پاسخ به سوالات حقوقی و شرعی
حقوق اسلامی
یک شنبه 1 دی 1398برچسب:, :: 23:16 :: نويسنده : عبدالرضا

ایام سوگواری اربعین سید و سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام بر عموم شیعیان تسلیت باد.

التماس دعای خیر: حاج شیخ محمد آقازیارتی فراهانی

 

 

چه آیاتی از قرآن درباره ولایت مطلقه فقیه است تا بتوان بر اساس آنها این موضوع را اثبات کرد؟

گاهی گمان میشود تنها مدرک اسلامی بودن یک مسأله، این می باشد که: در قرآن کریم مطرح شود و چگونگی طرح آن کاملاً شفاف، روشن و بی نیاز از ژرفنگری و تأملات اجتهادی باشد. در حالی که:

یکم. عقل و سنت نیز هر یک منبع و مدرک معتبری در اسلام است و آموزههای اسلامی را میتوان و بلکه باید از مجموع هر سه منبع (قرآن، سنت و عقل) شناخت.

دوم. طرح مسائل در قرآن، گونه های مختلفی دارد و در بسیاری از موارد استنباط یک مسأله از قرآن مجید، بدون آشنایی با متدلوژی فهم دین و فرایند استنباط امکانپذیر نیست. در عین حال یکی از ساده ترین روشها برای اثبات ولایت فقیه از طریق قرآن، مراجعه به شرایط حاکم در قرآن است که پس از معصومین تنها بر ولی فقیه صدق میکند.

شرایط حاکم جامعه:

. اسلام و ایمان

خداوند میفرماید:
(لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً)؛نساء (4)، آیه 141.
«خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان سلطه نمیدهد»

و (لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْءٍ)؛آل عمران (3)، آیه 28.
«مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان دوست و ولی خود بگیرند و هر کس چنین کند از لطف و ولایت خدا بی بهره است».

. عدالت (در مقابل ظلم)

خداوند حکومت و ولایت ظالمان را نمیپذیرد؛ پس حاکم و ولی باید عادل باشد:

(وَ لا تَرْکَنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ)؛هود (11)، آیه 113.
«به ستم پیشگان گرایش نیابید که آتش دوزخ به شما خواهد رسید». این رکون و گرایش در روایات به «دوستی و اطاعت» تفسیر شده است.
تفسیر علی بن ابراهیم، ج 1، ص 338.

همچنین خداوند در شرایط امامت به حضرت ابراهیم فرمود:

(لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ)؛بقره (2)، آیه 124.
«عهد من به ستمکاران نمیرسد».

. فقاهت

حاکم اسلامی باید عالم به احکام اسلام باشد تا بتواند آنها را اجرا کند. در زمان پیامبر(ص) و امام معصوم(ع) این علم از سوی خداوند به آنان داده شده است و در زمان غیبت امام معصوم(ع)، داناترین مردم به احکام؛ یعنی، فقها حاملان این علماند. قرآن درباره شرط علم میفرماید:

 (أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدی فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ)؛یونس (10)، آیه 35.
«آیا کسی که به راه حق هدایت میکند، سزاوارتر است که از او پیروی شود یا کسی که راه نمییابد؛ مگر آنکه راه برده شود؛ شما را چه میشود؟ چگونه داوری میکنید؟»

فقیه با تخصصی که سالها در تحصیل آن کوشش کرده، میتواند احکام اسلام را از قرآن، سنت، عقل و اجماع به دست آورد؛ اما غیر فقیه این تخصص را ندارد و باید احکام اسلام را از فقیه بیاموزد.

اشکال.
غیر فقیه میتواند احکام اسلام را به صورت فتوا از فقیه بگیرد و حکومت کند، پس لازم نیست حاکم خودش فقیه باشد.

پاسخ.
یکم. آگاهی های لازم از اسلام برای حکومت، اختصاص به فتوا ندارد تا گفته شود: غیر فقیه از فقیه تقلید میکند؛ بلکه در بسیاری از موارد، فقیه باید با توجه به ملاکهای ترجیح در تزاحم احکام و یا تشخیص موارد مصلحت، حکم حکومتی صادر کند. «حکم حکومتی» خارج از دایره فتوا و تقلید است؛ در عین آنکه مسألهای تخصصی و در حوزه تخصّص فقیه است.

دوّم.
آیا غیر فقیه اطاعت از فقیه را در همه موارد بر خود لازم میداند؟ یا فقط در مواردی که خود تشخیص میدهد، از فقیه اطاعت میکند؟ در صورت دوم هیچ ضمانتی بر اجرای احکام الهی و دینی بودن حکومت وجود ندارد. در صورت اول، در واقع آن فقیه ولایت دارد و شخصی که به طور مستقیم امور اجرایی را به عهده دارد، مجری از سوی او به شمار میآید و این یکی از شیوه های اجرا و اعمال ولایت فقیه است.

اشکال/
در این آیه اطاعت از (مَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ)سزاوارتر از (مَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدی)معرفی شده است؛ یعنی، اطاعت از فقیه را سزاواتر از اطاعت غیر فقیه میداند. بنابراین اطاعت غیر فقیه نیز با وجود فقیه مقبول است؛ گرچه اطاعت از فقیه بهتر است!

پاسخ/
مانند این سخن را ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغهج 9، ص 328.در مقایسه بین امام علی(ع) و خلفای پیش از او میگوید؛ یعنی، او اطاعت از امیرالمؤمنین(ع) را بهتر از ولایت دیگران میانگارد؛ نه لازم و واجب!

سزاواتر بودن در آیه، سزاواری در حد الزام است؛ یعنی، فقط باید از او پیروی کرد؛ زیرا در ذیل آیه مردم را توبیخ میکند که چرا از (مَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ)پیروی نمیکنید: (فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ)؟ بنابراین سزاواری در حد الزام است. مشابه این مسأله در موارد دیگری نیز در قرآن وجود دارد؛ مثلاً در آیه (وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ)؛ احزاب (33)، آیه 6.که در بحث ارث است و وجود هر طبقه مانع از ارث طبقه دوم میشود. آیات بیشمار دیگری نیز وجود دارد که فضیلت عالمان را بر غیر عالمان بیان کرده است.زمر (39)، آیه 9.
از نظر عقل نیز با وجود شایسته تر، نباید به فروتر تن داد؛ به ویژه در امر رهبری که تعیین سرنوشت جامعه در گرو آن است.

. کفایت
توانایی و شایستگی اداره امور جامعه که از آن به مدیر و مدبّر بودن نیز تعبیر میشود. حضرت یوسف فرمود:

(قالَ اجْعَلْنِی عَلی خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ)
؛
«گفت: مرا بر خزاین این سرزمین بگمار که من نگهبانی امین و کاردانم».
در داستان یوسف (12)، آیه 55.

حضرت موسی و دختر شعیب نیز آمده است:

(...إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ )؛
«بهترین کسی که میتوانی به [کارگیری او است که] توانای درستکار است»قصص (28)، آیه 26.و ....

از مجموع این آیات، میتوان تصویری کلی از سیمای حاکم از دیدگاه قرآن به دست آورد. در منطق قرآن حکومت و زمامداری، تنها شایسته کسانی است که از صلاحیتهای علمی و اخلاقی و توانمندیهای لازم برخودار باشند. به دست آوردن این تصویر در زمان غیبت امام معصوم(ع) بر «ولایت فقیه» تطبیق میکند. از طرف دیگر حکومت اسلامی حکومت قانون خداست:

(مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ)؛ مائده (5)، آیه 44.
و آن بدون حاکمیت دینشناس و متخصص مستعد در اجرای احکام الهی (فقیه عادل و جامع الشرایط) امکان پذیر نیست.

الف. تفسیر پیام قرآن، ج 10 (قرآن مجید و حکومتاسلامی)؛
ب. ذوعلم، علی، نگاهی به مبانی قرآن ولایت فقیه؛
پ. مکارم شیرازی، آیتالله ناصر، آیات ولایت در قرآن.

عزادار حقيقی به خوبی می‌داند كه سوگواری و برپايی مجالس بزرگداشت برای اهل بيت(ع) فقط قسمت كوچكی از وظايف الهی او نسبت به آنان است بلكه وظيفه بالاتر، توجه به درس‌ها و عبرت‌های عاشورا و عمل به آن‌ها است. عمل به تكاليف از جمله درس‌هايی است كه عزادار حقيقی از عاشوراييان فرا گرفته است. او خود را نسبت به امام زمانش مكلف و مسئول می‌داند. (1)

  

عزادار، نيك می‌داند كه بايد به تنهايی در دادگاه عدل الهی نسبت به رفتار خود با امام زمانش پاسخگو باشد لذا، برای عمل به وظيفه‌اش منتظر هيچ‌كس نمی‌ماند؛ او منتظر سازمان‌ها، نهادها و اشخاص نيست. او خودش به تنهايی براي خارج كردن امام زمان(ع) از تنهايی، غيبت، اضطرار و آوارگی تلاش می‌كند. او مانند شهدای كربلا كه هرگز به كمی نفرات شان توجه نكردند و هر يك فقط و فقط به فكر انجام وظيفه در قبال امام مظلوم و تنهاييش بود و كاری به نتيجه و تأييد ديگران نداشت، عمل می‌كند. مانند «عبدالله بن حسن(ع)» كه وقتي ديد عمويش تنها و مجروح به روی زمين افتاده است و دشمن دور او را گرفته، خود را به عمويش رساند و هنگامی كه «ابجربن كعب» (لعنة الله علیه) شمشيرش را فرود آورد كه امام را بكشد، دست خود را در مقابل شمشير او گرفت تا از امامش دفاع كند و دستش قطع شد و در آغوش عمويش حسين(ع) افتاد تا اين كه «حرمله» (لعنة الله علیه) او را با تير به شهادت رساند.(2)

 

 

2) عزادار حقيقی يا «منتظر حقيقی» در اين مرحله می‌داند كه اگر بخواهد رضايت خدا را جلب كند و به هدف خلقت و كمال نهايی و غايی وجودش نايل شود، بايد به اين «تنها موعظه» خداوند متعال در قرآن كريم عمل كند كه فرمود:

 

قل إنّما أعظكم بواحدةٍ أن تقوموا لله مثني و فرادي.(3)

ای رسول ما،‌ به امت بگو كه من به يك سخن شما را موعظه می‌كنم و آن سخن اين است كه شما، خالص دو نفری، و يا به تنهايی برای خدا قيام كنيد.

 

امام خمينی(ره) دربارهء ‌اين موعظه خداوند چنين می ‌فرمايد:

خدای تعالی در اين كلام شريف، از سر منزل تاريك طبيعت تا منتهای سير انسانيت را بيان كرده و بهترين موعظه‌هايی است كه خدای عالم از ميانه تمام مواعظ انتخاب فرموده و اين يك كلمه را پيشنهاد بشر فرموده، اين كلمه تنها راه اصلاح دو جهان است. قيام برای خدا است كه ابراهيم خليل الرحمن را به منزل خُلّت رساند و از جلوه‌های گوناگون عالم طبيعت رهاند.

 

خليل آسا در علم اليقين زن

 

نداي لا اُحبّ الآفلين زن

 

قيام الله است كه موسای كليم را با يك عصا بر فرعونيان چيره كرد و تمام تخت و تاج آن‌ها را به باد فنا داد. و نيز او را به ميقات محبوب رساند و به مقام صعق و صحرا كشاند. قيام برای خدا است كه خاتم‌النبيّين(ص) را يك تنه بر تمام عادات و عقايد جاهليت غلبه داد و بت‌ها را از خانة خدا بر انداخت و به جاي آن توحيد و تقوا را گذاشت و نيز آن ذات مقدس را به مقام «قاب قوسين او أدني» رساند. خودخواهی و ترك قيام برای خدا ما را به اين روزگار سياه رسانده، همه جهانيان را بر ما چيره كرده، و كشورهای اسلامی را زير نفوذ ديگران در آورده... موعظت خدای جهان را بخوانيد و يگانه راه اصلاحی را كه پيشنهاد فرموده بپذيريد و ترك نفع شخصی كرده، تا به همه سعادت‌های دو جهان نائل شويد و با زندگانی شرافتمندانه دو عالم دست در آغوش شويد.»(4)

آری، خودخواهی ما و ترك قيام برای خدا است كه ما را به روز سياه غيبت امام زمان(ع) و تنهايی و غربت حضرت كشانده و مستكبران را بر كشوهای اسلامی حاكم كرده است. همان‌طور كه خود آن حضرت فرمود:

اگر شيعيان نسبت به ما وفادار و هم‌دل بودند، ظهور ما به تأخير نمی‌افتاد(5).

