مانع از آن شود . گاهي بايد به تحصيل علوم ديني و يا تبليغ ديني بپردازد، اما علاقه به زن و فرزند مانع مي شوند. اين چنين محبتي مطلوب نيست. اين محبت ها در حدي مطلوب است که تزاحم با تکليف واجب نداشته باشد. اگر مزاحم شد، خود همين موجب بدبختي انسان مي شود. بنابراين، در محبت به همسر و فرزندان توجه به نکاتي چند ضروري است: اولاً در بعضي جاها تأکيد شده که مواظب باشيد گاهي زن و فرزندتان مي توانند دشمن شما باشند خيال نکنيد همين که يک رابطه ي عاطفي بين شما، زن و فرزندتان برقرار شد ، همواره موجب خوشي زندگي و موجب برقراري دوستي و محبت و صميميت خواهد بود. قرآن مي فرمايد: « يا أيها الذين آمنوا ان من أزواجکم و أولادکم عدوا لکم فاحذروهم و ان تعفوا و تصفحوا و تغفر فان الله غفور رحيم » (تغابن: 14) و يا مي فرمايد: « انما أموالکم و أولادکم فتنه و الله عنده أجر عظيم » (تغابن: 15) اول هشدار مي دهد که فکر نکنيد همواره هر همسر و فرزندي، به طور مطلق ، موجب سعادت انسان است. نه گاهي ممکن است افرادي باشند که منافع شخصي و لذت مادي شان وقتي با لذت هاي همسر يا پدر و مادرشان تزاحم پيدا کند، خودشان را مقدم مي دارند. به ويژه در دنياي صنعتي و جوامع مادي امروزي که عواطف انساني و وفاداري نسبت به پدر و مادر و يا نسبت به فرزند تضعيف شده است . در گذشته هم کما بيش بوده و اتفاق مي افتاده که همسري دشمن همسرش باشد. فرزندي دشمن پدر و مادرش بشود زماني که پدر و مادري - مثلاً - مسلمان مي شدند، فرزند کافر مي ماند يا بعکس - گاهي هم پدر و مادرها به دليل تعصبات، آداب و سنت هاي قومي کافر مي ماندند ، فرزندان مسلمان مي شدند در اينجا، اين رابطه ي عاطفي بين پدر و مادر با فرزندان از بين مي رفت و در خانواده تضاد و کشمکش به وجود مي آمد. در اين صورت، براي فرزندان اين شبهه پيش مي آيد که حالا که والدين کافر شدند ، ما ارتباطمان را با آنان حفظ کنيم ، يا با آنان قطع رابطه کنيم و اين عاطفه طبيعي و فطري را ناديده بگيريم ؟ مي فرمايد: اين کليت ندارد ، گاهي ممکن است که همسرهاي شما در واقع دشمن شما باشند، صرف اينکه همسر، فرزند و يا پدر و مادر شما هستند ، اين نسبت نبايد موجب شود که شما هميشه به آنان وابسته باشيد و راه آنان را ادامه دهيد، و يا اينکه از آنها فاصله نگيريد ، جدا نشويد، براي اينکه اهل يک خانواده هستيد . اينها هيچ ملاک نيست . ملاک را بايد حق و باطل قرار داد؛ مادامي که ارتباط با آنان به دين شما ضرري نمي زند، رابطه ي خود را حفظ کنيد . حتي اگر پدر و مادر مشرک شدند، جوان مؤمن و مسلمان بايد رفتارش با پدر و مادرش خوب باشد، ولي در اينجا نبايد از او تبعيت کند. « و ان جاهداک علي أن تشرک بي ما ليس لک به علم فلا تطعهما و صاحبهما في الدنيا معروفا» (لقمان: 15) در امور دنيوي با آنان خوش رفتاري کنيد، اما مواظب باشيد تحت تأثير افکار و عقايد کفرآميز آنان واقع نشويد. اما اينکه انسان بر عواطفش مسلط باشد و بداند کجا عاطفه اش را اعمال کند و کجا نکند، اين هنر بزرگي است . انسان بايد قدرت زيادي داشته باشد که احساسات و عواطفش را کنترل کند و تابع عقل و شرع باشد. به طور طبيعي، کساني که رابطه ي قوي عاطفي با همسر يا فرزند و يا پدر و مادر خود دارند ، در مواردي توجه ندارند، اين رابطه حالت افراطي پيدا مي کند. محبت به همسر يا فرزند مانع از انجام تکاليف واجب مي شود. در حالي که اگر تکليف واجب متعيني است، رضايت آنان در انجام اين تکليف شرط نيست. بايد سعي کنند که اين محبت ها به گونه اي نباشد که مانع تکليف شرعي شود . بايد تلاش کرد که حب و بغض ها ، حب و بعض هاي منطقي، معقول و مشروع باشد و از حد اعتدال خارج نشود . همان گونه که افراط آن ضرر دارد، نبودن و کم بودنش هم مشکلاتي ايجاد مي کند. بنابراين، همواره رعايت جانب اعتدال لازم و ضروري است . حد اعتدال محبت نيازمند آموزش است . بندگان شايسته ي خدا همواره مواظب هستند که کفه ي محبت زن و فرزند از محبت خدا سنگين تر نشود . نمونه ي آن در اين فرمايش اميرالمؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه است که مي فرمايد: « و لقد کان مع رسول الله صلي الله عليه و آله نقتل آبائنا و ابنائنا و اخوالنا و اعمالنا. »، (2) آن حضرت در مقام سرزنش اصحاب خود مي فرمودند: شما به خاطر روابط خانوادگي و رعايت مسائل قومي و منافع عشيره اي و امثال اينها، نمي آييد درست بجنگيد ، در آن جايي که بابيد بجنگيد ، در جنگ شرکت نمي کنيد، جديت نمي کنيد . مي فرمايد: ما در زمان پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و در رکاب آن حضرت با پدران ، فرزندان ، دائي ها و عموهايمان هم مي جنگيديم . وقتي وظيفه ي ديني ايجاب کند و افرادي عليه اسلام قيام کنند، بايد با دشمن اسلام مبارزه کرد. پدر، برادر يا عمو تفاوتي ندارد، هر که مي خواهد باشد؛ دشمن اسلام است، بايد با او جنگيد. بعد مي فرمايد: «فلما رأي الله صدقنا انزل بعدونا الکبت و انزل علينا النصر»(3) وقتي خدا ديد ما راست مي گوييم و با دشمن خدا مي جنگيم و در اين باره ، محبت قوم و خويش و دوست و آشنا مانع از انجام وظيفه نمي شود، آن گاه زبوني و شکست را بر دشمن و پيروزي و نصرت را بر ما نازل کرد. در ادامه مي فرمايد: « و لعمري لوکنا نأتي ما اتيتم لما قام للدين عمود و لا اخضر للايمان عود.» (4) حضرت به اصحاب خود مي فرمايد: اگر بنا بود ما هم مثل شما باشيم و مثل شما رفتار مي کرديم ، « لما قام للدين عمود»؛ خيمه ي دين بر پا نمي شد «و لا اخضر للايمان عود »؛ و شاخه درخت ايمان نمي روييد اينکه مي بينيد ديني باقي مانده و خيمه ي اسلام سر پاست ، همه رهين آن فداکاري هايي است که ما کرديم. با دشمن جنگيديم ، هر چند از بستگان نزديک بودند. چون باطل بودند، با آنان جنگيديم . اين همان صدقي است که خدا از ما مي خواهد . اطاعت امر خدا کرديم. وقتي ثابت کرديم که راست مي گوييم ، خدا هم ما را پيروز کرد. اساساً اگر بخواهيد ديني باقي بماند، ايماني باشد، نيازمند چنين مرداني آهنين اراده و فداکار هستيم که در مقام انجام وظيفه از هيچ چيز نترسند و در ملاحظه احدي را هم نکنند، اگر در انجام تکاليف الهي بخواهيم ملاحظه ي پدر، فرزند ، دوست ،آشنا ، باند ، حزب ، جناح سياسي و همسايه را بکنيم ، چيزي از اسلام باقي نمي ماند. پس محبت به فرزند، پدر، برادر و خواهر امري مطلوب و نعمتي الهي است و موجب بقاي نسل، بقاي خانواده و سرانجام تشکيل جامعه صحيح مي شود. اما اگر همين امر از حد خود فراتر رفت و دل بستگي شديد آورد، به گونه اي که مانع از انجام تکاليف اجتماعي، بخصوص جهاد و اجراي عدالت شد، اثر معکوس دارد. نمونه ي آن اميرالمؤمنان عليه السلام در مقام جنگ و جهاد، و نيز در مقام اجراي عدالت درباره ي دخترش است. فرزند ايشان يک گردنبد گلي و کم ارزش از بيت المال عاريه گرفته بودند که در يک جشن عروسي از آن استفاده کنند و بعد آن را برگردانند . ضمانت هم کرده بودند که اگر ضرري به آن رسيد، جبران کنند. به اصطلاح «عاريه مضمونه» بود. زماني که اميرالمؤمنين عليه السلام از موضوع آگاه شدند که حضرت زينب عليها السلام از بيت المال چنين گردنبندي را براي يک يا دو روز عاريه گرفته اند ، ايشان را مؤاخذه کردند. بعد هم فرمودند: دخترم اگر نبود که اين گردنبند را به عنوان عاريه مضمونه گرفته بودي، اولين دستي که در اسلام به جرم دزدي بريده مي شد، دست تو بود . آن حضرت نگاه نمي کند که دختر اوست . فردا مي گويند: دختر رئيس مسلمان ها دزدي کرده است . حسن احکام اسلام به همين است که با مجرم برخورد مي کند و او را مجازات مي کند، هر چند دختر علي عليه السلام باشد. در بسياري جاها که ملاحظاتي در کار دخالت مي کند، همين تساهل و ملاحظات موجب مي شود که کساني از مؤاخذه و عقوبت در امان بمانند، و همين موجب مي شود که آبروي اسلام و نظام اسلامي از بين برود. اعتبار اين نظام به اين نيست که چون فلان شخص با کسي نسبت دارد بايد امنيت داشته باشد. اعتبار و آبروي نظام به اين است که مجرم مجازات شود، هر که مي خواهد باشد. بنابراين، محبت به فرزند و زن، يا دوستان ، اگر در حدي باشد که مانع از انجام تکليف الهي شود، مطلوب نيست و موجب سقوط انسان مي شود . همين محبتي که نعمت بزرگ الهي است و موجب برکات و سعادت هايي در دنيا براي انسان مي شود؛ اگر از حد اعتدال خارج شد، آثار ناگواري براي انسان پديد مي آورد. پي نوشتها : 1- محمد باقر مجلسي، بحارالانوار ، ج 8، ص 171 ، باب 23. روايت 113. منبع:مجله ي معرفت 125
راه شناخت امام زمان (عج) در آخر الزمان چيست؟ [1] . دائرة المعارف فارسي، ج 1، ص 1373. ضرورت شناخت امام امام علی علیهالسلام فرمود: «وَ أَدْنَى مَا یَكُونُ بِهِ الْعَبْدُ ضَالًّا أَنْ لَایَعْرِفَ حُجَّةَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ شَاهِدَهُ عَلَى عِبَادِهِ الَّذِی أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِطَاعَتِهِ وَ فَرَضَ وَلَایَتَهُ؛ کمترین چیزی که - بنده خدا - به واسطه آن گمراه میشود، این است که حجت خدا را در زمین نشناسد و به شاهد حق تعالی بر بندگانش که خداوند به اطاعت او فرمان داده و دوستی وی را واجب کرده آشنا نباشد». 