راه چاره همان است كه امام خمينی(ره) فرمود، يعنی موعظه خدای جهان را بخوانيم و يگانه راه اصلاحی را كه پيشنهاد فرموده، بپذيريم و ترك نفع‌های شخصی كنيم و با منتقم اصلی حسين(ع) آشتی كنيم، و با وفاداری نسبت به او، برای رفع موانع ظهورش و نبرد با دشمنانش قيام لله كنيم و از اين حالت دنيازدگی و انفعال خارج شويم و با كنار گذاشتن نفع‌های شخصی و جيفه گنديده دنيا، برای ظهورش عملياتی شويم.(6) امام خمينی(ره) در جای ديگر می ‌فرمايند: نگوييد تنها هستيم،‌  تنهايی هم بايد قيام بكنيم، اجتماعی هم بايد قيام كنيم، بايد قيام كنيم، با هم بايد قيام كنيم، همه موظفيم به اينكه برای خدا قيام كنيم.(7)

برای خدا قيام كنيد و از تنهايی و غربت نهراسيد.(8)

 

 

 

در زيارت عاشورا پس از اعلام برائت از بنيان‌گذاران ظلم به اهل بيت(ع) و نيز كسانی كه آن‌ها را از مقامشان كنار زدند و همچنين كسانی كه مقدمات جنايات ظالمان را فراهم كردند. نسبت به پيروان و تابعين و دوستان آن‌ها نيز اعلام برائت می‌شود، يعنی از همه كسانی كه در طول تاريخ در مصيبت اعظم، به خصوص در غيبت امام زمان(ع) نقش داشته و كار آن‌ها به نحوی مانعی بر سر راه ظهور منجی بشريت بوده است. برای همين است كه بلافاصله خطاب به سيدالشهدا(ع) چنين عرض می‌كنيم:

ای اباعبدالله، من تا قيامت با كسانی كه با شما در سلم و صلح هستند در صلحم و با كسانی كه با شما در جنگ هستند، در جنگم.(9)

به اين ترتيب نظام دوستی و دشمنی عزادار حقيقی به طور كامل روشن و مشخص است. او با همه كسانی كه شيعه و محبّ اهل بيت(ع) هستند و با آن‌ها دشمنی ندارند، در صلح و دوستی است و با همه كسانی كه دشمن اهل بيت(ع) و به خصوص امام زمان(ع) هستند، در جنگ است. و اين دوستی و دشمنی تا قيامت ادامه دارد. اگر دشمنان امام زمان تا قيامت هم حضرت مخالفت و دشمنی داشته باشند، عزادار حقيقی هرگز از مبارزه و جهاد عليه آن‌ها خسته و ناتوان نميیشود. لذا پس از اعلام جنگ با دشمنان آن‌ها، ابتدا بنيان‌گذاران ظلم بر آن‌ها را مورد لعن قرار می‌دهيم و پس از اين كار انتقام حسين(ع) را به همراه امام زمان(ع) آرزو می‌كنيم. چرا كه مبارزه با دشمنان اهل بيت بدون همراهی با امام زمان(ع) فايده ندارد و انتقام از آنان بدون آن حضرت ممكن نيست. بنابراين عنصر جهاد و مبارزه هرگز از زندگی عزادار حقيقی حذف نمی‌شود. او تا وقتی كه با مصيبت اعظم غيبت امام زمان(ع) آن هم در اوج غربت و مظلوميت و تنهايی رو به روست، هرگز آرام و قرار ندارد. او تا لحظه‌ با شكوه ظهور و از بين رفتن اين مصيبت اعظم به مبارزه با دجّال و موانع ظهور ادامه ميیدهد. و پس از ظهور نيز به جهاد در راه امامش برای انتقام امام حسين(ع) و ساير اهل بيت(ع) ادامه می‌دهد و رمز اين كه اين مبارزه و جهاد هميشگی و طولانی است،‌ اين است كه قرآن كريم به همه مسلمين دستور داده است كه تا رفع فتنه و حاكميت دين خدا در سراسر جهان به جهاد مقدس خود ادامه دهند:

و قاتلوهم حتّي لا تكون فتنةٌ و يكون الدّين كلّه لله.(10)

با كافران جهاد كنيد كه ديگر فتنه‌ای باقی نماند و آيين همه ما در دين خدا باشد.

كدام فتنه و مصيبت برای جامعه انسانی بالاتر از غيبت امام زمان(ع) و محروميت جامعه جهانی از رهبر معصوم و متخصص الهی و مظهر خدا است. عزادار حقيقی در اين مقطع حساس و سرنوشت‌ساز با تشخيص وظيفه الهی جهاد، بدون فوت وقت تا رفع اين بزرگ‌ترين فتنه، و تا رسيدن به امام خود و جهاد در ركاب او، به مبارزه می‌پردازد. او نيك می‌داند بهترين زمان برای سربازی و خدمت و تقرّب نسبت به امام زمان(ع) زمانی كنونی است. نه زمان ظهور كه زمان پيروزی است. چنان كه قرآن كريم می‌فرمايد:

لا يستوي منكم من أنفق من قبل الفتح و قاتل أولئك أعظم درجةً من الذّين أنفقوا من بعد و قاتلو و كلاً وعدالله الحسني و الله بما تعملون خبيرٌ.(11)

آن مسلمانانی كه پيش از فتح مكه در راه دين انفاق و جهاد كردند با ديگران برابر نيستند آنان درجه‌ای عظيم‌تر دارند، تا كسانی كه بعد از فتح انفاق و جهاد كردند. البته خدا به هر دو طايفه وعده احسان داد. و خدا به آنچه می‌كنيد آگاه است.

قيام و جهاد برای برطرف كردن موانع ظهور ارزش و اهميت بيشتري نسبت به سربازی و جهاد در ركاب آن حضرت را دارد، زيرا قرآن كريم همراهي با امام را قبل از پيروزی با ارزش‌تر و مهم‌تر می‌داند. بزرگ‌ترين گناه برای عزدار در مرتبه پنجم، تنها گذاشتن امام زمان(ع) است. عزادار كه در اين مرتبه آگاهی زيادی نسبت به درس‌ها و پيام‌های عاشورا دارد، به وفاداری و هم‌دلی نسبت به امام زمانش بيشترين توجه و اهتمام را دارد. او از اصحاب عاشورا درس بزرگ وفاداری نسبت به امام زمان خويش را به خوبی آموخته است. وفاداری يعنی پای‌بند بودن به عهد و پيمانی كه بسته‌ايم. وفای به عهد، به خصوص نسبت به امام و رهبر معصوم از بزرگ‌ترين واجبات است و پيمان شكنی و بی‌وفايی از بزرگ‌ترين محرمات می‌باشد. قرآن كريم و روايات معتبر اسلامي مملوّ از توصيه اكيد به رعايت عهد و وفاداری و پرهيز از عهد شكنی و بی وفايی است. سيدالشهدا(ع) در روز عاشورا درباره دو گروه دوستان و دشمنان سخن گفت. دوستان خويش را به وفاداری ستود و دشمنانش را به خاطر بی‌وفايی‌شان مورد نكوهش و سرزنش قرار داد. آن حضرت(ع) در مورد دوستان خود فرمودند:

من اصحابی باوفاتر و بهتر از اصحابم نمی‌شناسم. (12)

در روز عاشورا وقتی بر بالين «مسلم بن عوسجه» آمد، اين آيه شريفه را خواند:

فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدّلوا تبديلاً.(13)

از مؤمنين مردانی هستند كه با عهد خويش با خدا صادق بودند، برخيیشان به عهد خود وفا كرده و جان باختند، برخی هم منتظرند و عهد و پيمان را هيچ دگرگون نساختند.

امام(ع) درباره دشمنان خود نيز چنين فرمودند: «اهل وفا به پيمان نيستند، عهد خويش را شكسته و بيعت مرا از گردن خود كنار نهاده‌ايد. به جانم سوگند، با پدرم، با برادرم و با پسر عمويم مسلم بن عقيل نيز همين كار را كرديد».(14)

در «زيارت اربعين» خطاب به خود آن حضرت چنين عرض می‌كنيم:

شهادت می‌دهم كه تو به عهد خود وفا كردی و تا رسيدن به يقين (شهادت) در راه او جهاد كردي.(15)

 

 

 

پی نوشت ها:

٭ برگرفته از: كتاب عزادار حقيقی، نوشته محمد شجاعی.

1. يوم ندعوا كلّ اناسٍ بامامهم؛ روزی كه ما هر گروهی از مردم را با پيشوايشان دعوت می‌كنيم. (سوره اسراء (17)، آيه 71)

2. مجلسی، بحارالأنوار، ج 45، ص 53.

3. امام خمينی(ره)، صحيفه نور، ج 1، ص 3.

4. سوره سبأ (34)، آيه 46.

5. مجلسی، همان، ج 53، ص 177.

6. برای آشنايی بيشتر با كيفيت عملياتی شدن به بخش چهارم كتاب آشتی با امام زمان(ع) مراجعه شود.

7. امام خمينی(ره)، همان، ج 16، ص 201.

8. همان، ج 20، ص 127.

9. زيارت عاشورا؛ يا اباعبدالله سلمّ لمن سالمكم و حربٌ لمن حاربكم الي يوم القيامة

10. سوره انفال (8)، آية 39.

11.  سوره حديد (57)، آية 10.

12. موسوعه كلمات الامام الحسين، ص 395؛ فإنّي لا اعلم اصحاباً أوفي و لا خيراً من اصحابي

13. سوره احزاب (33)، آيه 23.

14.  موسوعه كلمات الامام الحسين، ص 363.

15. محدث قمی، مفاتيح الجنان، زيارت اربعين. أشهد أنّك وفيت بعهدالله و جاهدت في سبيله حتّي أتيـٰك اليقين.

در اينجا ضمن اشاره به وظايف‌ منتظران امام زمان(عج)، به زمينه‌هاي خاصي كه در جوانان براي انجام وظايف ‌عصر انتظار وجود دارد، مي‌پردازيم.

 

  انتظار فرج و ظهور مهدي آل‌محمد(عج‌)، يعني انتظار گسترش‌ عدالت‌ و انسانيت‌ در جهان كه در فرهنگ ‌شيعه اين انتظار از برترين عبادت‌هاست‌ و انتظار مصلح جهاني، تنها يك‌ مفهوم اعتباري نيست بلكه منتظر بايد ويژگي‌هايي داشته باشد و وظايفي را با جديت‌ تمام انجام بدهد و آنچه براي تحقق آن وعده الهي ضرورت‌ دارد، مهيا کند. در اينجا ضمن اشاره به وظايف‌ منتظران امام زمان(عج)، به زمينه‌هاي خاصي كه در جوانان براي انجام وظايف ‌عصر انتظار وجود دارد، مي‌پردازيم.

وظايف‌ منتظران در عصر انتظار
1- تهذيب‌ نفس‌
منتظر مصلح، خود بايد صالح باشد و از گناه و معصيت‌ خدا بپرهيزد. امام جعفر صادق(ع) در اين باره مي‌فرمايند: «حكومت‌ آل‌محمد مسلما تاسيس‌ خواهد شد، پس‌ هركسی علاقه‌مند است‌ كه از اصحاب‌ و ياران قائم باشد، بايد كاملا مراقبت‌ كند، تقوا و پرهيزكاري را شيوه خويش‌ گرداند، خودش‌ را به اخلاق نيك‌ انسانيت‌ مزين کند و بعدا در انتظار فرج قائم آل‌محمد باشد».(1)
2- معرفت‌ نسبت‌ به دين
صالح شدن بدون شناخت‌ نسبت‌ به دين خدا ممكن نيست‌، پس‌ فرد منتظر بايد براي تكامل، آگاهي خود را نسبت‌ به دين بالا ببرد.
امام جعفر صادق(ع) مي‌فرمايند: «هر يك‌ از اصحاب‌ ما كه فهم دين ندارد، خيري ندارد».(2)
3- كسب‌ آمادگي نظامي
آموختن فنون رزم، آشنايي با اسلحه و تيراندازي براي كسي كه چشم به راه مولا و صاحب‌زمان(عج) است‌، لازم است زيرا پيروزي‌ حضرت در گرو جانبازي‌ها و شهادت‌هاست‌. پس‌ منتظر ظهور، منتظر كارزار و جنگ‌ با ستمگران و مفسدان است‌ و به اين جهت‌ بايد آموزش‌هاي نظامي را فراگيرد. امام ششم(ع) مي‌فرمايند: «خودتان را براي ظهور قائم مهيا و آماده کنید گرچه به ذخيره کردن يك‌ تير باشد».(3)
4- پايبندي و تعهد نسبت‌ به جانشين امام زمان (عج)
بر اساس‌ روايات‌ متواتر، فقهاي جامع‌الشرايط جانشينان حضرت‌ صاحب‌ الامر هستند. مسلم است‌ هر كسي كه در مقابل امام زمانش‌ خود را موظف‌ مي‌داند، بايد در برابر جانشين امام نيز مطيع باشد.
از اين رو آناني كه در مقابل جانشين حضرت‌ تعبد و تعهد ندارند و به سخنانش‌ گوش‌ فرانمي‌دهند، چگونه مي‌توانند در مقابل امام زمان متعهد باشند؟!
5- آگاهي به مسائل روز و اتحاد بر محور توحيد
شكي نيست‌ كه نقش‌ مسائل سياسي در تغيير و تحول ديگر امور جامعه از جمله فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي بسيار تعيين‌كننده است‌.
براي همين اهميت، هر ملت‌ زنده‌اي بايد پيگير مسائل سياسي كشور خود باشد. مومنان منتظر به 2 علت‌ عمده بايد مسائل سياسي را پيگيري كنند: الف‌- اتحاد در سطح نيروهاي داخل كشور ب‌- اتحاد در سطح جهان اسلام.
توضيح بيشتر اينكه منتظران حضرت‌ بايد با درك‌ شرايط روز به بررسي اوضاع پرداخته، با ايجاد تشكيلات‌، سازمان‌ها و احزاب‌، زمينه را براي يكپارچگي بيشتر جهان اسلام عليه كفر جهاني مهياتر کنند.
6- امر به معروف‌ و نهي از منكر
امر به معروف‌ و نهي از منكر، تنها تذكر لساني نيست‌، بلكه بالاتر از اينها شامل مرحله عمل نيز هست. مومنان با امر به معروف‌ و نهي از منكر زمينه را جهت‌ برپايي حكومت‌ حق و ظهور منجي بشريت‌ آماده مي‌كنند زيرا تا دل‌ها و اذهان جهانيان آماده نشود، ظهور حضرت‌ و موفقيت‌ او دشوار خواهد بود. با توجه به اينكه حضرت‌(عج) ذخيره الهي و آخرين اميد بشر براي نابودي باطل، ظلم و ستم است‌ تا شرايط مهيا نشود، ظهورش ‌ميسر نيست‌.
جوانان در عصر انتظار
جوانان به دليل توانايي‌ها و ويژگي‌هايي كه دارند، براي انجام وظايف‌ در عصر انتظار موفق‌ترند.
اينك‌ اين زمينه‌ها را به اختصار مرور مي‌كنيم:
1- جوانان و تهذيب‌
تهذيب‌ نفس‌ در جواني و نوجواني آسان‌تر از دوران پيري است‌ زيرا خصلت‌هاي انسان بعد از 40 سالگي قوت‌ مي‌گيرد و به حدي قوي مي‌شود كه مانند درخت‌ تنومند مي‌شود و همان‌طور كه نمي‌توان درخت‌ تنومند را از جا كند، خصلت‌هاي ناپسند را نيز نمي‌توان به راحتي از صفحه روح پاك‌ كرد. از طرف‌ ديگر «حس‌ مذهبي» نوجوان نيز وي را در اين راه ياري مي‌رساند و او با پرداختن به امور ديني و معنوي، قادر است‌ خود را براي اين امر آماده‌تر كند.
2- جوانان و كسب‌ دانش‌ ديني
براي آموختن علم به اعصابي آرام و ذهني فعال و فراگير نياز است‌. هر چند براي آموختن هيچگاه دير نيست‌ ولي ناگفته پيداست‌ كه جوان و نوجوان با داشتن ذهني فعال و آماده، بهتر و راحت‌تر مي‌تواند مطلب‌ را فراگيرد لذا جوانان براي آگاهي نسبت‌ به معارف‌ ديني مستعدتر و موفق‌تر هستند.
3- جوانان‌ و آگاهي ‌از مسائل سياسي
آگاهي سياسي به 2 طريق حاصل مي‌شود: از طريق مطبوعات‌ و كتاب‌ها يا از طريق حضور در محافل و جريانات‌ سياسي. در هر دو صورت‌ احتمال موفقيت‌ جوانان بيشتر است‌ زيرا مطالعه به تمركز حواس‌ و اعصابي آرام نيازمند است‌ و حضور در محافل و جريانات‌ سياسي به «خصلت‌ گروه‌گرايي» محتاج است‌ كه هر دو در جوانان و نوجوانان وجود دارد.
4- جوانان و امر به معروف‌
همچنان كه گفتيم، مسلمان در قبال جامعه وظايفي بر دوش‌ دارد كه امر به معروف‌ و نهي از منكر عملي يكي از آنهاست‌. يكي از بايسته‌ترين اقداماتي كه مومنين بايد برعهده گيرند، ايجاد موسسات ‌فرهنگي در اين راستاست‌ زيرا اقدامات‌ انفرادي امروزه كمترين اثر را دارد.
اين اقدام به روحيه اجتماعي و گروه‌گرايي نياز دارد كه جوانان و نوجوانان از آن برخوردارند. از طرف‌ ديگر، از آنجايي كه بعضا موسسات‌ فرهنگي به مرور زمان دچار روزمرگي شده و از پويايي بازمي‌مانند، ويژگي تنوع‌طلبي و نوجويي در جوانان و نوجوانان چيزي است‌ كه مي‌تواند مانع از روزمرگي و رخوت‌ شود. بنابر اين خصلت‌ها و توانايي‌هاي جوانان و نوجوانان براي مهيا کردن جامعه مهدوي بيش‌ از ديگران است‌ و امام زمان(عج) نيز از آنان كه توان بيشتري دارند، انتظار افزون‌تري دارد. به اميد طلوع خورشيد پنهان آل‌محمد(عج).
پي‌‌نوشت‌:
1- اصول كافي، ج اول، كتاب‌ فضل العلم

عاشورا، دهمین روز از ماه محرم در گاه‌شماری هجری قمری ، روز مقدس مسلمانان است.[۱] شهرت این روز نزد شیعیان به دلیل وقایع عاشورای سال ۶۱ هجری قمری است که در این روز حسین بن علی- امام سوم شیعیان - و یاران وی در رویداد کربلا در جنگ با لشکر عمر سعد کشته شدند. شیعیان در این روز سوگواری می‌کنند. اهل سنت روز عاشورا را سالگرد روزی می‌دانند که موسی دریای سرخ را شکافت و خودش و پیروانش از آن عبور کردند و این روز را گرامی و روزه گرفتن در این روز را مستحب می‌دانند.[نیازمند منبع]

کلمه عاشورا به معنای «دهم» است. در تقویم رسمی ایران، افغانستان، عراق، پاکستان و هند این روز تعطیل می‌باشد.[نیازمند منبع معتبر]

 

نگرش شیعه

پیشینه تاریخی

اولین مراسم سوگواری را زینب خواهر وی در مسجد کوفه برایش برگزار کرد. قبل از آن در کنار اجساد کشته‌شدگان در کربلا برگزار شد.[۲]

سوگواری برای حسین

سابقهٔ سوگواری و برپایی عزاداری برای حسین بن علی به اولین روزهای بعد از عاشورا، در محرم سال ۶۱ هجری می‌رسد. از علی بن حسین چنین روایت شده‌است:

پس از حادثهٔ عاشورا، هیچ بانویی از بانوان بنی‌هاشم، سرمه نکشید و خضاب ننمود و از خانهٔ هیچ یک از بنی‌هاشم دودی که نشانهٔ پختن غذا باشد، بلند نشد، تا آن‌که، ابن زیاد به هلاکت رسید. ما پس از فاجعهٔ خونین عاشورا پیوسته اشک بر چشم داشته‌ایم

[۳]

سینه زنی

یک نقاشی از دوران قاجار که عزاداری برای حسین بن علی را نمایش می‌دهد.

در کتاب تحفة النظار و غرائب الامصار یا همان سفرنامهٔ ابن بطوطه جلد اول، وی از زمان اقامتش در شهر شوشتر نقل می‌کند که وقتی پسر حاکم شوشتر در گذشت، مردم به مسجد آمدند، در حالی که لباس‌های مندرس پوشیده بودند و در دو دسته روبروی هم قرار گرفته و در حالی که بر سینه می‌زدند این شعر را تکرار می‌کردند "خوندگار ما، خوندگار ما" و حاکم شوشتر (صاحب عزا) نیز در بالای مسجد نشسته بوده‌است. (توضیح این که خوندگار به معنی بزرگ و حاکم است)

از این گزارش تاریخی می‌توان فهمید که ایرانیان در گذشته و حتی قبل از رواج تشیع نیز سینه زنی داشته‌اند و این کار را برای بزرگانشان انجام می‌داده‌اند و طبعاً پس از تشیع نیز این رسم را در مورد عزاداری عاشورا استفاده کرده‌اند. این نکته واضح تر می‌شود وقتی می‌بینیم که عزاداری به صورت سینه زنی بیشتر در مناطقی رواج دارد که فرهنگ ایرانی در آن نفوذ داشته‌است. جالب آنکه بسیاری از نوحه‌های زبان عربی برای سینه زنی مناسب نیست و دسته‌های عزادار عرب با تکان دادن دست آن نوحه‌ها را می‌خوانند.

ادبیات عاشورایی

نوشتار اصلی: ادبیات عاشورایی

بخش اندکی از قصیدهٔ سیف فرغانی (قرن ششم و متعلق به سرزمین کنونی فرغانه در ازبکستان) در مصیبت حسین و یاران او:

ای قوم، در این عزا بگریید   برکشتهٔ کربلا بگریید
در ماتم او خمش مباشید   یا نوحه کنید، یا بگریید
اشک از پی چیست؟ تا بریزید   چشم از پی چیست؟ تا بگریید

همچنین شعر معروف محتشم کاشانی (سدهٔ ۱۰ قمری) در رثای واقعه کربلا که اینگونه آغاز می‌شود:

باز این چه شورش است که در خلق عالم است   باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
باز این چه رستخیز عظیم است؟ کز زمین   بی نفخ صور، خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو   کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گویا طلوع می‌کند از مغرب آفتاب   کآشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا، بعید نیست   این رستخیز عام، که نامش محرم است

سوگواری در میان غیر مسلمانان

سوگواری عاشورا مختص شیعیان نیست. در ایران ارامنه نیز دستجات عزاداری دارند.[۴][۵]

در ترینیداد و توباگو [۶] و جامائیکا[۷] تمامی گروه‌های قومی و مذهبی در مراسمی که به زبان محلی «هوسِی» خوانده می‌شود شرکت می‌کنند و به سوگواری می‌پردازند.[نیازمند منبع] همچنین زرتشتیان نیز در این ماه به عزاداری برای امام سوم شیعیان می‌پردازند و او را داماد ایرانیان می‌دانند با توجه به اینکه شهر بانو دختر یزدگرد سوم همسر او بوده‌است.

تطبیق تاریخی

عاشورای سال ۶۱ هجری قمری با توجه به گاه‌شماری هجری قمری هلالی در واقع با سه‌شنبه، ۲۰ مهر ۵۹ هجری خورشیدی (۹ اکتبر ۶۸۰ میلادی) برابر می‌باشد.[۸] هرچند براساس گاه‌شماری هجری قمری قراردادی این روز با چهارشنبه، ۲۱ مهرماه خورشیدی (۱۰ اکتبر میلادی) همان سال تطبیق داده می‌شود.[۹][۱۰][۱۱]

کشته‌شدگان عاشورا

 

نگرش مذاهب دیگر

اهل سنت

.


در مورد واقعه عاشورای سال ۶۱ اغلب تاریخ نگاران اهل سنت از جمله محمد بن جریر طبری، بلاذری، ابن سعد، ابن قتیبه دینوری، و ابن اثیر واقعه کربلا را به تفصیل و بر اساس روایت ابومخنف بیان کرده‌اند.[نیازمند مدرک] این درحالی است که شیعیان معتقد هستند که بعد از واقعه عاشورا، بنی امیه به جعل منابع اسلامی پرداخت و به بهانه کشتن امام سوم شیعیان این روز را عید اعلام نمود و در این روز روزه می‌گرفتند.

یهودیت

صحیح بخاری به اشتباه این روز را معادل یوم‌کیپور شمرده است..[۱۲] یوم‌کیپور در روز دهم ماه تیشری- می باشد، اما 10 محرم 61 هجری قمری برابر با 10 حشوان 4441 عبری بوده است.

سایر

همچنین زمان بسیاری وقایع سرنوشت ساز برای پیامبران پیشین به این روز منتسب شده‌است. پذیرش توبه آدم، پایان طوفان نوح، گذشتن ابراهیم از میان آتش، بینا شدن یعقوب، بهبود بیماری ایوب و انتقال عیسی به بهشت پس از تلاش ناموفق یهودیان برای مصلوب کردن او، همگی مطابق برخی روایات در این روز اتفاق افتاده‌اند.[منبع معتبر][۱۳]

کتاب‌شناسی

۱۳۸۵

  • مدیریت عاشورایی>تالیف دکتر حسین علیان عطاآبادی

 

 

 

 

Every day is Ashura and every land is Kerbala

This site is dedicated to Hussain ibn Ali (A), the Grandson of the Prophet (S),and his sacrifice for Islam at Kerbala.

What is Ashura ?

In the month of Muharram 61 AH (approx. 20 October 680 AD), an event took place in Iraq at a place known as Kerbala on the bank of the river Euphrates. It seemed in those days insignificant from the historical point of view. A large army which had been mobilised by the Umayyad regime besieged a group of persons numbering less than a hundred and put them under pressure to pay allegiance to the Caliph of the time and submit to his authority. The small group resisted and a severe battle took place in which they were all killed.

It appeared at that time that like hundreds of similar events, this battle would be recorded in history and forgotten in time. However, the events that occurred on the 10th day of Muharram in Kerbala were to become a beacon and an inspiration for future generations. In this article, we shall examine briefly the principal adversaries.

Who is Hussain ?

The leader of the small band of men who were martyred in Kerbala was none other than Husain (A), son of Ali bin Abi Talib (A) and grandson of the Holy Prophet (S). Who was Husain? He was the son of Fatima (A) for whom the Holy Prophet (S) said, "Husain is from me and I am from Husain. May God love whoever loves Husain." [1]

With the passing away of his brother Hasan(A) in 50 AH, Husain (A) became the leader of the household of the Holy Prophet (S). He respected the agreement of peace signed by Hasan (A) and Muawiya, and, despite the urging of his followers, he did not undertake any activity that threatened the political status quo. Rather he continued with the responsibility of looking after the religious needs of the people and was recognised for his knowledge, piety and generosity. An example of the depth of his perception can be seen in his beautiful du'a on the day of Arafat, wherein he begins by explaining the qualities of Allah, saying:

" (Oh Allah) How could an argument be given about Your Existence by a being whose total and complete existence is in need of you? When did you ever disappear so that you might need an evidence and logic to lead (the people) towards You? And when did You ever become away and distant so that your signs and effects made the people get in touch with you? Blind be the eye which does not see You (whereas) You are observing him. What did the one who missed You find? And what does the one who finds You lack? Certainly, the one who got pleased and inclined toward other than You, came to nothingness (failed)."

On the other hand, we have Yazid, whose father (Muawiya) and grandfather (Abu Sufyan - the arch-enemy of the Prophet) had always tried to sabotage the mission of the Holy Prophet, and who showed his true colour by stating in a poem, "Bani Hashim had staged a play to obtain kingdom, there was neither any news from God nor any revelation." [2]

Mas'udi writes that Yazid was a pleasure-seeking person, given to wine drinking and playing with pets. It is no wonder that Husain's response to Yazid's governor, when asked to pay allegiance to Yazid was, "We are the household of the prophethood, the source of messengership, the descending-place of the angels, through us Allah had began (showering His favours) and with us He has perfected (His favours), whereas Yazid is a sinful person, a drunkard, the killer of innocent people and one who openly indulges in sinful acts. A person like me can never pledge allegiance to a person like him ..." [3]

The revolution of Husain (A) was an Islamic movement spearheaded by one of the great leaders of Islam. The principles and laws of Islam demanded that Husain (A) act to warn the Ummah of the evil situation which it was in, and to stand in the way of the deviating ruler. As Husain (A) himself remarked when he left Madina for the last time, "I am not rising (against Yazid) as an insolent or an arrogant person, or a mischief-monger or tyrant. I have risen (against Yazid) as I seek to reform the Ummah of my grandfather. I wish to bid the good and forbid the evil." [4]

Hussain (A) was killed on the battlefield as he did Sajdah. His head was removed from his body on the plains of Kerbala, mounted on a spear, and paraded through villages and towns as it was taken to Damascus and presented at the feet of Yazid.

Why remember Ashura ?

Why is Husain (A) regarded as the "leader of the martyrs" ? It is because he was not just the victim of an ambitious ruler. There is no doubt that the tragedy of Kerbala, when ascribed to the killers, is a criminal and terrible act. However when ascribed to Husain (A) himself, it represents a conscious confrontation and a courageous resistance for a sacred cause. The whole nation had failed to stand up to Yazid. They had succumbed to his will, and deviation and regression towards the pre-Islamic ways were increasing.

Passiveness by Husain (A) in this situation would have meant the end of Islam as we know it. Thus Husain (A) took upon himself the responsibility of the whole nation. The greatest tragedy was that one who stood up for the noblest of causes, the defence of Islam, was cut down in so cruel a manner.

It is for this reason that the sacrifice of Husain (A) is commemorated annually throughout the Muslim world. Our sorrow never abates as we relive the tragedy. As Allama Iqbal says in his Baqiyat (in Urdu):

Ronay wala hoon Shaheed-e-Kerbala key gham men main,
Kya durey maqsad na dengey Saqiye Kausar mujhey

I am one who weeps at the plight of the Martyr of Kerbala
Won't the reward be given to me by the Keeper of Kauser (Imam Ali (A))

The commemoration of Ashura on the 10th of Muharram every year serves to remind us of the sacrifices of the family of the Prophet (S). It also makes us aware of the people, then and now, who tried to destroy Islam and the family of the Prophet (S) and all that they stood for - as well as those who watched, listened and did nothing.