1 امام شناسی یکی از تکالیف بزرگ و مهم اسلامی است. بر اساس این وظیفه شرعی و مسئولیت خطیر دینی، هر مسلمانی وظیفه دارد که پس از معرفت خدای متعال و پیامبرش، وصی پیامبر صلی الله علیه و آله و امام و رهبر دینی و آسمانی خویش را بشناسد. آنچه از مضمون احادیث و روایات اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام به دست می آید، تأکید و تکیه بر ضرورت شناخت و معرفت هر چه بیشتر و کامل تر نسبت به امام معصوم علیه السلام دارد و این امر مهم، چندان دارای اهمیت و اعتبار است که عدم شناخت امام موجب فساد جامعه و گمراهی و زوال و انحراف امت اسلام می شود، تا آنجا که امام صادق علیه السلام راز صلاح و اصلاح زمین و اهل آن را در ارتباط و وابسته به وجود امام معصوم دانسته و نخستین و مهم ترین نیاز هر مسلمانی را معرفت و شناخت امام و رهبر دینی بیان فرموده است:«انَّ الأرضَ لا تُصلِحَ الاّ بِإمامٍ وَ مَن مَاتَ لا یَعرِفُ إمَامَهُ مَاتَ مَیتَةً جَاهِلیَةً وَ أحوَجَ مَا یَکُونَ أحَدُکُم إلَی مَعرفتُه أذَا بَلَغَت نَفسُه هَذِه و أهوَی بِیَده إلَی صَدره، یَقُول: لَقَد کُنتُ عَلَی أمر حسن؛زمین آباد و اصلاح نمیشود، مگر به وجود امام و هر کس بمیرد و امام خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است و هنگامی که هر یک از شما را نفس به سینه رسد، بیشتر از هر چیز به شناسایی امام نیازمندتر است، تا در این حال بگوید: به کار خوبی پرداختهام».2 با اندکی دقت و تأمل در حدیث فوق، شدت، ضرورت و فزونی اهمیت شناخت امام برای هر فرد مسلمان روشن میشود؛ زیرا امام علیه السلام مرگ دور از شناخت امام را مرگ جاهلیت، یعنی مرگ در حال شرک و کفر دانسته است و مهم تر اینکه امام بزرگ ترین و مهم ترین نیاز انسان در هنگامی که مرگ وی فرا رسیده است، شناخت امام و معرفت نسبت به آن وجود مقدس میداند و اضافه میفرماید که اگر در آن حال در ارتباط با تلاش برای شناخت امام خویش بمیرد، میتواند ادعا بکند، در حالی مرده است که به کاری نیکو سرگرم بوده است. ضرورت شناخت امام و رهبر پس از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله در هر عصر و برای هر قومی که نسبت به وجود مطهر امام علیه السلام معرفت نداشته باشند، به اندازه ای است که امام صادق علیه السلام خواب و استراحت را برای ایشان مجاز نمی داند و می فرماید: اگر با این حال در بستر خواب بمیرند، به مرگ جاهلیت یعنی در حال شرک و کفر مرده اند. امام شناسی یکی از تکالیف بزرگ و مهم اسلامی است. بر اساس این وظیفه شرعی و مسئولیت خطیر دینی، هر مسلمانی وظیفه دارد که پس از معرفت خدای متعال و پیامبرش، وصی پیامبر صلی الله علیه و آله و امام و رهبر دینی و آسمانی خویش را بشناسد
امام صادق علیه السلام فرمود:« یا یحیی! من بات لیله لایعرف فیها امام زمانه مات میته جاهلیه؛ ای یحیی! هر کس شبی به خواب رود و در آن شب در حالی که امام زمان خود را نشناخته بمیرد، به مرگ روزگار جاهلیت مرده است».3 آنان که خود را مسلمان می دانند و به وظایف و تکالیف دینی عمل می کنند، ولی نسبت به امامت امت اسلامی و مقام والای خلیفة اللهی اوصیاء رسولالله صلی الله علیه و آله بی اعتناء و جاهل اند و با این حال گمان می کنند که از شریعت و هدایت الهی بهره ای برده اند، باید بدانند که در شمار گمراهان و بلکه به فرموده قرآن در زمره گمراه ترین مردم می باشند. در این رابطه این حدیث از حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام شایان توجه و تأمل فراوان است: امام ابوالحسن الکاظم علیه السلام در تفسیر آیه: « وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَیْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ »4 فرمود: «من اتخذ دینه رایه بغیر امام من ائمه الهدی؛ معنی آیه این است که گمراه تر از همه، کسی است که بدون امامی از ائمه راهنما، به دین خود بر اساس رأی و نظر خویش عمل کند».5 اهمیت و اعتبار شناخت امام منصوب از سوی حق تعالی و سفارش شده از سوی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به اندازه ای است که امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام شرط ورود به بهشت را برای بندگان خدا، معرفت امام و پذیرش امامت و ولایت امام معصوم از سوی مردم و شناخت ائمه معصومین علیهم السلام از مردم به عنوان شیعیان و دوستداران خود (یعنی اینکه ائمه دین مردم را پیروان و دوستان خود بدانند) میداند و مهم تر اینکه علت سقوط مردم را در دوزخ، امام علیه السلام عدم قبول امامت و ولایت ائمه اطهار علیهم السلام از جانب آنان ذکر فرموده است. در این ارتباط توجه به این فراز از سخنان مولای متقیان امام علی علیه السلام ضروری است، آنجا که فرمود: «وَ إِنَّمَا الْأَئِمَّةُ قُوَّامُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ وَ عُرَفَاؤُهُ عَلَی عِبَادِهِ وَ لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ وَ لَا یَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْكَرَهُم وَ انکَرُوه؛ همانا امامان از جانب خدا تدبیر کنندگان کار مردمانند و کارگزاران آنان. کسی به بهشت نرود، جز آنکه آنان را شناخته باشد و آنان او را شناخته باشند و به دوزخ درنشود، جز آنکه منکر آنان بود و آنان وی را نپذیرفته باشند». 6 و 7 بدیهی است که معرفت مردم نسبت به پیشوایان دینی، عبارت است از پذیرش امامت و ولایت ائمه اطهار علیهم السلام در همه امور حیات و شئون زندگی از سوی مردم و عدم شناخت ائمه علیهم السلام؛ یعنی انکار ولایت و امامت آنان و شناخت ائمه اطهار از مردم عبارت است از اینکه آنها مردم را به پیروی و دوستی و محبتشان تصدیق کنند. محتوای احادیث و روایات شرط ایمان به خدا و اساس اعتقاد راستین به اسلام را، اعتقاد قلبی به امامت عترت معصوم پیامبر صلی الله علیه و آله و معرفت امام معصوم بیان کرده است، تا آنجا که امام محمدباقر علیه السلام می فرماید، با عدم شناخت صحیح و کامل مردم از شخصیت امام معصوم، هیچ عذر و بهانه ای از ایشان پذیرفته نیست و هرگاه فردی بمیرد و امام خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است. در این باره کلام امام باقر علیه السلام خواندنی است، آنجا که فرمود: «مَن مَاتَ وَ لَیسَ لَهُ اِمَام، مَاتَ مَیتَةَ جَاهلیَةَ وَ لایَعذِرُ النَّاسَ حَتی یَعرِفُوا اِمَامَهُم؛ هر کس بمیرد و او را امامی نباشد، به مرگ روزگار جاهلیت مرده است و از مردم عذری پذیرفته نمیشود، مگر اینکه امام خود را بشناسند». 8 آنان که خود را مسلمان می دانند و به وظایف و تکالیف دینی عمل می کنند، ولی نسبت به امامت امت اسلامی و مقام والای خلیفة اللهی اوصیاء رسولالله صلی الله علیه و آله بی اعتناء و جاهل اند و با این حال گمان می کنند که از شریعت و هدایت الهی بهره ای برده اند، باید بدانند که در شمار گمراهان و بلکه به فرموده قرآن در زمره گمراه ترین مردم می باشند
منطق قرآنی و زبان گویا به وحی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در نهایت صراحت و روشنی، عدم شناخت صحیح و معرفت لازم از امام معصوم در هر عصری را، همسنگ با کفر روزگار جاهلیت دانسته است؛ زیرا اگر امت اسلامی از گذرگاه جهل و غفلت امام منصوص از سوی حق تعالی و منصوب از جانب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را به خوبی و درستی نشناسد، سرانجام بر اثر توطئه و دسیسه های گمراهان مشرک و کافران منافق، از صراط مستقیم اسلام و اطاعت از امام معصومی که اولیالامر امت اسلامی است منحرف شده و در نتیجه به بیراهه مرگ آفرین و ذلت بخش فرهنگ و آداب و رسوم عهد جاهلیت و روزگار بربریت سوق داده می شود. به همین دلیل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در حدیث مشهوری فرمود: «مَن مَاتَ لایَعرِفُ امامَ زَمانِه مَاتَ مَیتَةَ جَاهلیَةَ؛ هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است». 9 از مجموع احادیثی که نقل شد و بسیاری حدیث های دیگر در همین موضوع که بیان آنها از گنجایش این مختصر، افزون است؛ چنین برمی آید که شناخت امام و معرفت مقام الهی او، یکی از مسئولیت های خطیر امت اسلامی است و این تکلیف عظیم در ارتباط با وظایف دیگر شرعی از اولویت و اهمیت خاصی برخوردار میباشد. همچنین نباید فراموش کنیم که شناخت امام و معرفت به حق ممتاز و مقام آسمانی وی به شناخت ظاهری و مقدماتی از قبیل آگاهی از نام، لقب، کنیه، تاریخ تولد، زمان شهادت و معاصر بودن امام با کدام خلیفه اموی یا عباسی محدود نیست؛ زیرا معرفت امام یعنی، آگاهی از دلایل نص و نصب امام، شناخت ویژگی های امام، علم به حوزه قدرت و تصرف امام در کاینات و آگاهی از اینکه امام زبان گویای وحی و مفسر حقیقی قرآن است. شناخت امام یعنی ایمان و آگاهی به این حقیقت که امام حجت بالغه خدا و وصی پیامبر او بر روی زمین میباشد و به همین دلیل اولی به تصرف در جان و مال همه مسلمانان و متصرف در همه عوالم ملک و ملکوت است و در کلامی جامع امام نه تنها دارای ولایت تشریعی است؛ بلکه به اذن پروردگار از ولایت تکوینی نیز برخوردار است. برای دستیابی به چنین معرفتی در حق امام معصوم ناگزیر باید روی نیاز به آستان مقدس عترت پیامبر صلی الله علیه و آله آورد و دست حاجت به سوی اقیانوس بیکران حکمت و بصیرت ائمه اطهار علیهم السلام دراز کرد، تا مگر ایشان از گذرگاه حمایت و هدایت انسان ها که عهد خدایی بر عهده ایشان است، امت اسلامی را با نشانه ها و ویژگی های امام معصوم آشنا کنند. 10
نوشته زهرا رضاییان با تشکر ویژه از سرکار خانم رضاییان از طرف حجة الاسلام والمسلمین محمد آقازیارتی فراهانی پی نوشت ها: 1. سفینة البحار، ص 39. 2. محاسن برقی، ص 154. 3. بحارالانوار، ج 23، ص 78. 4. قصص: 50. 5. بحارالانوار، ج 23، ص 78. 6. العریف: ج عرفاء، العالم بالشیء القیم بامر القوم، من یعرف اصحابه «المنجد». 7. نهج البلاغه، خطبه 152. 8. بحارالانوار، ج 23، ص 89. 9. بحارالانوار، ج 23، ص 89. 10. برگرفته از پایگاه فرهنگی اعتقادی فطرت
چه کارهایی گناهان کبیره را محو می کند؟
پاسخ اجمالی
گناهانی که بندگان مرتکب می شوند همه در یک رتبه قرار ندارند، بر این اساس، آمرزیده شدن آن نیز بستگی به نوع گناهی دارد که شخص مرتکب شده است، ممکن است گناهی با یک استغفار زبانی بخشیده شود، و برای زدوده شدن گناهی دیگر نیاز به زحمت و جبران بیشتری باشد. البته در دین اسلام تا هنگامی که انسان زنده است راه بازگشت به خداوند (توبه) باز است و برای رسیدن به این مقصود بعد از کمک خواستن از خدا و توسل به اولیاء، باید تمام کوشش خود را به کار گرفت تا حقوقی که از خداوند و مردم ضایع شده، جبران شود. پاسخ تفصیلی
در آغاز این گفتار به طور مختصر، دیدگاه دانشمندان اسلامی را در تقسیم گناهان به صغیره و کبیره یاد آور می شویم، سپس به راه هایی که در زدودن آثار گناهان از زندگی مان به ما کمک می کند می پردازیم.