References:

[1] Ibn Majah: Sunan, Hadith 144.

[2] Ibn Jarir: Tarikhu'l Umam wa'l Muluk, vol.13, p.2174.

[3] Sayyid ibn Ta'us: Maqtalu'l Husain, pp.10-11

[4] Al-Khatid al-Khuwarazmi: Maqtalu'l Husain ,vol.1, p.88.

 

غدیر خم نام ناحیه‌ای میان مکه و مدینه است که پیامبر اسلام در حجةالوداع، علی بن ابی طالب را «ولی» پس از خود اعلام کرد. ۱۸ ذی‌الحجه، سال‌روز این واقعه میان شیعیان به عید غدیر خم شهرت دارد.

محمد، پیامبر اسلام در بازگشت از آخرین حج خود همه مسلمانانی که در حج شرکت داشتند را در غدیر خم جمع کرد و شیعیان معتقدند که او در آنجا علی بن ابی‌طالب را به‌عنوان وصی و برادر و جانشین خود از جانب الله معرفی کرد. عبارت معروف «هر آن‌کس که من مولای او هستم، پس علی مولای اوست» قسمتی از خطابه بلند غدیر می‌باشد. گرچه در تفسیر حدیث غدیر خم در بین شیعه و سنی اختلاف وجود دارد. اهل سنت تنها اظهار نزدیکی پیامبر به علی و دوستی با او رامی‌دانند و اظهار خواسته اش که علی به عنوان پسر عمو و فرزند خوانده اش جانشین او در مسئولیت‌های خانوادگی اش پس از مرگ شود.

این واقعه و حدیث غدیر در کتاب های شیعه و بسیاری کتاب های اهل سنت نقل شده است. اولین منبع تاریخی که به این کتاب اشاره می کند یعقوبی مورخ شیعه در نیمه دوم قرن سوم هجری است و اولین آثار ادبی قابل تاریخ گذاری، مجموعه اشعاری از نویسندگان شیعه در قرن دوم هجری است. از حدود قرن دوم هجری واقعه غدیر خم بعنوان دلیل نویسندگان شیعه برای اثبات برحقی علی بر جانشینی محمد آمده است.[۱]

جغرافیای غدیر خم

«غدیر خم» نام ناحیه‌ای در میان مکه و مدینه است که بر سر راه حاجیان قرار دارد و به خاطر وجود برکه‌ای در این محل که در آن آب باران جمع می‎شده‌است، به این نام شهرت یافته‌است. غدیر در ۳-۴ کیلومتری میقات‌های پنجگانه‌است. در جحفه راه اهالی مصر، مدینه، عراق و شام از یکدیگر جدا می‌شود. غدیر خم به‌سبب وجود آب و چندین درخت کهنسال، محل توقف و استراحت کاروانیان بود؛ اما گرمایی طاقت‌فرسا داشت.

از دیدگاه تاریخی

بنوشته سید حسین نصر هنگامی که محمد از آخرین حج خود در سال ۶۳۲ میلادی باز می‌گشت. خطابه‌ای در مورد علی ایراد نمود که توسط شیعه و سنی بسیار متفاوت تفسیر شده‌است. مطابق با روایت هر دو گروه محمد گفت که علی وارثش و برادرش و کسی است که هر کس پیامبر را به عنوان مولایش (رهبر یا دوست قابل اعتماد) بپذیرد(کلمه مولا مرتبط است با ولایت(با کسر واو) یا وَلایت (با فتح واو) که حکومت، شروع مبادرت، غلبه معنوی و قدرت معنی می‌دهد). شیعیان این اظهارات را به معنی تعیین علی به جانشینی پیامبر و اولین امام می‌دانند. اهل سنت تنها اظهار نزدیکی پیامبر به علی می‌دانند و اظهار خواسته‌اش که علی به عنوان پسرعمو و فرزند خوانده‌اش جانشین او در مسئولیت‌های خانوادگیش پس از مرگ شود.[۲] بنظر می‌رسد که اولین تاریخ‌نگاری که واقعه غدیر خم را ثبت کرده‌است تاریخ نگار شیعه؛ یعقوبی در نیمه دوم قرن سوم هجری بوده‌است.[۱]

بگفته ماریا دقاق، بسیاری از منابع اهل سنت واقعه غدیر خم را نقل کرده‌اند اما قائل به این موضوع نیستند که غدیر دلالت بر تعیین علی به عنوان جانشین سیاسی پیامبر مسلمانان داشته‌است. مجموعهٔ جامعی از نقل قول‌ها و احادیث در مورد غدیر خم در سه کتاب اهل سنت وجود دارد. این سه اثر عبارتند از کتاب مُسند احمد بن حنبل، تاریخ مدینات دمشق ابن عساکر، و کتاب البدایة و النهایة ابن کثیر.[۱]

اگر چه در برخی خطبه های علی در نهج‌البلاغه که او در مورد برحقی خود به عنوان جانشینی محمد ایراد نموده‌است، اشاره‌ای به این واقعه غدیر خم نیست ولی علی در موارد دیگری( در اینجا) به این خطبه استناد و استدلال کرده و ناگفته نماند که نهج البلاغه تمام خطبه های حضرت علی را در بر ندارد و منتخباتی از آنهاست(بسیاری خطبه های دیگر را می توان در مستدرکات چندگانه نهج البلاغه دید). به علاوه از قرن دوم هجری که مقداری آزادی بیان بیشتر شد و نهضت کتاب نویسی و حدیث گویی که عمر ان را منع کرده بود رخ داد، واقعه غدیر خم از دلایل اصلی عنوان شده توسط شیعه برای برحقی علی بر جانشینی محمد محسوب می‌شده‌است. اولین نمونه از اینگونه آثار ادبی که می‌توان تاریخی برای آن تعیین کرد هاشمیات مربوط به قرن دوم هجری/هشتم میلادی و کتاب مربوط به قرن دوم هجری/هشتم میلادی است.[۱]

رخداد غدیر خم از دیدگاه شیعه


نخستین امام شیعیان
علی


زندگی
غدیر خم، لیلةالمبیت، جانشینی محمد، ، نوادگان


میراث
نهج‌البلاغه، غررالحکم و دررالکلم، خطبه شقشقیه، خطبهٔ بی الف، خطبهٔ بی نقطه، حرم


دیگر موضوعات
خلافت علی، چهارده معصوم، دوازده امام

نگاره‌ای از صحنه‌ای از غدیر خم. منسوب به کتاب الآثار الباقیة عن القرون الخالیة متعلق به بیرونی. در کتابخانه دانشگاه ادینبورگ انگلستان.

از آغاز ذی‌القعده سال دهم هجری که آخرین سال زندگانی پیامبر بود، به همه مناطق مسلمان‌نشین و ایل‌ها و قبیله‌های مسلمان عربستان خبر داد که وی در این ماه به مکه معظمه خواهد رفت و حج به‌جای خواهد آورد و بدین‌ترتیب بزرگ‌ترین اجتماع مسلمانان شکل گرفت، که به حجةالوداع معروف است.

با پایان حج محمد به سرعت دستور حرکت جهت اجتماع در غدیر خم را دادند. حتی ۱۲۰۰۰ از اهل یمن - که برای رفتن به وطن خود باید راه دیگری را می‌رفتند - به دستور او با کاروان مسلمانان همراه شدند.

در میان راه مکه و مدینه در غدیر خم، آیه قرآن فروفرستاده شد:

«ای پیامبر! آن چه را از سوی پروردگارت بر تو نازل شده [به مردم] برسان. اگر این کار را نکنی، رسالت الهی را به انجام نرسانده‌ای و خداوند از مردم نگاهت خواهد داشت.»

در پی نزول این آیه، پیامبر دستور داد همه کاروانیان در آن محل گرد هم آیند، و در همان‌جا پیامبر خطابهٔ طولانی غدیر را ایراد کرد.

برخی بخش‌های این سخنرانی- که به گفته شیعیان در معرفی مقام علی است - چنین است:[منبع تاریخی این خطبه کدامست؟]

ای مردم! بدانید که خداوند علی را ولی و امام شما قرار داده و اطاعت او را بر مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی از آنان پیروی کنند، و بر شهری و روستایی و عجم و عرب و آزاد و مملوک و بزرگ و کوچک و سفید و سیاه واجب کرده‌است. آگاه باشید که «امیر المؤمنین» غیر از این برادرم کسی نیست و پیشوایی مؤمنان پس از من بر کسی جز او روا نخواهد بود. او جانشین من در امتم و پیشوای کسانی است که به من ایمان آورده‌اند و نیز جانشین من در تفسیر کتاب خدا است. خداوند دین شما را به واسطه امامت او کامل گردانید. به دستورات او گوش فرا دهید تا در سلامت بمانید و از او پیروی کنید تا هدایت شوید. ای مردم! من «صراط مستقیم»ام، که خداوند شما را به پیروی آن امر فرموده‌است. آن‌گاه پس از من، علی و پس از او، فرزندانم از نسل او. من [از جانب خداوند] دستور یافته‌ام که از شما درباره آن‌چه که از سوی خداوند درباره علی امیرالمؤمنین و اوصیای پس از او آوردم، بیعت بگیرم و دست شما را بفشارم. خداوند به من دستور داده که از زبان‌های شما در مورد آنچه بیان نمودم - راجع به علی امیر المؤمنین و امامانی که پس از او می‌آیند و از من و از اویند، اقرار زبانی بگیرم و چنان که خبرتان دادم، نسل من از صلب علی است. همگی بگویید: شنیدیم و اطاعت می‌کنیم و خرسندانه - در مقابل آن چه از سوی پروردگار ما و خویش دربارهٔ امامت علی امیرالمؤمنین و امامانی که از صلب او به دنیا می‌آیند، به ما رساندی - سر تسلیم فرود می‌آوریم. بر این باور زنده‌ایم و با آن می‌میریم و با آن [در قیامت] محشور می‌شویم. تغییر نمی‌دهیم و تبدیل و انکار نمی‌کنیم، تردید به دل راه نمی‌دهیم و از این باور برنمی‌گردیم و پیمان نمی‌شکنیم.

پس از پایان خطابه، این آیه بر پیامبر فرو فرستاده شد:

امروز کافران از دین شما ناامید شدند. پس از آنان نهراسید و از من (پروردگار) بترسید. امروز دینتان را برایتان کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام داشتم و اسلام را به‌عنوان دینتان پسندیدم.

مراسم بیعت مسلمانان با پیامبر و علی ‏سه روز طول کشید و حتی بانوان با قراردادن دست خود در ظرف بزرگ آبی که در سوی دیگر آن در درون خیمه، دست علی قرار داشت، بیعت خود را اعلام می‌کردند.

در دیدگاه شیعه، منافقین که گروه قابل‌توجهی را تشکیل می‌دادند، در ماجرای غدیر و به اراده الهی، نتوانستند نیات خود را آشکار و عملی کنند؛ اما در میان جمعیت شبهه‌افکنی‌هایی نسبت به اقدام پیامبر انجام می‌دادند و شخصی به نام «» را تحریک کردند تا نزد رسول بیاید و برخلاف همه تصریحات حضرت در ضمن خطبه، سؤال کند که آیا آن چه درباره علی بن ابی طالب گفتی از جانب پروردگار بود یا از جانب خود؟ پیامبر در پاسخ فرمودند: «خداوند به من وحی کرده‌است و واسطه میان من و خدا جبرئیل است و من اعلام‌کننده پیام خدا هستم و بدون اجازهٔ پروردگارم، خبری را اعلام نمی‌کنم.»[نیازمند منبع]

محمد حسین طباطبایی مفسر شیعه در کتاب تفسیر المیزان جلد پنجم ذیل این آیه (سوره مائده آیه 3) شأن نزول آن را واقعۀ غدیر خم می‌داند [۳].

کتاب الغدیر

به گفته ماریا دقاق در دانشنامه ایرانیکا، بهترین منبع ‌شیعه دوازده امامی که در عصر مدرن در زمینه غدیر خم نگاشته شده است، کتاب الغدیر عبدالحسین امینی است. این کتاب در یازده جلد با این هدف نگاشته شده که همه مطالب در زمینه غدیر خم در آثار سنی و ‌شیعه اعم از حدیث، تاریخ، تفسیر قرآن، شعر، و نیز زندگی‌ نامه افراد مشهوری که در زمره‌ راویان یا حافظان این حدیث بودند را جمع آوری کند.[۱]

حدیث غدیر در منابع سنّی

این حدیث در نزد منابع اهل‌سنّت نیز مشهور و متواتر است و در ذیل به برخی از این احادیث اشاره میگردد[۴]:

1.أن النبي عليه السلام قال يوم غدير خم إني تارك فيكم ثقلين أولهما كتاب الله فيه الهدى والنور فخذوا بكتاب الله واستمسكوا به فحث على كتاب الله ثم قال أذكركم الله في أهل بيتي ثلاثا[۵]

2.قال علي في الرحبة أنشد بالله رجلا سمع رسول الله صلى الله عليه وسلم يوم غدير خم يقول إن الله ولي المؤمنين ومن كنت وليه فهذا وليه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره [۶]

3.عن حبشی بن جنادة:سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول يوم غدير خم اللهم من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره وأعن من أعانه[۷]

4.عن زیاد بن أبی زیاد:سمعت علي بن أبي طالب رضي الله عنه ينشد الناس فقال : أنشد الله رجلا مسلما سمع رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول يوم غدير خم ما قال فقام اثنا عشر بدرياً فشهدوا[۸]

اقوال مورخین در غدیر خم

محمد بن جریر طبری صاحب تاریخ کبیر، خبر غدیر خم را در این کتاب از هفتاد و پنج طریق روایت کرده است.[۹] همچنین ابن جوزی شافعی در کتاب خود به نام اسنی المطالب فی مناقب علی بن اب طالب تواتر حدیث غدیر خم را از طرق بسیار اثبات نموده است.[۱۰]

 

 

 

برای دانلود فیلم سخنرانی

دکتر حسن روحانی در سازمان ملل متحد به

آدرس لینک "سخنرانی دکتر حسن روحانی در سازمان ملل متحد "زیر

در بخش پیوندها کلیک نمایید

 

متن سخنان رییس جمهور به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطاهرین و صحبه المنتجبین

آقای رئیس،آقای دبیرکل! عالیجنابان، خانم ها و آقایان!

در آغاز مایلم تبریکات صمیمانه خود را به مناسبت انتخاب شایسته جنابعالی به ریاست مجمع عمومی ابراز نموده و از تلاش های جناب آقای بان کی مون نیز تقدیر نمایم.

آقای رییس! جهان ما جهانی پر از بیم ‌و امید است: بیم جنگ و مناسبات خصومت‌آمیز منطقه‌ای و جهانی، بیم رویارویی هویت‌های مرگبار مذهبی، قومی و ملی، بیم نهادینه شدن خشونت و افراطی‌گری، بیم فقر و تبعیض خُرد کننده، بیم تباهی و نابودی منابع حیاتی، بیم بی‌توجهی به کرامت و حقوق انسان، و بیم غفلت از اخلاق.

در برابر همه این بیم‌ها، امیدهای جدیدی نیز وجود دارد: امید اقبال مردم و نخبگان در سراسر جهان به «آری برای صلح و نه برای جنگ» و امید به ترجیح گفت و گو بر ستیز و اعتدال بر افراط.

یک نمونه زنده، گزینش هوشیارانه امید و تدبیر و اعتدال توسط مردم بزرگ ایران در انتخابات اخیر است که با تبلور مردم سالاری دینی و انتقال آرام قدرت اجرائی نشان داد که ایران لنگرگاه ثبات در دریای ناآرامی های منطقه ای است.

اعتقاد راسخ حکومت و مردم ما به صلح پایدار، ثبات، آرامش، حل مسالمت آمیز مناقشات و تکیه بر آراء عمومی به عنوان پشتوانه قدرت، مقبولیت و مشروعیت، نقشی والا در فراهم کردن چنین محیط امنی داشته است.

آقای رئیس،خانم ها و آقایان!

دوران حساس انتقالی کنونی در روابط بین الملل مشحون از خطرات و البته توأم با فرصت های کم نظیری است.

هرگونه محاسبه نادرست از وضعیت خود و دیگران، آسیب های تاریخی را در بر دارد تا جایی که خطای یک بازیگر، اثرات منفی بر همگان خواهد داشت.

آسیب پذیری، پدیده ای جهانی و فراگیر شده است.

در این گذر حساس در تاریخ مناسبات جهانی، عصر بازی های با حاصل جمع صفر پایان یافته است ولی هنوز معدودی از بازیگران روش ها و ابزارهای کهنه شده و عمیقاً ناکارآمد را بکار می گیرند تا برتری و سلطه پیشین خود را حفظ کنند.

نظامی گری و استفاده از ابزارهای نظامی و خشن برای انقیاد دیگران، نمونه ناکارآمدی از تداوم کنش های کهنه در شرایط نوین است.

اقدامات زورمدارانه اقتصادی و نظامی برای حفظ و تداوم سلطه و برتری گذشته، با مجموعه ای از قالب های مفهومی همراه شده که همگی ضد صلح، ضد امنیت، ضد کرامت انسانی و ضد آرمان های بشری می باشند.

از جمله این قالب های مفهومی، یکسان سازی جوامع و تعمیم ارزش های غربی بعنوان ارزش های جهانی است.

قالب دیگر، حفظ فرهنگ جنگ سرد و تقسیم دو اردوگاهی جهان به «مای برتر» و «دیگران دون تر» می باشد.

قالب دیگر مفهومی، ایجاد ترس و تهدید، از برآمدن بازیگران نوظهور در جامعه جهانی است.

در چنین فضائی، خشونت های دولتی و غیردولتی، مذهبی و فرقه ای و حتی نژادی افزایش یافته و هیچ تضمینی وجود ندارد که دوران آرامش بین قدرت های بزرگ نیز در دام گفتمان ها، رفتارها و کردارهای خشن گرفتار نیاید.

تاثیرفاجعه بار روایت های افراطی و خشن را نباید دست کم گرفت.

در این میان،خشونتِ راهبردی که در تلاش برای حذف بازیگران منطقه ای از فضای عمل طبیعی آنها، سیاست های موسوم به مهار، تغییر نظام های سیاسی از بیرون مرزها و تلاشی که برای بر هم زدن حدود و ثغور سیاسی متبلور می شود، بسیار خطرناک و تنش آفرین است.

در گفتمان متعارف سیاسی بین‌المللی، یک مرکز متمدّن با حاشیه‌های غیرمتمدن به تصویر در آمده است.

در این تصویر نسبتِ کانون قدرت های جهانی و حاشیه‌ها، نسبتی آمرانه قلمداد شده است.

گفتمان مرکزگرایی شمال و حاشیه‌گرایی جنوب سبب استقرار نوعی نظم تک‌گویی و مونولوگ در سطح روابط بین‌المللی شده است.

ایجاد مرزهای نادرست هویتی و بیگانه ستیزی‌های خشن رایج نتیجة قهرمانی این گفتمان است.

گفتمان های تبلیغاتی و بی اساس دین ستیزانه، اسلام هراسانه، شیعه هراسانه و ایران هراسانه به واقع تهدیدی جدی علیه ثبات جهانی و امنیت انسانی است.

این گفتمان تبلیغاتی، با طرح و القای تهدیدات فرضی و خیالی شکل خطرناکی به خود گرفته است.

یکی از این تهدیدات خیالی، خطر موهوم ایران است. به بهانه این تهدید موهوم، چه اقدامات ناهنجار و چه جنایت ها در سه دهه گذشته صورت نگرفته است؟

تسلیح صدام حسین به سلاح های شیمیایی و حمایت طالبان تنها نمونه ای از این جنایت هاست.

صریحاً و با قاطعیت تمام و با استناد به مدارک و شواهد متقن اعلام می دارم که آنهائی که دم از تهدید ایران می زنند، یا خود تهدید علیه صلح و امنیت بین المللی اند یا به تهدید دامن می زنند. ایران نه فقط تهدید نیست، بلکه در آرمان و عمل، پیوسته منادی صلحِ عادلانه و امنیت همه جانبه بوده است.

آقای رئیس! خانم ها آقایان!

درکمتر نقطه ای از جهان، خشونت مانند غرب آسیا و شمال آفریقا خانمان سوز بوده است.

مداخله نظامی در افغانستان، جنگ تحمیلی صدام حسین علیه ایران، اشغال کویت، مداخله نظامی علیه عراق و رفتار خشن سرکوبگرانه علیه مردم فلسطین، ترور شخصیت های سیاسی و مردم عادی در ایران و بمب گذاری در کشورهای منطقه نظیر عراق، افغانستان و لبنان نمونه هایی از خشونت در سه دهه گذشته در این منطقه اند.

آنچه بر مردم مظلوم فلسطین می رود، چیزی جز یک خشونت ساختاری نیست. سرزمین فلسطین در اشغال است.

حقوق اولیه فلسطینیان به طور فاجعه باری نقض می شود و آنها از بازگشت به خانه، محل تولد و دسترسی به سرزمین مادری محرومند.

جنایاتی که بر مردم بی گناه فلسطین می رود، خشونت نهادینه ای را به نمایش می گذارد که برای توصیف آن، آپارتاید مفهوم و واژه کم وزنی بنظر می آید.

فاجعه انسانی در سوریه نمونه دردناکی از گسترش فاجعه آمیز خشونت و افراط در منطقه ماست.

از ابتدای بحران و از زمانی که برخی از بازیگران منطقه ای و بین المللی با سرازیر کردن منابع تسلیحاتی و اطلاعاتی و تقویت گروه های افراطی سعی در نظامی کردن این بحران داشتند، ما تأکید کردیم که بحران سوریه راه حل نظامی ندارد.

نمی توان اهداف استراتژیک و توسعه طلبانه و بهم ریختن توازن و تعادل های منطقه ای را با پنهان شدن پشت کلمات بشر دوستانه، تحقق بخشید.

هدف مشترک جامعه بین المللی باید خاتمه سریع به کشتار مردم بی گناه باشد.

ما ضمن محکوم کردن هرگونه استفاده از سلاح های شیمیایی، از پذیرش کنوانسیون منع سلاح های شیمیایی توسط سوریه استقبال می کنیم و بر این باوریم که دستیابی گروه های افراطی و تروریست به این سلاح ها بزرگترین خطر فراروی منطقه است که باید مدنظر قرار گیرد.

همزمان استفاده غیر قانونی و غیرکارآمد از تهدید یا استفاده از زور، تنها به گسترش خشونت و بحران در منطقه دامن خواهد زد.

تروریسم و کشتن انسان های بی گناه، اوج افراط و خشونت است. تروریسم، بلائی خشن، فراگیر و فرامرزی است.

اما خشونت ها و افراط هائی که تحت عنوان مبارزه با تروریسم و از جمله  استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین علیه مردم بی گناه صورت می گیرد نیز محکوم است.

در اینجا باید از ترور دانشمندان هسته ای ایران توسط جنایتکاران نیز سخن بگویم. آنها به چه جرمی ترور شدند؟

سوالی که از ملل متحد و شورای امنیت باید پرسید این است که آیا ترورکنندگان محکوم شدند؟

تحریم های غیر عادلانه، به عنوان جلوه دیگری از خشونت، ذاتاً ضد صلح و ضد بشری هستند که برخلاف تبلیغات تحریم گران، دولت ها و نخبگان سیاسی را هدف قرار نمی دهند، بلکه بیش از همه مردمان عادی را قربانی دعواهای سیاسی خود می کنند.

میلیون ها عراقی را فراموش نکنیم که در اثر تحریم هایی که با زرورق های حقوقی در نهادهای بین المللی پیچیده شده بودند، آسیب دیدند، جان باختند و هنوز عده قابل توجهی از آنها در سرتاسر زندگی باید زجر بکشند.

این تحریم ها خشونت آمیزند.

هوشمند و غیر هوشمند و یک جانبه و چند جانبه ندارند.

این تحریم ها ناقض حقوق مسلم بشری، از جمله حق صلح، حق توسعه، حق دسترسی به بهداشت، حق آموزش و فراتر از همه حق حیات می باشند.

نتیجه تحریم ها، علیرغم هرگونه لفاظی و بازی با واژه ها، همان آتش افروزی و جنگ طلبی و نابودی انسان هاست.

این آتش فقط دامن قربانیان تحریم را نمی گیرد، بلکه به اقتصاد و زندگی مردمِ  جوامع تحریم کننده نیز، لطمه وارد می‌کند.

آقای رئیس، خانم ها و آقایان!

خشونت و افراط امروز نه تنها ابعاد مادّی، بلکه ابعاد معنوی زندگی انسان و جامعة امروز را در بر گرفته است.

خشونت و افراط جایی برای مدارا و تفاهم که لازمة زندگی انسان و جامعة مدرن است نمی‌گذارد.

نابردباری مسئلة امروز جهان ماست، باید بردباری را در پرتو اندیشه‌های دینی، رویکردهای فرهنگی و رهیافت‌های سیاسی تقویت کرد.

جامعه انسانی را باید از مرحلة بردباری منفی به مرحلة تعاون مشترک ارتقاء داد.

دیگران را نباید فقط تحمّل کرد بلکه باید با دیگران کار کرد.

مردم جهان از جنگ، خشونت و افراط خسته اند و این فرصتی بی نظیر است.

آنها امید به تغییر وضعیت کنونی دارند. جمهوری اسلامی ایران باور دارد که با ترکیب هوشمندانه ای از امید و اعتدال می توان همه چالش ها را مدیریت کرد. جنگ افروزان می خواهند امیدها را بخشکانند.

در حالی که امید به تغییر مثبت، مفهومی فطری، دینی، فراگیر و جهانی است.

زیربنای امید، باور به اراده عمومی مردم جهان برای مبارزه با خشونت و افراط، تغییر پذیری، مخالفت با ساختارهای تحمیلی، بها دادن به گزینش و عمل مسئولانه انسانی است.

امید، بی تردید یکی از بزرگترین نعمت های خداوند مهربان به همه انسان هاست.

اعتدال نیز به معنای حرکت خردمندانه، هوشمندانه، زمان مند و مکان مند در تلفیق آرمان های والا، گزینش راهبردهای اثرگذار و در نظر گرفتن واقعیت هاست.

مردم ایران در انتخابات اخیر در حرکتی هوشمندانه به گفتمان امید و تدبیر و اعتدال رای دادند.

ترکیب امید و تدبیر و اعتدال در سیاست خارجی به آن معناست که جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک قدرت منطقه ای نسبت به امنیت منطقه و جهان، مسئولانه برخورد می کند و آمادگی همکاری چند جانبه و همه جانبه با سایر بازیگران مسئول در این عرصه ها را دارد.

ما از صلح مبتنی بر دموکراسی و صندوق رأی در همه جای جهان از جمله در سوریه و بحرین و دیگر کشورهای منطقه دفاع می‌کنیم و معتقدیم راه‌های خشونت‌آمیز برای بحران‌های جهانی وجود ندارد و تنها به کمک خرد انسانی و با تعامل و اعتدال می‌توان بر واقعیت‌های تلخ جامعه بشری غلبه کرد.

لذا تضمین صلح و دموکراسی، و تأمین منافع مشروع همه کشورها در جهان، و از جمله در منطقه خاورمیانه، با نظامیگری محقق نمی‌شود.

ایران بدنبال راه حل مسایل و نه تولید مشکلات است.

هیچ پرونده و موضوعی نیست که با امید و اعتدال، با احترام متقابل، و با نفی خشونت و افراط قابل حل نباشد.

اجازه دهید به پرونده هسته ای ایران اشاره کنم.

پذیرش حق طبیعی، قانونی و مسلم ایران، بفرموده رهبر فرزانه انقلاب اسلامی، ساده ترین راه حل این موضوع است. این یک شعار سیاسی نیست.

بلکه بر اساس شناخت عمیق وضعیت فن آوری در ایران، شرایط بین المللی و پایان بازی های با حاصل جمع صفر و ضرورت یافتن اهداف و منافع مشترک برای رسیدن به تفاهم و امنیت مشترک است.

به عبارت دیگر، ایران و دیگر کنشگران باید دو هدف مشترک را به عنوان دو قسمت غیرقابل تفکیک راه حل سیاسی پرونده هسته ای ایران دنبال نمایند.

یک: برنامه هسته ای ایران و همه کشورهای دیگر می باید تنها در جهت اهداف صلح آمیز باشد.

من اینجا به صراحت اعلام می کنم که این هدف، صرف نظر از مواضع دیگر بازیگران، هدف جمهوری اسلامی ایران بوده و خواهد بود.

سلاح هسته ای و کشتار جمعی هیچ جایگاهی در دکترین دفاعی ایران نداشته و با باورهای بنیادین مذهبی و اخلاقی ما در تعارض است.