در متون اسلامی سه دیدگاه درباره گناهان کبیره وجود دارد که با توجه به این که در رسیدن به پاسخ مفید است به آنها اشاره می کنیم.
اول: مراد از گناهان کبیره، گناهانی است که وعده آتش در آنها داده شده است.
دوم: گناه کبیره عبارت از گناهی است که در حرمت آن دلیلی قطعی از روایات و آیات آمده است.
سوم: با توجه به تعدادی از روایات، همه گناهان در مقابل عظمت خداوند، کبیره است و علّت این که از بعضی گناهان به گناه کوچک تعبیر شده، تنها در مقایسه با گناهان دیگر است.
برای اطلاع بیشتر در این رابطه به نمایه "آمرزش گناهان شماره 843 (سایت: 914)" مراجعه نمایید.
با توجه به این مقدمه یکی از مسائلی که در آموزه های اسلامی مورد توجه قرار گرفته، این است که آنچه باعث تباهی و هلاکت انسان می شود، دوری از فرامین الاهی و رو آوردن به گناه است که در آیات قرآن و روایات برای آنها عقوبت های سنگینی وعده داده شده است، ولی نکته ای که نباید از آن غفلت شود؛ این است که انسان با توجه به آثار بد گناهان در جنبه های مختلف فردی و اجتماعی می تواند مسیر خود را در جهت سعادت عوض کند؛ زیرا که در اسلام راه بن بست وجود ندارد، هر کسی در هر شرایطی می تواند مسیر خود را به طرف آنچه باعث عاقبت به خیری او می شود تغییر دهد.
راه های زدودن آثار گناه
به زدوده شدن آثار گناهان به وسیله برخی اعمال نیک، «تکفیر» می گویند، با توجه به موارد زیاد چنین اعمالی ما در این جا تنها به ذکر چند مورد از آنها بسنده می کنیم.
1. انجام نمازهای واجب و مستحب: خداوند در قرآن می فرماید: "وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ، وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ، إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئات"؛ [1] در آغاز و انجام روز و پاسى از شب نماز را بپا دار، که نیکی ها، بدی ها را از میان مىبرد.
2. استغفار: یکی از اموری که سبب می شود گناهان محو شود، استغفار از گناه است که در روایات متعدّد به آن اشاره شده است. امام صادق (ع) می فرمایند: انسان وقتی مرتکب گناهی می شود از صبح گاهان تا هنگام شب به او مهلت می دهند، پس اگر استغفار کرد، عمل او نادیده گرفته می شود. [2]
حضرتشان در روایت دیگری می فرمایند: هفت ساعت به او مهلت می دهند، اگر از گناه توبه کرد چیزی برای او نمی نویسند و اگر هفت ساعت گذشت و از گناه پشیمان نشد برایش می نویسند، و در ادامه می فرمایند: شخص مؤمن گاهی بعد از بیست سال گناهش به یادش می آید، ولی کافر همان لحظه بعد از انجام گناه فراموش می کند [3] و در روایت دیگری از معصوم (ع) نقل شده که حضرت فرمود: برای هر دردی دارویی و داروی گناهان استغفار است. [4]
نکته ای که در ارتباط با استغفار در زدودن آثار اعمال زشت باید مورد توجه قرار گیرد، این است که مراد از استغفار، همین ذکر زبانی؛ یعنی استغفر الله گفتن نیست که هر کس در شبانه روز هر نوع حقی را از مردم و خداوند ضایع کند، به مجرد گفتن این ذکر، گناهان او از بین برود و حال آن که این ذکر به تنهائی فایده ای ندارد، بلکه آثار منفی نیز به دنبال دارد.
امام رضا (ع) می فرماید: کسی که با زبانش استغفار کند و در قلب از اعمال بدش پشیمان نباشد، خود را مسخره کرده است. [5]
3. درود بر پیامبر (ص) و اهل بیت (ع): از جمله اموری که موجب از بین رفتن گناهان می شود، درود فراوان بر محمد و آلش فرستادن است. حضرت رضا (ع) می فرمایند: شخصی که توانایی انجام کارهایی را که سبب آمرزش او می شود ندارد، زیاد صلوات بر محمد (ص) و خاندان او فرستد که این عمل گناهان او را از بین می برد. [6]
اکنون به موارد دیگری از آنچه گناهان را محو می کند با ذکر آدرس بسنده می کنیم:
روزه ماه شعبان، [7] دادرسی از مظلوم و بر طرف نمودن اندوه مؤمنان، [8] غصه به جهت مردن، [9] رفتن به مسجد برای انجام نماز بعد از اذان مؤذن، [10] تلاوت قرآن، [11] گریه بر مصائب امام حسین (ع) [12] زیارت قبر پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع)، [13] نگاه کردن به خانه خدا (کعبه)، [14] گناه نکردن در مکان خلوت به جهت شرمساری از خداوند، [15] تلاش برای بر آورده شدن احتیاجات مؤمن مریض، [16] روزه ماه رمضان و محافظت از شکم و غریزه جنسی و نگهداری زبان در آن. [17]
[1] . هود، 114. [2] . کلینی ،محمد بن یعقوب، کافی، ج 2، ص 437، ح 1، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365 هـ ش. [3] . همان، ح 3. [4] . همان، ص 439، ح 8. [5] . مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 75، ص 356 ،ح 11،مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404هـ ق. [6] . همان، ج 91، ص 48، ح 2. [7] . همان، ج 94، ص 91، ح 5. [8] . همان، ج 75، ص 68، ح 5. [9] . همان، ج 73، ص 16. [10] . همان، ج 81، ص 154. [11] . همان، ج 89، ص17،ح 18. [12] . همان، ج 44، ص 283،ح 17. [13] . صدوق، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 577، باب زیارت پیامبر و امامان(ص)، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1413هـ ق. [14] . همان، ج 2، ص 204، ح 2142. [15] . همان، ج 4، ص 412، ح 5895. [16] . همان، ج 4، ص 15. [17] . بحار الانوار، ج 93، ص371، ح 55.
گناه چيست؟ «گناه» عملي است كه با اراده و رضايت الهي در تضاد بوده ، با ايجاد نوعي “ تاريكي" معنوي در نفس انسان، آدمى را از خداي متعال كه "نور" آسمانها و زمين است، دور مىسازد و به عبارت ديگر، موجب بازماندن وى از كمال و قرب به خدا مىگردد. تعيين اين كه چه چيزي گناه است و چه چيزي ثواب از طريق كتاب و سنت مقدور است، زيرا در بسياري از موارد، گناه بودن عملي قابل تشخيص عقلاني نيست و خداي متعال است كه اين موارد را به اقتضاي علم و حكمت مطلق خود، از طريق وحي و دين، براي بشر بيان نموده است.
امام على عليه السلامدر گفتارى فرمود: گناهان بر سه گونه اند: گناه بخشودنى و گناه نابخشودنى و گناهى كه براى صاحبش ، هم اميد بخششداريم و هم ترس از كيفر. در قرآن مجيد و كلام معصومين (ع) كليه اعمالى كه گناه محسوب مىشود، بيان گرديده است ، منتهي كبيره بودن گناه، پيرو ملاك هايي است. در كتابتحرير الوسيله امام خمينى قدس سره پيرامون معيار گناهان كبيره ، چنين آمده است : (برخي از فقها تعزير را نشانه كبيره بودن گناه مي دانند كه در اين صورت استمنا نيز از گناهان كبيره محسوب خواهد شد ، زيرا در روايتي آمده است كه علي (ع)، با زدن روي دست، شخص مستمني را تعزير فرمودند.)