منافع ملی ما ایجاب می کند که هر گونه نگرانی منطقی پیرامون برنامه هسته ای ایران را مرتفع نماییم.

دو: ‌هدف دوم یعنی پذیرش اعمال حق غنی سازی و سایر حقوق هسته ای در خاک ایران تنها راه تامین هدف اول است.

دانش هسته ای در ایران بومی شده و فن آوری هسته ای از جمله غنی سازی به مرحله تولید انبوه رسیده است.

لذا تصور اینکه با مانع شدن از برنامه هسته ای ایران از طریق اعمال فشارهای غیرقانونی می توان صلح آمیز بودن چنین برنامه ای را تضمین کرد موهوم و به غایت غیر واقع بینانه است.

لذا جمهوری اسلامی ایران ضمن پافشاری بر اعمال حقوق خود و ضرورت احترام و همکاری بین المللی در اعمال این حقوق، آماده گفتگوهای بدون تأخیر برای اعتمادسازی متقابل و رفع دو سویه ابهامات از طریق شفافیت کامل می باشد.

ایران به دنبال تعامل سازنده بر اساس احترام متقابل و منافع مشترک با دیگر کشورهاست و در این چارچوب در پی افزایش تنش با ایالات متحده نیز، نیست.

من سخنان امروز پرزیدنت اوباما را با دقت دنبال کردم؛ در صورت عزم سیاسی رهبران آمریکا و خودداری از دنبال کردن منافع گروه های فشار جنگ طلب، می توان به چارچوبی برای مدیریت اختلافات رسید.

در این چارچوب موضع برابر، احترام متقابل و اصول مسلم شناخته شده بین المللی باید مبنا باشد.

البته در این زمینه انتظار ما از واشنگتن شنیدن صدای واحد است.

آقای رئیس، خانم ها و آقایان!

در این سال‌ها، یک صدای مسلط پیاپی شنیده شده است که «گزینه جنگ روی میز است»، اما امروز بگذارید در برابر این سخن ناکارآمد و غیرقانونی بگویم «صلح در دسترس است.»

پس به نام جمهوری اسلامی ایران در گام نخست پیشنهاد می‌کنم طرح «جهان علیه خشونت و افراطی‌گری» در دستور کار سازمان ملل متحد قرار گیرد و همه دولت‌ها و سازمان‌های بین‌المللی و نهاد مدنی تلاش‌های جدیدی را برای سوق دادن جهان به این سو سامان دهند.

باید به جای گزینة ناکارآمد «ائتلاف برای جنگ» در مناطق مختلف جهان به «ائتلاف برای صلح پایدار» در سراسر جهان اندیشید.

امروز جمهوری اسلامی ایران شما و همه جامعة جهانی را به برداشتن گامی فراپیش می‌خواند؛ دعوتِ «جهان علیه خشونت و افراطی‌گری» ما باید بپذیریم و بتوانیم دراینجا افقی را بگشاییم که درآن به جای جنگ صلح، به جای خشونت مدارا، به جای خونریزی پیشرفت، به جای تبعیض عدالت، به جای فقر برخورداری و به جای استبداد آزادی در سراسرجهان بهتر دیده شود.

به گفته فردوسی، شاعر بلند آوازه ایران: «بکوشید نیکی به کارآورید، چو دیدید سرما، بهار آورید.»

علیرغم همه مشکلات، من عمیقاً به آینده امیدوارم.

با همبستگی جهانی علیه خشونت و افراط، تردیدی ندارم که آینده روشن است.

اعتدال، آینده جهان را درخشان خواهد کرد.

امید من، علاوه بر تجارب شخصی و ملی، از این باور مشترک همه ادیان آسمانی نشأت می گیرد که جهان را سرانجامی نیکوست و روشن که: «و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون».

آقای رییس، متشکرم!

گفتگوی مداوم زن و شوهر؛ رمز پایداری زندگی مشترک
  زوجین برای پایداری و دوام زندگی زناشوئی بايد همدیگر را همان طور كه هستند بپذيرند و به خواسته های هم احترام گذاشته و به شيوه ای پسنديده با هم حرف بزنند.

 

"مذاكره و گفتگو" پديده نوظهوری نيست كه بخواهيم آن را توضيح دهيم ما در تمامي لحظات و دقايق زندگي خود با اين امر مهم سروكار داريم. هنگامي كه با راننده تاكسي بر سر مبلغ كرايه بحث مي كنيم، زماني كه با مغازه دار سر خريد جنس چانه مي زنيم، صحبت طبيب با بيمار، وكيل با موكلش، كارمند با رئيس يا مدير مافوق پيرامون جريان كارها همه نوعی مذاكره است.

پس چرا زن و شوهرها كه از همه به هم نزديك تر هستند با يكديگر مذاكره نكنند؟ در زندگي زناشويي دلخوري ها، رنجش ها و شكايات و مشاجره ها فراوان است اگر چنين نباشد، بايد نگران بود، زيرا به يقين رابطه زوجين به سردي گراييده و حتما نسبت به هم بي اعتنا و يا دستكم بي تفاوت مي شويم و در حالی كه از هم رنجش داريم به زندگي يكنواخت خود ادامه مي دهيم، اما اگر بخواهيم به بهبود روابط خود كمك كنيم بايد نحوه بهتر گفتگو كردن را بياموزيم.

اصولا كساني از يكديگر مي رنجند كه از هم توقع داشته باشند و كساني از هم توقع دارند كه يكديگر را دوست دارند، بنابراين زن و شوهري كه پايه ازدواج آنها بر اساس مهر و محبت بنا شده حق دارند از يكديگر برنجند. بديهي است كه رنجش امري طبيعي است، اما بايد مراقب باشيم رنجش خود را از همسرمان پوشيده نگذاريم، زيرا رنجش هاي كوچك و جزيي،به تدريج در روح و روانمان انباشته مي شوند و اين وضعيت به هيچ وجه خوشايند نيست.

با گفت و شنود مي توانيم هر رنجش و دلخوری را از خود دور كنيم، به شرطي كه با فن گفتگو و راه رفع دلخوري آشنايي كافي داشته باشيم. اوايل ازدواج همه كوتاه مي آيند، اغماض مي كنند، از ياد مي برند، مي بخشند و زود آشتي مي كنند. اما پس از چندي هيچ يك كوتاه نمي آيند، اغماض نمي كنند، از ياد نمي برند و نمي بخشند. همه چيز از زير ذره بين رد مي شود، زود مي رنجند و مي رنجانند.

متاسفانه اين روند به مرحله اي مي رسد كه زوجين نتيجه مي گيرند حرف زدن ديگر فايده اي ندارد،چه فايده وقتم را صرف حرف زدن با او بكنم؟ او اصلا به حرفم گوش نمي دهد. ديگري مي گويد همسرم فقط به خواسته هاي خودش فكر مي كند او خودخواه است و اصلا فرصت حرف زدن را به من نمي دهد. وقتي كار به اينجا مي كشد زوجين ديگر دور گفتگوهاي مستقيم را خط مي كشند، اما زندگي مشترك همچنان ادامه دارد. ناگزير براي شناخت طرف مقابل و خواسته هاي او به حدس و گمان متوسل مي شويم. مشخص است كه اين شناخت نمي تواند دروني و عميق باشد.

چرا مذاكره نمي كنيم؟

در تمامي مراحل فوق، همكلام و هم صحبت شدن مي توانست درهاي آشتي را بگشايد و گاه خجولي باعث مي شود براي رفع دلخوري قدم پيش نگذاريم و منتظر اقدام طرف مقابل باشيم؛ گاه از واقعيت فرار مي كنيم و مشكل را رها مي سازيم و مي گوييم ديگر حوصله اش را نداريم. گاهي هم به طور حيرت آوري مایل هستيم ديگران را شبيه به خود سازيم. در حقيقت به اين دليل كه خود تاييد شويم در حالي كه معلوم نيست مثل ما شدن درست باشد. همچنین از كجا معلوم است كه همه چيز تغيير مي كند و شرايط زندگي ما بهتر می شود. بايد دست از خودخواهي برداريم، بايد بپذيريم آن رابطه اي معقول و مورد پسند است كه مبتني بر حس احترام به عقيده و گفتار طرف مقابل باشد.

كساني كه معتقدند از گفتگو طرفي نبسته اند، بايد بدانند كه به شيوه درست حرف زدن آشنايي كافي ندارند. منتها هر جنگي سرانجام پاي ميز مذاكره حل و فصل شده است. جنگ خانودگي نيز پايان پذير است. با گفتگو فاصله ها و دلسردي ها از بين مي رود. هر گفتگويي آدابي دارد كه اگر به همه نكاتش توجه شود پاياني خوش خواهد داشت، اما اگر با پيش بيني ها و سياست از قبل تعيين نشده اقدام به شكوه و شكايت كنيم چه بسا وضع از آنچه كه هست بدتر هم بشود.

يكي از پيش شرط هاي مذاكره، رعايت انصاف و منطق است. براي اين كه اين موضوع را به اثبات برسانيم سعي كنيم طرف مقابل را درك كنيم وخودمان را جاي او بگذاريم با اين كار بهتر مي توانيم پي به مشكل ببريم

اعتدال ؛ رمز بقا و پويايي خانواده ها

در اينجا هم مثل بسياري از عرصه هاي زندگي، اعتدال لازم است؛ افراط و تفريط هر دو انحرافي است . گاهي اوقات ، محبت افراطي موجب مي شود که انسان از انجام تکاليفش باز بماند. اگر محبت زن و فرزند بر قلب انسان احاطه پيدا کرد، جايي که بين بهره برداري از اين محبت و انس گرفتن با زن و فرزند ، با انجام يک تکاليف ديني با هم تزاحم پيدا کنند، چون اين محبت غالب است ، آن تکليف طرد مي شود آيه شريفه مي فرمايد:« قل ان کان آباؤکم و أبناؤکم و اخوانکم و أزواجکم و عشيرتکم و أموال افترفتموها و تجاره تخشون کسادها و مساکن ترضونها أحب اليکم من الله و رسوله و جهاد في سبيله فتربصوا حتي يأتي الله بأمره و الله لا يهدي القوم الفاسقين (توبه: 23) همان محبتي که خدا قرار داده و حکمت آفرينش، آن را اقتضا مي کند، و اگر آن نباشد زندگي به هم مي خورد و نه نسلي باقي مي ماند و نه جامعه ي سالمي تشکيل مي شود، اگر از حد خودش گذشت ، زن و فرزند از خدا و جهاد در را خدا محبوب تر خواهند شد؛ و وقتي که بايد برود جهاد، علاقه به فرزند مانع از انجام جهاد مي شود. از اين رو، محبت افراطي موجب بدبختي انسان مي شود، موجب ترک واجب مي شود؛ ترک واجبي که مصالح اسلام را به خطر مي اندازد . در اينجاست که خداي متعال تهديد مي کند؛ تهديد عجيبي! « فتربصوا حتي يأتي الله بأمره» (توبه: 24) منتظر باشيد که خدا فرمانش را صادر کند و به حسابتان برسد شما به خاطر علاقه به زن و فرزند ، جهاد را رها مي کنيد، انفاق را ترک مي کنيد از اين رو، افراط در محبت به زن و فرزند هم نوعي خطر محسوب مي شود. بنابراين، هر چند زن و فرزند خوب ، نور چشمي محسوب مي شوند، اما محبت به آنان بايد در حد اعتدال باشد. اعتدال يعني حد وسط و کمي، يعني محبت به گونه اي باشد که اگر با تکاليف الهي تزاحم پيدا کرد، محبت زن و فرزند بر محبت خدا فائق نيايد و مانع انجام تکليف الهي نشود.
تکاليف ديني که با محبت به زن و فرزندان تزاحم پيدا مي کنند بسيارند : گاهي انسان بايد در جبهه شرکت کند، علاقه به زن و فرزند ممکن است مانع از آن شود . گاهي بايد به تحصيل علوم ديني و يا تبليغ ديني بپردازد، اما علاقه به زن و فرزند مانع مي شوند. اين چنين محبتي مطلوب نيست. اين محبت ها در حدي مطلوب است که تزاحم با تکليف واجب نداشته باشد. اگر مزاحم شد، خود همين موجب بدبختي انسان مي شود.
بنابراين، در محبت به همسر و فرزندان توجه به نکاتي چند ضروري است: اولاً در بعضي جاها تأکيد شده که مواظب باشيد گاهي زن و فرزندتان مي توانند دشمن شما باشند خيال نکنيد همين که يک رابطه ي عاطفي بين شما، زن و فرزندتان برقرار شد ، همواره موجب خوشي زندگي و موجب برقراري دوستي و محبت و صميميت خواهد بود. قرآن مي فرمايد: « يا أيها الذين آمنوا ان من أزواجکم و أولادکم عدوا لکم فاحذروهم و ان تعفوا و تصفحوا و تغفر فان الله غفور رحيم » (تغابن: 14) و يا مي فرمايد: « انما أموالکم و أولادکم فتنه و الله عنده أجر عظيم » (تغابن: 15) اول هشدار مي دهد که فکر نکنيد همواره هر همسر و فرزندي، به طور مطلق ، موجب سعادت انسان است. نه گاهي ممکن است افرادي باشند که منافع شخصي و لذت مادي شان وقتي با لذت هاي همسر يا پدر و مادرشان تزاحم پيدا کند، خودشان را مقدم مي دارند. به ويژه در دنياي صنعتي و جوامع مادي امروزي که عواطف انساني و وفاداري نسبت به پدر و مادر و يا نسبت به فرزند تضعيف شده است . در گذشته هم کما بيش بوده و اتفاق مي افتاده که همسري دشمن همسرش باشد. فرزندي دشمن پدر و مادرش بشود زماني که پدر و مادري - مثلاً - مسلمان مي شدند، فرزند کافر مي ماند يا بعکس - گاهي هم پدر و مادرها به دليل تعصبات، آداب و سنت هاي قومي کافر مي ماندند ، فرزندان مسلمان مي شدند در اينجا، اين رابطه ي عاطفي بين پدر و مادر با فرزندان از بين مي رفت و در خانواده تضاد و کشمکش به وجود مي آمد. در اين صورت، براي فرزندان اين شبهه پيش مي آيد که حالا که والدين کافر شدند ، ما ارتباطمان را با آنان حفظ کنيم ، يا با آنان قطع رابطه کنيم و اين عاطفه طبيعي و فطري را ناديده بگيريم ؟ مي فرمايد: اين کليت ندارد ، گاهي ممکن است که همسرهاي شما در واقع دشمن شما باشند، صرف اينکه همسر، فرزند و يا پدر و مادر شما هستند ، اين نسبت نبايد موجب شود که شما هميشه به آنان وابسته باشيد و راه آنان را ادامه دهيد، و يا اينکه از آنها فاصله نگيريد ، جدا نشويد، براي اينکه اهل يک خانواده هستيد . اينها هيچ ملاک نيست . ملاک را بايد حق و باطل قرار داد؛ مادامي که ارتباط با آنان به دين شما ضرري نمي زند، رابطه ي خود را حفظ کنيد . حتي اگر پدر و مادر مشرک شدند، جوان مؤمن و مسلمان بايد رفتارش با پدر و مادرش خوب باشد، ولي در اينجا نبايد از او تبعيت کند. « و ان جاهداک علي أن تشرک بي ما ليس لک به علم فلا تطعهما و صاحبهما في الدنيا معروفا» (لقمان: 15) در امور دنيوي با آنان خوش رفتاري کنيد، اما مواظب باشيد تحت تأثير افکار و عقايد کفرآميز آنان واقع نشويد.
اما اينکه انسان بر عواطفش مسلط باشد و بداند کجا عاطفه اش را اعمال کند و کجا نکند، اين هنر بزرگي است . انسان بايد قدرت زيادي داشته باشد که احساسات و عواطفش را کنترل کند و تابع عقل و شرع باشد. به طور طبيعي، کساني که رابطه ي قوي عاطفي با همسر يا فرزند و يا پدر و مادر خود دارند ، در مواردي توجه ندارند، اين رابطه حالت افراطي پيدا مي کند. محبت به همسر يا فرزند مانع از انجام تکاليف واجب مي شود. در حالي که اگر تکليف واجب متعيني است، رضايت آنان در انجام اين تکليف شرط نيست. بايد سعي کنند که اين محبت ها به گونه اي نباشد که مانع تکليف شرعي شود . بايد تلاش کرد که حب و بغض ها ، حب و بعض هاي منطقي، معقول و مشروع باشد و از حد اعتدال خارج نشود . همان گونه که افراط آن ضرر دارد، نبودن و کم بودنش هم مشکلاتي ايجاد مي کند.
بنابراين، همواره رعايت جانب اعتدال لازم و ضروري است . حد اعتدال محبت نيازمند آموزش است . بندگان شايسته ي خدا همواره مواظب هستند که کفه ي محبت زن و فرزند از محبت خدا سنگين تر نشود . نمونه ي آن در اين فرمايش اميرالمؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه است که مي فرمايد: « و لقد کان مع رسول الله صلي الله عليه و آله نقتل آبائنا و ابنائنا و اخوالنا و اعمالنا. »، (2) آن حضرت در مقام سرزنش اصحاب خود مي فرمودند: شما به خاطر روابط خانوادگي و رعايت مسائل قومي و منافع عشيره اي و امثال اينها، نمي آييد درست بجنگيد ، در آن جايي که بابيد بجنگيد ، در جنگ شرکت نمي کنيد، جديت نمي کنيد . مي فرمايد: ما در زمان پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و در رکاب آن حضرت با پدران ، فرزندان ، دائي ها و عموهايمان هم مي جنگيديم . وقتي وظيفه ي ديني ايجاب کند و افرادي عليه اسلام قيام کنند، بايد با دشمن اسلام مبارزه کرد. پدر، برادر يا عمو تفاوتي ندارد، هر که مي خواهد باشد؛ دشمن اسلام است، بايد با او جنگيد. بعد مي فرمايد: «فلما رأي الله صدقنا انزل بعدونا الکبت و انزل علينا النصر»(3) وقتي خدا ديد ما راست مي گوييم و با دشمن خدا مي جنگيم و در اين باره ، محبت قوم و خويش و دوست و آشنا مانع از انجام وظيفه نمي شود، آن گاه زبوني و شکست را بر دشمن و پيروزي و نصرت را بر ما نازل کرد. در ادامه مي فرمايد: « و لعمري لوکنا نأتي ما اتيتم لما قام للدين عمود و لا اخضر للايمان عود.» (4) حضرت به اصحاب خود مي فرمايد: اگر بنا بود ما هم مثل شما باشيم و مثل شما رفتار مي کرديم ، « لما قام للدين عمود»؛ خيمه ي دين بر پا نمي شد «و لا اخضر للايمان عود »؛ و شاخه درخت ايمان نمي روييد اينکه مي بينيد ديني باقي مانده و خيمه ي اسلام سر پاست ، همه رهين آن فداکاري هايي است که ما کرديم. با دشمن جنگيديم ، هر چند از بستگان نزديک بودند. چون باطل بودند، با آنان جنگيديم . اين همان صدقي است که خدا از ما مي خواهد . اطاعت امر خدا کرديم. وقتي ثابت کرديم که راست مي گوييم ، خدا هم ما را پيروز کرد. اساساً اگر بخواهيد ديني باقي بماند، ايماني باشد، نيازمند چنين مرداني آهنين اراده و فداکار هستيم که در مقام انجام وظيفه از هيچ چيز نترسند و در ملاحظه احدي را هم نکنند، اگر در انجام تکاليف الهي بخواهيم ملاحظه ي پدر، فرزند ، دوست ،آشنا ، باند ، حزب ، جناح سياسي و همسايه را بکنيم ، چيزي از اسلام باقي نمي ماند.
پس محبت به فرزند، پدر، برادر و خواهر امري مطلوب و نعمتي الهي است و موجب بقاي نسل، بقاي خانواده و سرانجام تشکيل جامعه صحيح مي شود. اما اگر همين امر از حد خود فراتر رفت و دل بستگي شديد آورد، به گونه اي که مانع از انجام تکاليف اجتماعي، بخصوص جهاد و اجراي عدالت شد، اثر معکوس دارد. نمونه ي آن اميرالمؤمنان عليه السلام در مقام جنگ و جهاد، و نيز در مقام اجراي عدالت درباره ي دخترش است. فرزند ايشان يک گردنبد گلي و کم ارزش از بيت المال عاريه گرفته بودند که در يک جشن عروسي از آن استفاده کنند و بعد آن را برگردانند . ضمانت هم کرده بودند که اگر ضرري به آن رسيد، جبران کنند. به اصطلاح «عاريه مضمونه» بود. زماني که اميرالمؤمنين عليه السلام از موضوع آگاه شدند که حضرت زينب عليها السلام از بيت المال چنين گردنبندي را براي يک يا دو روز عاريه گرفته اند ، ايشان را مؤاخذه کردند. بعد هم فرمودند: دخترم اگر نبود که اين گردنبند را به عنوان عاريه مضمونه گرفته بودي، اولين دستي که در اسلام به جرم دزدي بريده مي شد، دست تو بود . آن حضرت نگاه نمي کند که دختر اوست . فردا مي گويند: دختر رئيس مسلمان ها دزدي کرده است . حسن احکام اسلام به همين است که با مجرم برخورد مي کند و او را مجازات مي کند، هر چند دختر علي عليه السلام باشد. در بسياري جاها که ملاحظاتي در کار دخالت مي کند، همين تساهل و ملاحظات موجب مي شود که کساني از مؤاخذه و عقوبت در امان بمانند، و همين موجب مي شود که آبروي اسلام و نظام اسلامي از بين برود. اعتبار اين نظام به اين نيست که چون فلان شخص با کسي نسبت دارد بايد امنيت داشته باشد. اعتبار و آبروي نظام به اين است که مجرم مجازات شود، هر که مي خواهد باشد.
بنابراين، محبت به فرزند و زن، يا دوستان ، اگر در حدي باشد که مانع از انجام تکليف الهي شود، مطلوب نيست و موجب سقوط انسان مي شود . همين محبتي که نعمت بزرگ الهي است و موجب برکات و سعادت هايي در دنيا براي انسان مي شود؛ اگر از حد اعتدال خارج شد، آثار ناگواري براي انسان پديد مي آورد.

پي نوشتها :

1- محمد باقر مجلسي، بحارالانوار ، ج 8، ص 171 ، باب 23. روايت 113.
2- شرح نهج البلاغه، ج 2، باب 35، ص 243.
3- همان، ج 4، ص 33، ب 55.
4- همان، ج 3، ب 52، ص 346.

منبع:مجله ي معرفت 125
نويسنده:استاد آيت الله محمدتقي مصباح يزدي (دامت برکاته)

راه شناخت امام زمان (عج) در آخر الزمان چيست؟


ما براي شناخت حضرت ولي عصر (عج) چهار راه معرفي مي كنيم:
1. قرآن، سنّت، عرفان و حكمت
قبل از توضيح اين اصول چهارگانه در شناخت امام زمان (عج) ذكر يك مقدمه ضروري است، مسأله مهدويت علاوه بر اينكه يك امر مسلّم ديني و اسلامي است، تقريباً به عنوان يك موضوع عمومي در ميان بسياري از مجامع و امتهاي گذشته مطرح بوده و مورد انتظار بشري قرار گرفته است.[1]
بعد از ذكر اين مقدمه كوتاه به معرفي چند راه براي شناخت حضرت امام زمان (عج) مي پردازيم.
الف. قرآن كريم: قرآن كريم تجلّي ذات باري تعالي بر نبي مكرّم اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ است. برخي از آيات قرآن ظهور در مسأله مهدويت داشته و مباحث پايان و آينده جهان را بررسي مي كنند و برخي ديگر از آيات با عنايت به روايات به تأويل برده شده است.
به عنوان نمونه دو آيه را ذكر مي كنيم:
1. «ما در «زبور» بعد از ذكر «تورات» نوشتيم، سرانجام، بندگان شايستة من، وارث و حاكم زمين خواهد شد»[2] امام باقر ـ عليه السلام ـ در تأويل و تغيير اين آيه شريفه فرموده است: «اين بندگان شايسته كه وارثان زمين گردند، حضرت مهدي (عج) و اصحاب او در آخر الزمان هستند.»[3]
2. «خداوند براي آنهايي كه ايمان آورده وعمل صالح انجام داده است، وعده داده اند كه آنان را خليفه روي زمين نموده، همانگونه كه پيش از آنها را خليفه ساخته بود...».[4] امام سجاد ـ عليه السلام ـ بعد از تلاوت اين آيه شريفه فرموده است: «اينان از شيعيان ما هستند. خداوند اين كار را در حق آنان به دست مردي از ما خاندان خواهد كرد. آن مرد مهدي اين امت است».[5]
ب. سنت: روايات گسترده اي از منابع حديثي اماميه همانند كمال الدين و تاج النعمه (شيخ صدوق)، الغيبة (طوسي)، الغيبه (نعماني)، اصول كافي (كليني) و... به مسأله مهدويت پرداخته و مباحث آن را شناسانده اند، و در كتابهاي حديثي اهل سنت نيز روايات نبوي متعددي در مورد مسأله مهدويت ذكر شده است كه در ذيل به عنوان نمونه چند روايت ذكر مي شود:
1. حضرت مهدي (عج) در صحيفة فاطمة زهرا ـ سلام الله عليها ـ ، جابر مي گويد: روزي بر فاطمه ـ سلام الله عليها ـ وارد شدم، صحيفه اي را در دست مبارك او ديدم كه اسم پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ و تمامي اسامي ائمه دوازده گانه ـ عليهم السلام ـ در آن ثبت شده بود. و جابر همه آن اسامي را ذكر كرده كه از جمله اسم مبارك حضرت مهدي (عج) در اين روايت اين چنين آمده است: «ابا القاسم، م، ح، د بن الحسن و هو حجة الله تعالي علي خلقه و امّه جاريه و اسمها «نرجس».[6]
2. طبرسي از امام محمدباقر ـ عليه السلام ـ آورده است كه آن حضرت خطبة رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ در روز غدير را در يك حديث طولاني آورده است كه در بخشي از آن درباره وجود مبارك امام مهدي (عج) اين چنين فرموده است: «بدانيد كه او (امام مهدي) باقي ماندة حجّت هايي است كه حجّتي بعد از او نخواهد بود. او ولي خدا در زمين و حاكم در ميان خلق و امين در نهان و آشكار است.»[7]
3. ابن سعيد خدري از رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ : «در امتي من مهدي است كه پس از خارج شدن از غيبت، زمين را پر ازعدل نموده، چنان كه از جور و ستم پر شده باشد.»[8]
4. از رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ : به مهدي بشارت مي دهم، مردي از قريش و از عشرت من مي باشد.»[9] و هم چنين روايت زيادي از فريقين در اين مورد رسيده است كه زمينه بيان آن نمي باشد.
ج. عرفان
عرفان راه ديگري براي شناخت امام زمان (عج) است. عرفاي اسلامي كه اصحاب كشف و شهودند مسأله مهدي موعود را مطرح كرده و برعظمت مقام آن تأكيد نموده اند. آنان اين مطلب را در قالبهاي شعر و نثر به ديگران رسانده اند. و در عرفان اين موضوع را در حقايق مسلم دين و وقايع حتمي جهان مي دانند. از آن حضرت به قطب زمان، ولي دوران و خاتم اولياء ياد كرده اند. و به چند نمونه از ديدگاه عرفاني اشاره مي شود:
1. شيخ عطار نيشابوري، عطار كه مطالب عرفاني فراواني در بعد شخصيتي حضرت مهدي (عج) گفته است، به نمونه اي از اشعار او دربارة آن حضرت اشاره مي گردد:
اوست باب اولياء عين اليقين اوست اسرار معاني را معين
اوست دانا در همه روي زمين اوست بنياد و همه اسرار دين
اوست عالم بر علوم اولين اوست ظاهر بر ظهور آخرين...
نام او، نام محمد (ص) آمده خلق او، خلق احمد آمده...
صد هزاران اوليا روي زمين از خدا خواهند مهدي را يقين
يا الهي، مهدي را از غيب آر تا جهان عدل گردد آشكار...[10]
2. محمود شبستري، ايشان تحت عنوان «قاعدة ختم ولايت» مي گويد: «غرض از ختم ولايت وجود مبارك حضرت مهدي (عج) است كه سلسله ولايت به او ختم مي گردد. حقيقت كمال به نقطة دائرة اخير به ظهور مي رسد كه خاتم اولياء باشد. يعني دائره وجود ولايت مطلقه حضرت مهدي (عج) كه نقطه ختم ولايت است، در حقيقت مظهر همه ولايتهاست كه در وجود انبياء و اولياء گذشته فرد فرد وجود داشته اند، و در اين نشئه به وجود خاتم اوليا حضرت مهدي ظهور يافته است.[11]
ح. حكمت: حكماء و فلاسفه اسلامي نيز به مسأله ولي كامل و خليفه خدا در زمين توجه داشته و بر مبناي انديشه خود از آن سخن گفته و آن را شناسانده اند كه به چند نمونه از نظريه بزرگان اهل حكمت اشاره مي شود:
1. معلم ثاني ابونصر فارابي، حكيم فارابي، در تحليلي كه دارد، زندگي صحيح اجتماعي را در مديريت كامل و آگاه به زمان و مكان مي داند. و آن مدير كامل را به زمان حضور و غيبت پيش بيني كرده مي گويد: رئيس مدينه فاضله، نمي تواند هر كسي باشد. و كسي مي تواند كه داراي ملكة كامل باشد، چنين انساني، انسان كامل است. كه بالفعل هم عقل است و هم معقول، هم مدير است و هم مدبّر، هم معلم است و هم مرشد. او اشراف كامل بر همه دارد. زيرا بقاي مدينه فاضله، به امام و رهبر است. و اينگونه رهبر متصل به عقل الهي است و از بركت علم تأويل برخوردار مي باشد. و به همه معارف حسي و غيرحسي آشنائي كامل دارد. و چنين انساني شايسته ي خلافت الهي در زمين است. و ارتباط با عالم غيب داشته، در بيان معارف اشتباه نمي كند... و بعد مي گويد: اگر زماني چنين انساني در جامعه حضور نداشت و از منظرها پنهان و در حال غيبت به سر مي برد، بايد شرائع و احكامي را كه اين رئيس و يا امثال آن در حال حضور وضع كرده اند، بگيرند و همانها را قوانين قطعي جامعه قرار دهند و جامعه را به آن اداره كنند.[12]
2. شيخ اشراق، شهاب الدين سهروردي مي گويد: هيچ گاه عالم از حكمت و از وجود كسي كه قائم به حكمت است و حجّت هاي روشن خدا در نزد او مي باشد، خالي نخواهد بود. و اين كس همان خليفه خدا در زمين است. پس، در هر زماني چنين شخصي بهم رسد كه نمونه كامل علم و عمل بوده و رهبري امت به او بوده و خلافت الهي در زمين نيز به عهده او مي باشد. و زمين هرگز از چنين انساني تهي نخواهد ماند. امّا اين چنين رهبر و پيشواي جامعه، گاهي در ظاهر بوده و حكومت تشكيل مي دهد. و گامي در نهايت پنهاني بوده و در غيبت به سر مي برد. و آن كه در غيبت به سر مي برد مردم او را «قطب زمان» مي نامند. او در جاي بي نشاني زندگي كرده و از او نشاني در دست نمي باشد. هر گاه اين امام و رهبر ظاهر گردد و در رأس حكومت قرار گيرد، زمان، زماني نوراني خواهد شد.[13]
مراکز مرتبط با موضوع
1. مركز مطالعات و پژوهش هاي فرهنگي حوزه علميه قم، گروه مهدويت.
2. مركز تخصصي مهدي موعود، تلفن 7737801.
3. موسسه فرهنگي انتظار نور، تلفن: 32ـ 7746830.
4. كتابخانه تخصصي مسجد مقدس جمكران.
5. كتابخانه تخصصي مهدويت، سازمان تبليغات اسلامي، 291143 و... .
گفتني است كتابهاي ذيل از اتقان خاصي برخوردار بوده و با اطمينان مي توانيد براي شناخت آن حضرت از آنها بهره بريد.
1. كمال الدين، شيخ صدوق؛ 2. الغيبه، طوسي؛ 3. الغيبه، نعماني؛ 4. امامت و مهدويت، آيت الله صافي گلپايگاني؛ 5. منتخب الاثر، آيت الله گلپايگاني؛ 6. مهدي موعود، علامه مجلسي؛ 7. تاريخ عصر غيبت و عصر ظهور، محمد صدر و... .