روايات متعددى از ائمّه عليهم السلام به ما رسيده كه بيانگر تقسيمگناهان به كبيره و صغيره است ، ودر كتاب اصول كافى يك باب تحت عنوان"باب الكبائر"به اين موضوعاختصاص يافته كه داراى 24 حديث است . آنگاه امام صادق (عليه السلام) گناهان كبيره اى راكه در قرآن آمده بيان نمودند: 1- بزرگترين گناهان كبيره ، شرك به خدا است : قرآن مىفرمايد كسي كه براىخدا، شريك قرار دهد، خداوند بهشت را بر او حرام مى كند. (مائده، 72 )6 13- خيانت در غنايم جنگى : و هر كه درغنيمت جنگى ، خيانت كند، روز قيامت با آنچه خيانت كرده بيايد. ( آل عمران، 161)18
امام صادق عليه السلام فرمود: رسول خدا (صلّىاللّه عليه و آله) همراه ياران (در سفرى ) در سرزمين بى آب و علفى فرود آمد، بهيارانش فرمود:ائتوابحطب ، هيزم بياوريدكه از آن آتشروشن كنيم تا غذا بپزيم . ياران عرض كردند: اينجا سرزمين خشكى است و هيچگونههيزم در آن نيست !. رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) فرمود:برويد هر كدام هر مقدار مى توانيد جمع كنيدآنها رفتند و هر يك مختصرى هيزم يا چوب خشكيده اى با خودآورد و همه را در پيش روى پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله) روى هم ريختند، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اين گونه گناهان ، روى هم انباشته مى شوند. سپس فرمود: ايّاكم و الُمحقّراتمن الذّنوب از گناهان كوچك بپرهيزيد كه همه آنها جمع و ثبت مى گردد. ...( اصول كافي، ج2، ص 288 )
و نيز فرمود: عذابدردناك گناه شيرينى آن را تباه مى سازد.33
گناهكاراندر دل مى گويند: چرا خدواند مارا به خاطر گناهانمان عذاب نمى كند؟ جهنم براى آنهاكافى است ، وارد آن مى شوند و بد جايگاهى است .
منابع: پاورقي: 1- ان تجتنبوا كبائر ماتنهون عنه نكفر عنكم سيئاتكم وندخلكم مدخلا كريماً . 2- و وضعَ الكِتاب فَترىَ الُمجرمينَ مُشفِقينَ ممّا فيهِ ويقُولونَ يا ويلتنا ما لِهذا الكِتاب لايُغادِر صغيرة وَلا كَبيرةً الااَحصاها. 3- و الَّذينَ يَجتَنِبُون كبائِر الاِثمِو الْفَواحِش. 4- : ان الذنوب ثلاثة ... فذنب مغفور و ذنب غير مغفور و ذنب نرجو لصاحبه و نخاف عليه .. 5- الذينّ يجتنبون كبائرالاثم و الفواحش. 6- وَ من يُشرك بِاللّه فَقد حَرّم اللّه عَلَيهِ الجنّة. 7- انّه لايَياءس مِن روحِ اللّه الاّ القَومالكافِرون. 8- فلا يامن من مكر اللهّ الاّ القوم الخاسرون. 9- و برّاً بِوالدَتى ولَم يَجعَلنى جَبّاراً شقيّاً. 10- و مَن يَقتُل مؤ مِنا مُتعَمّدافَجزاؤ ه جهَنّم خالِدا فيها و غَضبَ اللّه عَليه وَ لَعنَه وَ اعدّ لَه عَذابا عَظيما. 11- انّ الّذينَ يَرمُونَ الُمحصِناتِ الغافِلات المُؤ مِنات لُعِنُوا فى الدّنيا و الاخرة وَ لَهم عَذاب عَظيم. 12- انّ الّذينَ يَاءكلون اَموال اليَتامى انماّ ياكلون فى بطونهم نارا وسيصلون سعيرا. 13- وَمَن يُولّهم يَومئذٍ دُبُره الاّ مُتِحرّفا لِقتال او مُتحيّزا الى فِئَة باَّء بِغَضب مِن اللّه وَ مَاءواه جَهنّم و بئس المصير. 14- اَلّذينَ يَاكُلونَ الرِّبا لايَقُومُون اِلاّ كَما يَقوم الّذى يَتخبَّطهُ الشّيطان مِن المسّ . 15- وَ لَقَد عَلمُوا لِمَن اشتَراهُ مالَه فِى الاخِرةمِن خلاق. 16- وَ مَن يَفعَل ذلكَ يَلقَ اَثاما يُضاعف لَه العَذاب يَومَ القيامَة وَ يَخلُد فيهِ مُهانا. 17- اَلّذينَ يَشتَرونَ بِعَهدِ اللّه و ايمانِهم ثَمَنا قَليلا اُولئِك لا خلاقَ لَهم فِى الاخِرة. 18- وَ مَن يَغلُل يَاتِ بِما غَلّ يَوم القِيامَة. 19- يَومَ يُحمى عَلَيها فى نارِ جَهنَّم فَتُكوى بِها جِباهُهُم و جُنوبهم و ظُهورهم. 20- وَ مَن يَكتُمها فَاِنّه آثِم قَلبَه. 21- يا ايّها الَّذين آمَنوا اِنّما الخَمر و المَيسر و الاَنصابُ و الاَزلام رِجسٌ من عَمل الشَّيطان فَاجتَنبوه لعّلكم تُفلِحون. 22- من ترك الصّلاة متعمّدا فقد بَرى من ذمّة اللّه و ذمّة رسول اللّه 23- اُولئِك لَهمُ اللَعنَة وَ لَهم سُوء الدّار. (رعد، 25) 24- هلك من قال براءيه و نازعكم فى الفضل و العلم. 25- ولم يصروا على مافعلوا و هم يعلمون. 26- اياك و الاصرار فانه من اكبر الكبائر و اعظم الجرائم. 27- من الذّنوب التّى لا يغفر ليتنى لا اءُؤ اخَذُ الاّ بهذا 28- اءشدّ الذّنوب ما استَهان به صاحبه 29- الرّجل يَذنب فيَقول طُوبى لى لو لم يَكن لى غير ذلك 30- شر الاشرار من تبهّج بالشر 31- مَن تَلذّذ بمعاصِى الله ذُل 32- إ يّاك و ابتهاج الذّنب فانّه اءعظم من ركوبه 33- حلاوة المعصية يفسدها اليم العقوبة 34- امّا مَن طَغى وَ اثَر الحَياة الدّنيا فَاِنّ الجَحِيمَهِىَ المَاءوى. 35- ويقولون فى انفسهم لولا يعذّبنا اللّه بما نقول حسبهم جهنّم يصلونها فَبِئسَ المَصير. 36- ايّاك و المجاهرة بالفُجور فانّه من اشدّ المآثم 37- المستتر بالحسنة يعدل سبعين حسنة و المذيع بالسيّئة مخذول 38- ولو تَقَوّلَ علينا بعض الاَقاويل . لاَخَذنا منِه بِالَيمين . ثمّ لَقطعنا مِنهالوَتين . فَما مِنكم مِن اَحد حاجِزين. 39- يغفر للجاهل سبعون ذنباً قبل ان يغفر للعالم ذنب واحد 40- خواصامتى اربعة : الملوك و العلماء و العباد و التجار نويسنده: سيد مصطفي علم خواه تقدیر از طرف حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمد آقازیارتی فراهانی برای دیگر کاربردها، گناهان کبیره (ابهامزدایی) را ببینید.
گُناهان کَبیره در تعالیم دینی اسلامی گناهانی هستند که از گناهان عادی بزرگتر و متفاوت هستند و در قرآن و روایات امامان شیعه بر مرتکبین آنها وعده آتش دوزخ داده شدهاست. در شماره و تعداد گناهان کبیره بین مذاهب مختلف اسلامی(شیعه و سنی) اختلاف است. بعضی تعداد آن را ۲۵ و بعضی دیگر هفتاد شمردهاند[نیازمند منبع]. خداوند در قرآن، در سوره نساء آیه ۳۱ میفرماید: ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَنُدْخِلْكُمْ مُدْخَلًا كَرِيمًا﴾ ترجمه:« اگر از گناهان بزرگي كه از آنها نهي ميشويد دوري گزينيد، گناهان كوچكتان را از شما ميزداييم و شما را در جايگاهي ارجمند و پركرامت در ميآوريم. » بر اساس تعالیم دینی اسلامی، کسی که گناه کبیره از او سر زند و توبه ننماید فاسق است و نمیشود در نماز باو اقتداء کرد و شهادتش پذیرفته نیست و پس از مرگ مستحق عقوبت الهی است مگر اینکه فضل الهی شامل حالش شود که از آنجمله شفاعت پیامبر اسلام و آل پیامبر است. درباره شفاعت پیامبر اسلام گفتهاست که شفاعتم را برای صاحبان گناهان کبیره از امتم ذخیره کردهام. شفاعت من برای صاحبان گناهان کبیره از امتم میباشد، اما نیکوکاران، یعنی ترککنندگان کبائر، برایشان راه مواخذه نیست[۱]. محتویاتگناه و اقسام آنگناه بر دو قسم است[۲]: ۱.کبیره. ۲.صغیره تعریف گناه کبیرهگناه کبیره اثرش مسخ شدن روح انسان است یعنی روح انسان فطرت پاک خود را به کلی از دست میدهد و میل انسان به کارهای نیک و خدایی کاهش میگیرد و در عوض میل به گناهان دیگر افزایش مییابد.
فهرست گناهان کبیره در حدیثی از موسی بن جعفرروایت است از موسی بن جعفر که روزی عمرو بن عبید نزد پدرم جعفر صادق آمد و سلام کرد و نشست و این آیه را تلاوت نمود: «کسانی که اجتناب میکنند از گناهان کبیره و فواحش...» (سوره شوری - ۳۵) و ساکت شد. حضرت فرمود چرا بقیه را نخواندی و ساکت شدی؟ عرض کردم خواستم بفرمایید تا بدانم گناهان کبیره چیست؟ حضرت فرمود:
فهرست گناهان کبیره از نظر سید عبدالحسین دستغیب
پانویس
آثار برخی گناهان از زبان امام سجاد(ع)
بارها در دعای کمیل این جملات را زمزمه کرده ایم: اللّهم اغفرلی الذّنوب الّتی تهتک العصم، اللّهم اغفر لی الذّنوب الّتی تنزل النقم، اللّهم اغفرلی الذنوب الّتی تغیّر النّعم، اللّهم اغفرلی الذّنوب الّتی تحبس الدّعاء، اللّهم اغفرلی الذّنوب الّتی تنزل البلاء؛(1) خدایا بیامرز گناهانی را که پرده های عصمت را می درد(و آبروی انسان را می برد) خدایا بیامرز گناهانی را که بدبختی ها را فرو می ریزد. خدایا ببخش گناهانی را که نعمت ها را تغییر می دهد، خدایا ببخش گناهانی را که دعای انسان را (از اجابت) حبس می کند (و باز می دارد) و خدایا ببخش گناهانی را که بلاها را نازل می کند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله در خطبه ای فرمودند:
از بزرگترين گناهان زبان، دروغگويى است.
امام على عليه السلام :
اَللِّسانُ سَبُعٌ إِن خُلِّىَ عَنهُ عَقَرَ؛
زبان، درنده اى است كه اگر رها شود، گاز مى گيرد.
امام صادق عليه السلام :
إِذا أَرادَ اللّه بِعَبدٍ خِزيا أَجرى فَضيحَتَهُ عَلى لِسانِهِ؛
هرگاه خداوند بخواهد بنده اى را رسوا كند، از طريق زبانش او را رسوا مى كند. امام على عليه السلام :أشَدُّ الذُّنُوبِ مَا استَهَانَ بِهِ صَاحِبُهُ؛
سخت ترین گناهان آن است که صاحبش آن را کوچک بشمرد.
حدیث زیبای امام حسین در مورد گناه
روایت شده که مردی نزد امام حسین(ع) آمد و گفت:من مردی گناه کارم و وقتی کار گناه پیش می آید نمی توانم صبر کنم و بی اختیار به طرف آن می روم ،پس مرا موعظه کن و پند و اندرز بده. . فقال (علیه السلام) : افعل خمسة أشیاء وأذنب ما شئت و امام فرمودند: پنج کار انجام بده آن وقت هر گناهی خواستی بکن. فأول ذلك لا تأكل رزق الله وأذنب ما شئت اولی:روزی خدا رو نخور هر گناهی خواستی انجام بده. والثانی اخرج من ولایة الله وأذنب ما شئت دومی:از ولایت و سرزمین خداوند خارج شو و هرگناهی خواستی انجام بده. والثالث اطلب موضعا لا یراك الله وأذنب ما شئت سومی:مکانی رو جستجو کن(پیدا کن)که خدا تو را نبیند و هرگناهی خواستی انجام بده. والرابع إذا جاء ملك الموت لیقبض روحك فادفعه عن نفسك وأذنب ما شئت چهارمی:وقتی که ملکه ی موت آمد جان تو را بگیرد،او را از خود دفع کن وهرگناهی خواستی انجام بده. ملکه موت:یکی از ملائک است که جان انسان ها را به امر خدا می گیرد و انسان را به ابدیت می سپارد. فرشته ی مرگ برای انسان های بزرگ عزرائیل است و برای افرادی معمولی فرشته ای است که درجه آن از عزرائیل کمتر است. والخامس إذا أدخلك مالك فی النار فلا تدخل فی النار و أذنب ما شئت پنجمی: وقتی مالک (نگهبان جهنم)آمد که تو را پرت کند در آتش بگو نمی روم وهرگناهی خواستی انجام بده.شما فکر کنید و بعد ببینید می توانید گناه کنید،
عالم محضر خداست در محضر خدا معصیت نکنید.
نام چهل گناه از گناهان زبان
1-غيبت كردن 2-دروغ گفتن 3-قسم دروغ
4-وعده دروغ 5-مزاح زياد 6-بدخلقي 7-دل شكستن 8-آبرو ريزي 9-تهمت زدن 10-طعنه زدن 11-حكم ناحق 12-سرزنش بيجا 13-مسخره كردن 14-نا اميد كردن 15-ريا درگفتار 16-امر به منكر 17-نهي از معروف 18-زخم زبان زدن 19-شهادت نا حق 20-كبر در گفتار 21-شايعه پراكني 22-بدعت در دين 23-رنجاندن مومن 24-فحش و ناسزا گفتن 25-خشونت در گفتار 26-سخن چيني كردن 27-به نام بد صدا كردن 28-شوخي با نامحرم 29-تملق و چاپلوسي 30-فرياد زدن بيجا 31-لعنت كردن مردم 32-اظهار حسد وبخل 33-با مكر و حيله سخن گفتن 34-خبري را ندانسته گفتن 35-تحريف مسائل ديني 36-فاش كردن مسائل مردم 37-عيب جويي از ديگران 38-تصديق كفر و شرك 39-بد زباني هنگام 40-تقليد صدا كردن كسي در روایت آمده بیشترین افرادی که به جهنم می روند به خاطر زبانشان است. هفتاد گناه پای زبان می نویسند. این هفتاد گناه چیست ؟ خداوند در قرآن کریم به نعمت زبان اشاره فرموده و می فرماید: «الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خلق الانسان عَلَّمَهُ الْبَیانَ»1 زبان عمده ترین وسیله ای است که مردم به کمک آن با یکدیگر ارتباط فکری برقرار می کنند و ایجاد تفاهم و انتقال مفاهیم از طریق زبان صورت می گیرد. در یک جمله زبان ملاک ارزش و معرف شخصیت انسان و ترازوی عقل اوست. حضرت علی ـ علیه السلام ـ می فرماید: «المرءُ مخبوء تحت لسانه؛2 شخصیت هر کس در پی زبان اوست» زبان با تمام فوائدی که برایش ذکر می شود مفاسد و آفاتی نیز دارد که باید آنها را شناخت تا با کنترل زبان، از ابتلاء به آن آفات پیشگیری و اجتناب ورزید. در قرآن کریم آمده است: ای کسانی که ایمان آورده اید نباید قومی قوم دیگر را مسخره کند، شاید آنها از اینها بهتر باشند، و نباید زنانی زنان دیگر را مسخره کنند، شاید آنها از اینها بهتر باشند.از یکدیگر عیب مگیرید، و به همدیگر لقبهای زشت مدهید، چه ناپسندیده است نام زشت پس از ایمان. و هر که توبه نکرد آنان خود ستمکارند.»3 خداوند در آیه دیگر می فرماید: وای بر هر بدگوی عیبجویی.« وَیْلٌ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ.» 4
راه نجات در چیست ؟ در روایتی داریم که حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: «هر که متعهد شود محافظت آنچه میان دو فک اوست که زبان باشد، و آنچه میان دو پای اوست، من از برای او بهشت را متعهد می شوم.»5 شخصی به آن حضرت عرض کرد که: راه نجات چیست؟ فرمود: زبان خود را نگاه دار.6 و دیگری عرض کرد که: از چه چیز بیشتر بر من ترسیده شود؟ زبان او را گرفت و فرمود: این و فرمود بیشتر چیزی که مردمان را داخل جهنم می کند زبان است و شهوت.7 حضرت علی ـ علیه السلام ـ می فرماید:«به خدا سوگند، باور نمی کنم بنده ای زبانش را حفظ نکند تقوائی سودمند به دست آورد.»8 پیامبر اکرم می فرماید: «بیشترین مردم به خاطر گناه و آفت زبان به جهنم می روند.» که در اینجا به بعضی از آنها اشاره می کنیم.9 در روایتی داریم که حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: «هر که متعهد شود محافظت آنچه میان دو فک اوست که زبان باشد، و آنچه میان دو پای اوست، من از برای او بهشت را متعهد می شوم» گناهان زبان :1. غیبت. 2. نمیمه. 3. دروغ. 4. دو زبانی. 5. بهتان و افتراء. 6. قذف. 7. افشاء اسرار مؤمن. 8. دشنام 9. لعن و نفرین. 10. طعن و شماتت. 11. سُخریه و استهزاء. 12. مدح. 13. اظهار غضب. 14. غنا. 15. کثرت مزاح و خنده. 16. مراء و جدال. 17. خصومت.18. سؤال عوام از امور مشکله. 19. تکلم بدون علم. 20. تکلم بی فایده. 21. منکر خدا شدن. 22. غیر خدا را پرستش کردن. 23. دروغ بستن به خدا. 24. تکذیب آیات خدا. 25. کفران نعمت. 26. از خدا شکوه کردن. 27.اظهار ناامیدی کردن از خداوند. 28. به خداوند دشنام دادن. 29. نسبت فرزند به خدا دادن. 30. نسبت بی عدالتی به خدا. 31. ادعای خدائی کردن. 32. از خدا درخواست بیجا کردن. 33. دعای خیر برای ستمگران. 34. نفرین کردن. 35. چون و چرا کردن در کار خدا. 36. خدا را متهم کردن که به قتل امام حسین راضی بوده. 37. با دشمنان خدا اظهار دوستی کردن. 38. منکر رسالت پیامبر شدن. 39. پیامبر را مجنون خواندن. 40. اسرار امامان معصوم را فاش کردن. 41. از سخن امام عیب گرفتن. 42. برای ظهور امام زمان وقت تعیین کردن. 43. ادعای امامت کردن. 44. حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال دانستن. 45. احکام را با قیاس سنجیدن. 46. به ناحق شهادت دادن. 47. تفسیر به رأی کردن قرآن. 48. مؤمن را خوار کردن. 49. فاسق را عزیز شمردن. 50. مؤمن را ترساندن. 51. اظهار فقر و تنگدستی کردن. 52. راز خود را به دیگران گفتن. 53. به پدر و مادر اُف گفتن. 54. عیبجوئی کردن. 55. نسبت زنا به کسی دادن. 56. خلافکار را تشویق کردن. 57. مؤمنان را با القاب زشت خواندن. 59. به مال و منال دیگران غبطه خوردن. 60. وعدة دروغ دادن. 61. صفات نیک زنان را به نامحرمان گفتن. 62. با زن نامحرم شوخی کردن. 63. فال بد زدن. 64. عذرتراشی برای ظلم ظالمان. 65. سخن برادر مسلمان خود را قطع کردن. 66. پیشگویی و کهانت. 67. منّت کشیدن. 68. با خواندن قرآن کسب روزی کردن. 69. امر سلاطین را امر خدا دانستن. 70. در کیفیت خدا سخن گفتن.10
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. معراج السعاده، احمد نراقی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ص 527. 2. گناهان زبان، محمدعلی صفری، تهران، چاپ فرهنگ، 1361.
پی نوشت ها : [1]. الرحمن/ 4-1. [2]. نوری، مستدرک الوسائل، قم، موسسه آل البیت ـ علیه السلام ـ ، 1408 ق، ج9، ص 22. [3] . حجرات/ 11. [4]. همزه/1. [5] . کنزل العمال، ج 15، ص 806، ح 43205. [6] . جامع السعادات، ج 2، ص 341. [7] . الغزالی، محمد، احیاء العلوم، بیروت، انتشارات دارالقلم، ج 3، ص 94. [8] . نهج البلاغه، ص 183، خطبه 176. [9] . نراقی، احمد، معراج السعاده، ص 527. [10] . صفری، محمدعلی، گناهان زبان، تهران، چاپ فرهنگ، چاپ اول، شهریور 1361. دو شنبه 4 شهريور 1398برچسب:, :: 16:30 :: نويسنده : عبدالرضا
دانشجویان ، وکلا و قضات محترم می توانید با مراجعه به لینک مقالات حقوقی در این وبلاگ مقالات و احکام حقوقی را دانلود نموده و استفاده نمایید. با تشکر حاج شیخ محمد آقازیارتی فراهانی سه شنبه 22 مرداد 1398برچسب:آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , , :: 20:2 :: نويسنده : عبدالرضا
با استفاده از نظرات گهربار حجة الاسلام والمسلمین حاج محمد آقازیارتی (حقوقدان و قاضی دادگاه عمومی و انقلاب) ● گفتار اول – مفهوم حکم شرع و حکم عقل الف) حکم عقل : مراد از حکم عقل ـ بنابر نظر مشهور ـ صدور امر و نهی از سوی عقل نیست ، بلکه مراد از آن ، ادراک عقل است ؛ یعنی عقل درک می کند که این کار مصلحت ملزمه و آن کار مفسده ملزمه دارد؛ بنا بر این، عقل انسان ، امر و نهی یا بعث و زجر ندارد و " افعل " یا " لا تفعل " نمی گوید . ادراک عقلی دو گونه است: مستقلات عقلی و غیر مستقلات عقلی . مستقلات عقلی بخشی از مدرکات عقل است که عقل به طور مستقل و بدون هدایت شارع ، آنها را درک می کند ، مثل : ادراک حسن عدل و قبح ظلم . و غیر مستقلات عقلی بخشی از مدرکات عقل است که عقل به طور مستقل قادر به درک آنها نیست ، بلکه در بعضی از مقدمات نیاز به ارشاد و هدایت شارع دارد ، مانند: وجوب مقدمه واجب و قبح عقاب بلا بیان . اسباب حکم عقل عملی، اسبابی است که موجب حکم کردن عقل عملی به بایسته بودن ( حسن ) و یا نبایسته بودن ( قبح ) فعلی می گردد . این اسباب به حکم استقرا و تتبع و نه حصر عقلی به پنج قسم تقسیم می شود: ۱) ادراک مصداق کمال یا نقص بودن چیزی توسط عقل نظری ، موجب حکم عقل عملی به حسن یا قبح آن می گردد . ۲) ادراک ملائمت لذت بخش بودن یا ناملائمت مولم یا درد آور بودن چیزی برای نفس انسان توسط عقل نظری، موجب حکم عقل عملی است به این که انجام آن چه ملایم نفس است ، پسندیده و انجام آن چه منافی و ناملایم نفس است ، ناپسند می باشد . ۳) از اسباب حکم عقل عملی به حسن و قبح ، وجود یک سلسله خلقیات انسانی است که در سرشت انسان ها وجود دارد و موجب مدح ـ ستایش ـ اخلاق و صفات فاضله و ذم ـ نکوهش ـ رذایل اخلاقی می گردد؛ برای مثال، شجاعت و کرم باعث مدح، و بخل وجبن ، باعث ذم فاعل آن در نزد همگان است . ۴) انفعالات نفسانی ، مانند رقت ، شفقت ، حمیت و غیرت که در وجود هر انسانی یافت می شود از اسباب حکم به حسن و قبح است . ۵) عرف و عادت مرسوم در جامعه نیز از این اسباب است ؛ برای مثال، برخاستن به احترام شخص تازه وارد و یا پذیرایی از مهمان ، موجب حکم عقل به تحسین این کار می گردد . ب) حکم شرع به طور کلی، حکم شرعی در دو معنا استعمال می شود: ۱) حکم شرعی بالمعنی الاخص، که به معنای خصوص احکام شرعی کلی است ؛ یعنی احکامی که بیان آنها وظیفه شارع مقدس است ، مثل این که آب متنجس با زوال تغیر، پاک می شود یا خیر ۲) حکم شرعی بالمعنی الاعم، که هم شامل احکام شرعی کلی و هم احکام شرعی جزئی، می گردد. ویژگی حکم شرعی جزئی آن است که شارع وظیفه ای نسبت به بیان آن ندارد ، بلکه وظیفه مکلف است که کلی را بر موارد خاص تطبیق نموده و حکم آنها را استخراج کند، مانند این که شخص شک می کند که آیا لباسی که بر تن دارد با نجس ملاقات کرده تا متنجس شده باشد یا ملاقات نکرده تا پاک باشد. ● گفتار دوم – استصحاب حکم شرع الف) تعریف و بررسی حجیت آن استصحاب حکم شرعی ، مقابل استصحاب حکم عقلی است و به استصحابی گفته می شود که مستصحب آن، حکمی از احکام شرعی، مثل وجوب ، حرمت ، طهارت و نجاست می باشد؛ برای مثال، نماز جمعه در عصر حضور واجب بوده، ولی در عصر غیبت در بقای وجوب آن شک می شود و سپس بقای وجوب آن استصحاب می گردد. یا یقین به وضو وجود دارد، آن گاه شک می شود که آیا خروج مذی ناقض آن است یا نه ، و سپس بقای وضو استصحاب می شود. و یا این که یقین وجود دارد که آب کربا نجس ملاقات کرده و یکی از اوصاف سه گانه آن تغییر یافته ، ولی بعد از مدتی این تغیر به خودی خود از بین می رود، و شک به وجود می آید که آیا الآن هم نجاست باقی است یا خیر ، سپس بقای نجاست استصحاب می شود. بعضی از اصولیون، استصحاب را در احکام شرعی، چه احکام کلی و چه احکام جزئی، جاری می دانند، ولی در موضوعات خارجی جاری نمی دانند.اخباری ها اعتقاد دارند استصحاب در احکام شرعی کلی جاری نیست ، ولی در احکام شرعی جزئی و موضوعات خارجی جاری است . بعضی نیز معتقدند استصحاب در احکام شرعی جزئی جاری است ، ولی در احکام شرعی کلی و موضوعات خارجی جاری نیست .(۱) ب) اقسام استصحاب حکم شرع استصحاب حکم شرع دو قسم است که به شرح ذیل می باشد ۱) استصحاب حکم واقعی از اقسام استصحاب حکم شرعی و مقابل استصحاب حکم ظاهری می باشد و آن ، استصحاب حکمی است که بدون در نظر گرفتن علم و جهل مکلف ، وضع شده است ؛ به بیان دیگر، استصحاب حکم واقعی عبارت است از استصحاب حکمی که مجتهد آن را با استفاده از ادله اجتهادی و بدون توجه به علم یا جهل مکلف به دست آورده است . استصحاب در حکم واقعی جاری می شود، مگر آن که به برخی از ارکان آن خللی وارد آید. بر مبنای معنای دیگری که از حکم واقعی و ظاهری شده است، مراد از استصحاب حکم واقعی، استصحاب حکمی است که از راه دلیل قطعی به دست آمده باشد؛ مقابل استصحاب حکمی که از راه دلیل ظنی به دست می آید. یاداور می شود استصحاب حکم ظاهری آن استصحاب حکمی است که از طریق ادله فقاهتی به دست آمده باشد؛ به بیان دیگر، استصحاب حکمی است که در صورت شک و جهل مکلف به حکم واقعی، برای وی جعل می شود، مانند : استصحاب حکم به دست آمده از اصل برائت . استصحاب حکم ظاهری گاه به استصحاب حکم به دست آمده از طریق ادله ظنی معتبر ـ امارات ـ اطلاق می گردد. شهید صدر، استصحاب حجیت دلیل را از مصادیق استصحاب حکم ظاهری دانسته است . ۲) استصحاب احکام شرایع گذشته، از اقسام استصحاب حکم شرعی بوده و در جایی است که حکمی در شریعتی از شرایع گذشته ثابت باشد و بعد از ظهور اسلام، دلیل معتبری بر نسخ آن نباشد و شک شود که آیا الآن هم آن حکم برای مسلمانان ثابت است یا نه ؛ در چنین صورتی آن حکم استصحاب می شود ؛ برای مثال، در قرآن از زبان منادی و مؤذن حضرت یوسف آمده است: " و لمن جاء به حمل بعیر و انابه زعیم؛ و برای هر کس که آن را بیاورد یک بار شتر خواهد بود و من ضامن آنم " (۱). برخی از فقها به این آیه استشهاد کرده اند که در آن زمان، به یقین جعاله بر عوض مجهول منعقد می شده و الآن که مسلمانان در بقا و استمرار آن شک دارند، استصحاب بقای آن جاری می شود. درباره حجیت این استصحاب بین اصولیون اختلاف بوده و دو دیدگاه ارایه شده است: ۱) مشهور اصولی ها، هم چون مرحوم " آخوند " و " شیخ انصاری " ، معتقدند همان گونه که استصحاب در احکام شریعت اسلام جاری است ، در احکام شرایع گذشته نیز جاری می شود. ۲) جماعتی دیگر از اصولی ها ، همانند مرحوم صاحب " فصول " و " میرزای قمی " ، بر این باورند که استصحاب نسبت به احکام شرایع گذشته، جاری نمی شود . ج) استصحاب احکام شرعیه کلیه یکی از مباحث جذابی که در خصوص استصحاب حکم شرع مطرح است، استصحاب احکام شرعیه کلیه است که در اینجا این مبحث را به نقل مستقیم از درس خارج اصول حضرت آیت اله سبحانی می آوریم: بحث ما در باره استصحاب در( احکام شرعیه کلیه) است, مرحوم شیخ (تنبیه) جداگانه ی برای این مطلب نگشوده است, در حالی که حقش بود که یک تنبیهی برای این مطلب بگشاید که آیا استصحاب فقط در شبهات موضوعیه حجت است یا در شبهات حکمیه ( اعم از حکمیه جزئیه و حکمیه کلیه) هم حجت می باشد؟ ولی به مناسبتی وارد این بحث شده, مثلاً در جای که اگر فعل مقید به یک زمانی بشود و آن زمان هم سپری شد و گذشت, در اینجا احتمال بقای حکم را می دهیم. ▪ مثال۱: مولا فرمود که (اجلس فی المسجد الی الظهر), و ما احتمال می دهیم که بعد از ظهر هم واجب باشد, چرا؟ چون ممکن است که این (زمان) در اصل حکم دخالت نداشته باشد,بلکه در کمالش دخالت داشته باشد, یعنی تعدد مطلوب باشد, چنانچه نماز (اداء) خودش یک مطلوب است, قضاء مطلوب دیگر. فلذا مرحوم شیخ به همین مناسبت زمان را فقط مطرح کرده اند, وحال آنکه بحث ما در (شبهات حکمیه) مربوط به خصوص زمان نیست, بلکه یکی از قیود زمان است که بعد از ارتفاعش شک داریم که آیا این( حکم کلی) باقی است یا باقی نیست؟ و حال آنکه گاهی در( شبهات حکمیه کلیه) قیود غیر از زمان است. ▪ مثال۲: مثلاً مولا فرموده که:(الماء اذا تغیر ینجس),حال اگر (اذا زال تغیره بنفسه لا باتصال الکر), آیا نجاستش باقی است یا باقی نیست؟ این شبهه ی حکمیه ی کلیه است و منشأ شک هم ارتفاع زمان نیست,بلکه ارتفاع وصف موضوع است. ▪ مثال۳: زنی حائض بود فعلاً از حیضش پاک شده, ولی هنوز غسل نکرده, آیا حرمت مس بر قرآن باقی است یا باقی نیست؟ ▪ مثال۴: شخصی مغبون شده و آدم مغبون هم حق خیار دارد, حال اگر این آدم, در آن اول از حق خیارش استفاده نکرد, آیا در آن دوم خیارش باقی است یا باقی نیست, چرا؟ (لان الضرر ارتفع بجعل الخیار فی الآن الاول), آیا در آن دوم هم خیار دارد یا ندارد؟. بنابراین بحث ما در( احکام شرعیه کلیه) که بحث می کنیم آیا استصحاب جاری است یا جاری نیست, منحصر به موردی نیست که زمان قید باشد, بلکه یکی از مواردش قید بودن زمان وارتفاع زمان است, والا موارد منحصر به این نیست, و به همین جهت ما تنبیه مستقلی برای این مطلب افزودیم. حال اگر احتمال دادیم که زمان مدخلیت دارد, مثلاُ مولا فرموده: (اجلس فی المسجد الی الظهر), من هم تا ظهر نشستم, احتمال می دهم که این زمان در اصل حکم مدخلیت ندارد, بلکه در کمالش مدخلیت دارد, همین که احتمال دادیم, این مجوز استصحاب است. ان قلت: آیا یک قرینه ی است که دلالت بکند بر اینکه زمان در حکم دخالت ندارد,بلکه فقط در کمالش دخالت دارد؟ قلت: اگر قرینه ی در اینجا باشد, دیگر نیاز به استصحاب نیست و در اینصورت شما دلیل اجتهادی دارید, بلکه صرف احتمال کافی است که پایه ی استصحاب درست بشود, پایه ی استصحاب کدام است؟ پایه ی استصحاب عبارت است از,یقین سابق وشک لاحق. پس همین که احتمال دادیم که تعدد مطلوب باشد, این مسوغ ومجوز استصحاب است. ● گفتار سوم – استصحاب حکم عقل گاهی برای امری که نسبت به آن یقین وجود دارد در شرع دلیل خاصی موجود نیست، بلکه عقل است که نسبت به آن حکم می کند مانند مستقلّات عقلیّه ؛ مثلاً عقل بر قٌبح ظلم و حسن عدل حکم می کند، این گونه احکام از جمله احکام عقلی است. حال چنانچه در بقای این حکم عقلی تردید حاصل شود و سپس بر اساس استصحاب به بقای آن حکم گردد، استصحاب حکم عقل شده است. استصحاب حکم عقلی ، مقابل استصحاب حکم شرعی و به معنای استصحابی است که مستصحب آن، حکمی از احکام مستقل عقلی ( مثل حرمت ظلم و قبح تکلیف به غیر مقدور) است که در گذشته نسبت به آن یقین وجود داشته و پس از مدتی به دلیلی در بقای آن شک می شود و از طریق استصحاب ، به بقای آن حکم می گردد. « شیخ انصاری » استصحاب حکم عقلی را ممکن نمی داند، زیرا موضوع حکم عقلی ، نزد عقل به تفصیل معلوم است و اگر بقای موضوع را در زمان لاحق ادراک کرد، حکم قطعی خواهد داد ، و اگر موضوع یا جزئی از موضوع منتفی شده باشد ، به صورت قطعی حکم را منتفی می داند و در حکم عقل شک راه ندارد . و اما شک در بقای موضوع نیز اگر ناشی از مشتبه شدن امر خارجی باشد ( مثل این که شک کند آیا ضرر موجود در این مایع سمّی هنوز پا برجاست یا نه ) از این بحث خارج است ، و اگر ناشی از عدم تعیین تفصیلی موضوع باشد، در مستقلات عقلیه متصور نیست ، زیرا حکم مستقل عقل فقط بعد از احراز موضوع و شناخت تفصیلی آن محقق می شود. خلاصه بحث در این خصوص به شرح ذیل می باشد: در حجیّت استصحاب حکم عقل را درست می دانند. غیر از ایشان نیز محققان بزرگ مانند آیت الله حاج شیخ عبدلکریم حایری یزدی به صحت استصحاب حکم عقل معتقد بوده است. خلاصه استدلال شیخ انصاری در این زمینه این است که حکم عقل قابل تردید نیست یا قطعاً وجود دارد یا وجود ندارد و شقّ ثالثی هم قابل تصور نیست. منظور شیخ این است که عقل تا وقتی که چیزی را احراز نکند حکم نمی نماید؛ بنابراین هرگاه موضوع متقّین سابق تغییر کند ، حکم آن هم تغییر می کند . عقل هیچوقت در حکم خود تردید ندارد اگر آن موضوعی که قبلاً بوده همچنان باقی است پس حکمش هم باقی است و اگر باقی نیست حکمش نیز منتفی می شود. میرزای نائینی با این استدلال شیخ مخالف است و به طور خلاصه می گوید موضوعات احکام اعم از این که مستند آن ها دلیل شرعی یا عقلی باشد جنبه ی فردی دارد. گاهی دو چیز که با دقت عقلی متفاوتند عرف با مسامحه آن ها را یکی می داند و به تفاوت آن ها توجهی ندارد از این جهت ممکن است حکم عقلی با انتفای شرط قید یا وصفی از موضوع ، مورد شک و تردید واقع شود ولی موضوع استصحاب قرار می گیرد. مثلاً عقل دروغ مضرٌ به حال غیر را بدون تردید ناپسند می شمارد امّا دروغ مصلحت آمیز چنین نیست. ممکن است عقل به طور قاطع نگوید دروغ مصلحت آمیز پسندیده است یا ناپسند و در مورد آن تردید داشته باشد . بنظر می رسد این اختلاف ناشی از تفسیریاست که این دو عالم بزرگ از مفهوم عقل ارایه کرده اند. شیخ انصاری عقل را به عنوان یک دلیل و یقین محض دانسته است لذا معتقد است که عقل محض در جایی که به قطع و یقین رسیده، هیچگاه دچار تردید و شک نمیشود تا مجالی برای اصل استصحاب ایجاد شود.اما میرزای نایینی از عقل عملی که به عرف نزدیک است تعبیر نموده که ممکن است در زمانهای مختلف برداشت عقلی عرف از موضوعات و احکام تغییر نماید و نسبت به یقین گذشته دچار شک و تردید شود. ● گفتار چهارم استصحاب حکم شرع ناشی از حکم عقل مسئله دیگری که بر این بحث متفرع است، جواز یا عدم جواز استصحاب در حکم شرعیِ مستفاد از حکم عقلی است ؛ یعنی در فرضی که به حکم قاعده « ملازمه بین حکم عقل و حکم شرع » حکمی شرعی از حکمی عقلی استنباط می گردد و پس از مدتی به دلیلی در بقای حکم شرعی شک می شود، آیا می توان حکم شرعیِ سابق را استصحاب کرد یا نه ، مانند این که عقل به " حسن رد امانت " حکم کند و سپس از طریق قاعده " کل ما حکم به العقل حکم به الشرع " نتیجه گرفته شود که رد امانت به صاحب آن واجب شرعی است ، آن گاه پس از مدتی شک ب به وجود آید که آیا وجوب سابق هنوز باقی است یا خیر ـ برای مثال، احتمال جنون صاحب آن امانت داده شود و خوف آن باشد که اگر امانت به او داده شود آن را تلف کند و تحویل دهنده ضامن گردد ـ در این گونه موارد، آیا وجوب سابق را که از راه حکم عقل به ملازمه به دست آمده است ، می توان استصحاب نمود ؟ در حجیت استصحاب حکم شرعیِ مستفاد از حکم عقلی بین اصولیون اختلاف است: برخی هم چون مرحوم " شیخ انصاری " ، آن را حجت نمی دانند ، اما برخی دیگر مانند مرحوم " محقق نایینی " ، به حجیت آن معتقد می باشند. ▪ استصحاب حکم شرعی مستکشف حکم عقل خلاصه نقد محقّق خراسانی بر نظریه شیخ انصاری مبنی بر عدم اجرای استحصاب در حکم شرعی مستکشف از حکم عقل به حسن و قبح شیخ انصاری دو چیز را مانع از اجرای استحصاب در احکام شرعی مستکشف از حکم عقل می داند: ۱) عدم احراز وحدت موضوع در قضّیه متیقن و مشکوک با آن که احراز وحدت موضوع از شرایط اجرای استحصاب است. توضیح: اگر عقل عملی، حکم به قبح کذب مضر نماید، بنابر قاعده ی ملازمه میان حکم عقل و حکم شرع، شارع نیز حکم به حرمت چنین کذبی خواهد نمود. حال اگر از قید اضرار از کذب ، منتفی شود این تردید حاصل خواهد شد که آیا حکم حرمت برای مطلق کذب هم ثابت است یا نه؟ چون همه ی قید هایی که در مناط تحسین و تقبیح در قضایای عقلی دخالت دارند برای نفس موضوع حکم که فعل مکّلف است جهات تقیدی می باشد ، با انتفای قید اضرار دیگر نمی توان با استحصاب حرمت کذب مضرّ – در شبه حکمی – حرمت مطلق کزب را اثبات نمود ؛ زیرا احتمال دارد وصف اضرار در موضوع حکم شرعی حرمت دخالت داشته باشد و با چنین احتمالی دیگر وحدت موضوع قابل احراز استحصاب یعنی شک در بقا. توضیح: اگر عقل عملی حکم به قبح صدق مضرّ کند، هیچگاه این حکم به خاطر خصوصیتی در عنوان صدق مضّر نیست بلکه شک در مصادیق این کبرای عقلی است؛ یعنی در وجودهای مضر. به همین جهت با زوال وصف ضرر، هقل هیچ حکمی به قیح برای ذات صدق نمی نماید، بنابر قاعده ملازمه ، شرع نیز حکم حرمت نخواهد داشت و با ارتفاع حکم شرعی که مستند به حکم عقل است دیگر جایی برای شک در بقای آن حکم نمی نماند تا قابل استصحاب باشد. محقق خراسانی در مانعیت آنچه که شیخ انصاری مانع از اجرای استحصاب دانسته به بیان زیر مناقشه نموده، قائل به اجرای استصحاب در حکم شرعی مستند به حکم عقلی شده است. پاسخ به مانع نخست که در کلام شیخ آمده است: ارتفاع و انتفای حکم عقل مانع از اجرای استصحاب در حکم شرعی مستند به آن نخواهد بود. زیرا اگر مناط صدق وحدت موضوع، بسته به نظر عرف است چنان که شیخ انصاری نیز این نظر را پذیرفته است، باید قائل به اجرای استصحاب در حکم شرعی مستکشف از حکم عقل شد؛ زیرا قیود و خصوصیات دخیل در حکم عقل در نظر عرف، از جمله حالاتی است که تبدّل آنها ، موضوع را متبدّل نمی کند. نه همچون مقدمّات با محتمل المقومیّه که با زوال آن ها دیگر وحدت موضوع قابل احراز نبوده ، بلکه تعدّد موضوع، محرز خواهد بود. چون با تبدّل حالات، وحدت موضوع محفوظ است، اجرای استصحاب در احکام شرعی مستکشف از حکم عقل مانعی نخواهد داشت. اگر حاکم در باب وحدت موضوع در استصحاب ، عقل و دقّتهای عقلی باشد؛ بی شک سخن شیخ انصاری صحیح خواهد بود. لیکن در جای خود به اثبات رسیده است که حاکم در این باب ، نظر عرفی است نه عقلی. اگر اشکال شود که چگونه می توان میان حکم عقل با انتفای بعضی از قیود منتفی شود . در نتیجه امکان ندارد که یکی از دو حکم وسیع تر از دیگری باشد تا با انتفای قطعی یکی ، شک در بقای دیگری داشته باشیم. در پاسخ این اشکال باید گفت : برای حکم عقلی دو مرتبه ثابت است: ۱ مرتبه ی شأنیّت؛ ۲ مرتبه ی فعلیتّ. مرتبه ی شأنیت مرتبه ای است که عقل با احاطه ی تامّ بر مصلحت و مفسده ی موجود در افعال حکم به حسن یا قبح چیزی می نماید. و واضح است که این حکم شأنی عقل، یک حکم تقدیری است و بر احاطه ی غقل بر ملاکهای واقعی نفس الامری معلق است، و حکم در مقام ثبوت می باشد. منظور از مرتبه فعلیت ، ادراک فعلی عقلی از چیزی است که سبب تحسین یا تقبیح امری باشد(که منظور از آن چیز ملاکهای معلومی است که نشا درک فعلی عقل می باشد) و این حکم فعلی عقل موقوف بر لحاظ موضوع حکم با همه خصوصیاتی است که دخالت در حکم با همه خصوصیاتی است که دخالت در حکم عقل به حسن و قبح دارند و بدیهی است که باانتفای بعضی از این خصوصیات که در درک و حکم عقل دخالت دارند، آن درک و حکم و نیز منتفی خواهد شد. واز آنجا که عقل همواره نمی تواند بر ملاکهای واقعی نفس الامری ثبوتی احاطه پیدا کند؛ میا ملاک های معلوم آن با ملاک های واقعی نفس الامری اختلاف حاصل می شود؛ .به ابن معنا که ممکن است که همه آنچه را عقل ملاک حکم به حسن یا قبح چیزی می داند برابر همه ملاکهای واقعی نباشند و تنها بخشی از آن ملاکها به شمار آیند که در عقل در مقام اثبات دریافته است. نکته دیگر این که حکم شرعی مستند به حکم عقلی از حکم شانی عقل در مقام ثبوت و نفس الامر تبعیت می کند، یعنی آنچه ملاک حکم عقل است واقعا همان چیز ملاک حکم شرعی است و به حکم شرعی مستند به حکم عقلی از حکم شرعی باید عقل از ملاک های معلوم ادارک فعلی داشته باشد تا با قاعده ملازمه ، حکم شرعی آَشکار شود. از این توضیحات، معلوم می شود که وجود ملازمه میان حکم شرع هیچ منافاتی با وسیعتر بودن موضوع حکم شرع نسبت به موضوع عقل ندارد زیرا تلازم این دو حکم در مقام کشف و علم به حکم در مقام اثبات است نه در مقام ثبوت یعنی در مقام کشف و علم به حکم شرع ملازمه وجود دارد به این معنا که عقل دلیل بر حکم شرعی است همچنان که نص و اجماع نیز از دیگر دلایل حکم شرعی هستند و این توقف حکم شرعی بر حکم فعلی عقل به حسب واقع و نفس الامر نیست. پس حکم عقلی واسطه در اثبات و علم ما به حکم شرعی است نه واسطه در ثبوت و اصل وجود حکم شرعی تا در نتیجه با انتفای حکم عقل به سبب انتفای بعضی از قیودی که در حکم آن دخالت دارد حکم شرعی نیز منتفی شود بدیهی است که ملازمه در مقام اثبات هیچ تلازمی با ملازمه در مقام ثبوت ندارد. الته میان حکم شرعی و حکم شانی عقل می باشد. حال اگر بعضی از قیود و اوصافی که در موضوع حکم عقل دخالت دارند منتفی شوند حکم عقل نیز منتفی خواهد شد، ولی به جهت احتمال بقای ملاک حکم شرعی در انتهای حکم شرعی تردید حاصل می شود و در این هنگام باید توجه کرد که آیا آن وصف نتبدل در موضوع حکم شرعی مقوم حکمی است یا از حالات قابل تبدل که در صورت اول به جهت تعدد موضوع و عدم شک در بقائ، استصحاب اجرا نخواهد شد و در صورت دوّم با وحدت عرفی موضوع و حدوث شک در بقا، اجرای استحصاب بلامانع است. با این بیان تفصیلی هم به اشکال چگونگی تفکیک بین حکم شرع و حکم عقل پاسخ داده شد و هم به مانع دوّم که در کلام شیخ انصاری مطرح شده بود . ▪ استصحاب حکم شرعی با وجود شک عقل در انطباق وقتی که اینجا به عقل مراجعه می کنیم، عقل در اینجا هیچ حکمی ندارد. در اینجا مامی خواهیم استصحاب حکم شرعی را جاری بکنیم و بگوییم: این شی ء در زمان سابق وحالت سابقه «کان حسناً عقلاً». وجوب شرعی از حُسن عقلی آن به قاعده ملازمه،استفاده شد. پس این شی ء در زمان سابق وجوب داشته است ولو استکشاف آن از طریق عقل بوده است، الآن به حسب بقا چون شک داریم که یک عنوان دیگری که مغایر باعنوان اولی است و ملاکش اقوای از عنوان اول است، «وجد او لایوجد؟» اگر وجود پیداکرده باشد، آن وجوب در زمان سابق را از بین می برد، اگر وجود پیدا نکرده باشد، آن وجوب در زمان سابق به قوّت خودش باقی است. پس شما یقین به حدوث وجوب شرعی دارید و شک در بقای وجوب شرعی، چرا «لا تنقض الیقین بالشک» اینجا راشامل نشود؟ اینجا چه نقصی دارد که «لا تنقض الیقین بالشک» دلالت بر استصحاب دراینجا نکند؟ مجرد اینکه شما در زمان سابق، حکم را از راه عقل به دست آوردید و الان به حسب بقا، عقل شما هیچ حکمی نمی کند چون شک دارد در اینکه آن عنوان، آیامنطبق است یا نه، معنایش این است که شما نتوانید در رابطه با عقل، استصحاب جاری بکنید. ما که نمی خواهیم استصحاب حکم عقل را بکنیم. ما می خواهیم استصحاب حکم شرعی مستکشف «من دلیل العقل» را جاری بکنیم و اینجا هیچ مانعی از جریان این استصحاب ملاحظه نمی شود. به عبارت روشن تر: حدوث حکم را در زمان سابق به دلیل عقل ثابت می کنیم و بقای حکم را در زمان لاحق به اخبار «لاتنقض» ثابت می کنیم. اصل ثبوت حکم از راه عقل ثابت می شود و بقای آن از راه «لاتنقض». مثلا فرض کنید وجوب نماز جمعه را در زمان حضور، از قرآن یا اجماع ثابت می کنید و بقای آن را در زمان غیبت به استصحاب ثابت می کنید. عقل هم در ردیف ادله اربعه است منتها شما می گفتید که اخبار «لاتنقض» یقین به حدوث و شک در بقا، لازم دارد، ما برای شما تصویر کردیم، شما هم یقین به حدوث حکم دارید و هم شک در بقا، چه مانعی دارد، اخبار «لاتنقض» جاری بشود؟ پس آن که ما ذکر کردیم این بود که در احکام شرعیه مستکشفه از حکم عقل می توانیم شک در بقا را تصور بکنیم که به حسب بقا، استصحاب جریان پیدا بکند ولو اینکه عقل ازنظر بقا، هیچ حکمی نداشته باشد چون شک بر انطباق آن عنوان دوم دارد. (سؤال ... و پاسخ استاد:) اگر ملازمه نبود، معنایش این است که دلیل العقل نیست. اگردلیل العقل نبود، استصحاب هم نباید باشد؟ اگر عقل نبود، حدوث آن هم نیست. ما درحدوثش به عقل نیاز داریم «لقاعدة الملازمه» امّا در بقا چه نیازی به حکم عقل داریم؟ (سؤال ... و پاسخ استاد:) تمام مواردی که استصحاب در آن جاری می شود، حالت سابقه آن از دلیل دیگر ثابت شده است. حالت سابقه را کتاب ثابت کرده است، بقای آن را به استصحاب ثابت می کنیم، یا حالت سابقه اش را خبر زراره ثابت کرده است، بقای آن را به استصحاب ثابت می کنیم. چه طور نوبت به عقل که می رسد مطلب عوض می شود، عقل هم همین طور است، حالت سابقه را با عقل ثابت کنید، بقای آن را بااستصحاب ثابت کنید. این یک تفصیلی از مرحوم شیخ بود که به این صورتی که ملاحظه کردید، ناتمام ماند.حالا مرحوم شیخ(علیه الرحمه) فی کتاب الرسائل تفصیل مهمتری دارد. (سؤال .. .و پاسخ استاد:) نقیض سالبه کلیه، موجبه جزئیه است. مرحوم شیخ گفت:هیچ کجا شما نمی توانید پیدا بکنید که در احکام شرعیه مستکشف از حکم عقل، شک دربقا داشته باشید، پس دور این را قلم بگیرید، ما در مقابل سلب کلی، داریم ایجاب جزئی پیدا می کنیم، نه این که بخواهیم بگوییم: همه جا استصحاب در احکام شرعیه مستکشف از حکم عقل جاری است. او سلب کلی ادعا می کرد، ما ایجاب جزئی، نتیجه این که این تفصیل کنار می رود. دو شنبه 21 مرداد 1392برچسب:آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , , :: 21:20 :: نويسنده : عبدالرضا
درست اندیشیدن مقدمه درست عمل کردن است حجة الاسلام و المسلمین محمد آقازیارتی دو شنبه 21 مرداد 1398برچسب:, :: 21:15 :: نويسنده : عبدالرضا
پشتیبان و یاور ولی فقیه جانباز و فدایی خمینی کبیر حقوقدان حجة الاسلام والمسلمین محمد آقازیارتی
دو شنبه 21 مرداد 1398برچسب:, :: 21:12 :: نويسنده : عبدالرضا
پیرو خط امام و مطیع ولایت مطلقه فقیه حجة الاسلام والمسلمین محمد آقازیارتی فراهانی
محمد آقازیارتی فراهانی ( حاج شیخ محمد آقازیارتی فراهانی) فرزند محمد حسین متولد 1345 رزمنده دوران دفاع مقدس جانبازعملیات والفجر 8 تحصیلات فوق لیسانس حقوق جرم و جزا سطح سه حوزه قاضی دادگستری استان مرکزی
مسئولیتها: قاضی تحقیق و دادرس محاکم عمومی و انقلاب ریاست دادگاه عمومی ریاست شعبه دادگاه عمومی و جزایی بازپرس دادسرای عمومی و انقلاب معاونت آموزشی ستاد حفاظت اجتماعی و پیشگیری دادگستری استان مرکزی مدرس دانشگاه قاضی شوراهای حل اختلاف |
|||||||||||||||||||||||||||||||||||
|