[1] . دائرة المعارف فارسي، ج 1، ص 1373.
[2] . انبيا، 105.
[3] . طبرسي، ابوعلي الفضل بن الحسن، مجمع البيان، ج 7، ص 66، دار احياء التراث، بيروت، 1406.
[4] . نور، 56.
[5] . طبرسي، همان، ص 152؛ مجمع البيان، همان.
[6] . شيخ صدوق، ابي جعفر محمد بن بابويه قمي، كمال الدين تمام النعمه، ج 1، ص 420، ترجمه كمرة نشر دار الحديث، قم، 1370.
[7] . طبرسي، ابي منصور احمد، احتجاج طبرسي، ج 1، ص 80، مؤسسه الاعلمي، بيروت، 1983 م.
[8] . ترمذي، ابي عيسي محمد، صحيح ترمذي، ص 270، چ قديم، مصر.
[9] . ابن حجر هيثمي، شهاب الدين احمد شافعي، صواعق المحرقه، ص 99، مكتبه القاهره، 1385 ق.
[10] . نيشابوري، شيخ عطار، فريد الدين، مظهر العجائب، ص 44، چ سنگي.
[11] . لاهيجي، شيخ محمد، مفتاح الاعجاز شرح گلشن راز، ص 313، مركز نشر، انتشارات سعدي، 1371ش.
[12] . ابونصر فارابي، آراء اهل المدينه الفاضله، ص 89، طبع مصر، 1368 ق.
[13] . شيخ اشراق، شهاب الدين سهروردي، حكمة الاشراق، ج 2، ص 11، انتشارات بيدار، قم.

ضرورت شناخت امام

پوستر امام زمان علیه السلام

امام علی علیه‏السلام فرمود: «وَ أَدْنَى مَا یَكُونُ بِهِ الْعَبْدُ ضَالًّا أَنْ لَایَعْرِفَ حُجَّةَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ شَاهِدَهُ عَلَى عِبَادِهِ الَّذِی أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِطَاعَتِهِ وَ فَرَضَ وَلَایَتَهُ؛ کمترین چیزی که - بنده‏ خدا - به واسطه‏ آن گمراه می‏شود، این است که حجت خدا را در زمین نشناسد و به شاهد حق تعالی بر بندگانش که خداوند به اطاعت او فرمان داده و دوستی وی را واجب کرده آشنا نباشد». 1

امام ‏شناسی یکی از تکالیف بزرگ و مهم اسلامی است. بر اساس این وظیفه‏ شرعی و مسئولیت خطیر دینی، هر مسلمانی وظیفه دارد که پس از معرفت خدای متعال و پیامبرش، وصی پیامبر صلی الله علیه و آله و امام و رهبر دینی و آسمانی خویش را بشناسد. آنچه از مضمون احادیث و روایات اهل‏بیت عصمت و طهارت علیهم ‏السلام به دست می ‏آید، تأکید و تکیه بر ضرورت شناخت و معرفت هر چه بیشتر و کامل تر نسبت به امام معصوم علیه ‏السلام دارد و این امر مهم، چندان دارای اهمیت و اعتبار است که عدم شناخت امام موجب فساد جامعه و گمراهی و زوال و انحراف امت اسلام می‏ شود، تا آنجا که امام صادق علیه ‏السلام راز صلاح و اصلاح زمین و اهل آن را در ارتباط و وابسته به وجود امام معصوم دانسته و نخستین و مهم ترین نیاز هر مسلمانی را معرفت و شناخت امام و رهبر دینی بیان فرموده است:«انَّ الأرضَ لا تُصلِحَ الاّ بِإمامٍ وَ مَن مَاتَ لا یَعرِفُ إمَامَهُ مَاتَ مَیتَةً جَاهِلیَةً وَ أحوَجَ مَا یَکُونَ أحَدُکُم إلَی مَعرفتُه أذَا بَلَغَت نَفسُه هَذِه و أهوَی بِیَده إلَی صَدره، یَقُول: لَقَد کُنتُ عَلَی أمر حسن؛زمین آباد و اصلاح نمی‏شود، مگر به وجود امام و هر کس بمیرد و امام خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است و هنگامی که هر یک از شما را نفس به سینه رسد، بیشتر از هر چیز به شناسایی امام نیازمندتر است، تا در این حال بگوید: به کار خوبی پرداخته‏ام».2

با اندکی دقت و تأمل در حدیث فوق، شدت، ضرورت و فزونی اهمیت شناخت امام برای هر فرد مسلمان روشن می‏شود؛ زیرا امام علیه‏ السلام مرگ دور از شناخت امام را مرگ جاهلیت، یعنی مرگ در حال شرک و کفر دانسته است و مهم تر اینکه امام بزرگ ترین و مهم ترین نیاز انسان در هنگامی که مرگ وی فرا رسیده است، شناخت امام و معرفت نسبت به آن وجود مقدس می‏داند و اضافه می‏فرماید که اگر در آن حال در ارتباط با تلاش برای شناخت امام خویش بمیرد، می‏تواند ادعا بکند، در حالی مرده است که به کاری نیکو سرگرم بوده است. ضرورت شناخت امام و رهبر پس از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله در هر عصر و برای هر قومی که نسبت به وجود مطهر امام علیه السلام معرفت نداشته باشند، به اندازه ‏ای است که امام صادق علیه‏ السلام خواب و استراحت را برای ایشان مجاز نمی‏ داند و می‏ فرماید: اگر با این حال در بستر خواب بمیرند، به مرگ جاهلیت یعنی در حال شرک و کفر مرده ‏اند.

امام ‏شناسی یکی از تکالیف بزرگ و مهم اسلامی است. بر اساس این وظیفه‏ شرعی و مسئولیت خطیر دینی، هر مسلمانی وظیفه دارد که پس از معرفت خدای متعال و پیامبرش، وصی پیامبر صلی الله علیه و آله و امام و رهبر دینی و آسمانی خویش را بشناسد
سالروز آغاز امامت امام زمان (عج)

امام صادق علیه السلام فرمود:« یا یحیی! من بات لیله لایعرف فیها امام زمانه مات میته جاهلیه؛ ای یحیی! هر کس شبی به خواب رود و در آن شب در حالی که امام زمان خود را نشناخته بمیرد، به مرگ روزگار جاهلیت مرده است».3

آنان که خود را مسلمان می ‏دانند و به وظایف و تکالیف دینی عمل می‏ کنند، ولی نسبت به امامت امت اسلامی و مقام والای خلیفة اللهی اوصیاء رسول‏الله صلی الله علیه و آله بی‏ اعتناء و جاهل ‏اند و با این حال گمان می ‏کنند که از شریعت و هدایت الهی بهره ‏ای برده‏ اند، باید بدانند که در شمار گمراهان و بلکه به فرموده‏ قرآن در زمره‏ گمراه ترین مردم می‏ باشند. در این رابطه این حدیث از حضرت امام موسی بن جعفر علیه ‏السلام شایان توجه و تأمل فراوان است:

امام ابوالحسن الکاظم علیه ‏السلام در تفسیر آیه‏: « وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَیْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ »4 فرمود: «من اتخذ دینه رایه بغیر امام من ائمه الهدی؛ معنی آیه این است که گمراه تر از همه، کسی است که بدون امامی از ائمه راهنما، به دین خود بر اساس رأی و نظر خویش عمل کند».5 اهمیت و اعتبار شناخت امام منصوب از سوی حق تعالی و سفارش شده از سوی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به اندازه ‏ای است که امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام شرط ورود به بهشت را برای بندگان خدا، معرفت امام و پذیرش امامت و ولایت امام معصوم از سوی مردم و شناخت ائمه‏ معصومین علیهم السلام از مردم به عنوان شیعیان و دوستداران خود (یعنی اینکه ائمه دین مردم را پیروان و دوستان خود بدانند) می‏داند و مهم تر اینکه علت سقوط مردم را در دوزخ، امام علیه ‏السلام عدم قبول امامت و ولایت ائمه‏ اطهار علیهم السلام از جانب آنان ذکر فرموده است. در این ارتباط توجه به این فراز از سخنان مولای متقیان امام علی علیه السلام ضروری است، آنجا که فرمود: «وَ إِنَّمَا الْأَئِمَّةُ قُوَّامُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ وَ عُرَفَاؤُهُ عَلَی عِبَادِهِ وَ لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ وَ لَا یَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْكَرَهُم وَ انکَرُوه؛ همانا امامان از جانب خدا تدبیر کنندگان کار مردمانند و کارگزاران آنان. کسی به بهشت نرود، جز آنکه آنان را شناخته باشد و آنان او را شناخته باشند و به دوزخ درنشود، جز آنکه منکر آنان بود و آنان وی را نپذیرفته باشند». 6 و 7

بدیهی است که معرفت مردم نسبت به پیشوایان دینی، عبارت است از پذیرش امامت و ولایت ائمه اطهار علیهم السلام در همه‏ امور حیات و شئون زندگی از سوی مردم و عدم شناخت ائمه علیهم السلام؛ یعنی انکار ولایت و امامت آنان و شناخت ائمه‏ اطهار از مردم عبارت است از اینکه آنها مردم را به پیروی و دوستی و محبتشان تصدیق کنند.

محتوای احادیث و روایات شرط ایمان به خدا و اساس اعتقاد راستین به اسلام را، اعتقاد قلبی به امامت عترت معصوم پیامبر صلی الله علیه و آله و معرفت امام معصوم بیان کرده است، تا آنجا که امام محمدباقر علیه ‏السلام می ‏فرماید، با عدم شناخت صحیح و کامل مردم از شخصیت امام معصوم، هیچ عذر و بهانه‏ ای از ایشان پذیرفته نیست و هرگاه فردی بمیرد و امام خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است. در این ‏باره کلام امام باقر علیه ‏السلام خواندنی است، آنجا که فرمود: «مَن مَاتَ وَ لَیسَ لَهُ اِمَام، مَاتَ مَیتَةَ جَاهلیَةَ وَ لایَعذِرُ النَّاسَ حَتی یَعرِفُوا اِمَامَهُم؛ هر کس بمیرد و او را امامی نباشد، به مرگ روزگار جاهلیت مرده است و از مردم عذری پذیرفته نمی‏شود، مگر اینکه امام خود را بشناسند». 8

آنان که خود را مسلمان می ‏دانند و به وظایف و تکالیف دینی عمل می‏ کنند، ولی نسبت به امامت امت اسلامی و مقام والای خلیفة اللهی اوصیاء رسول‏الله صلی الله علیه و آله بی‏ اعتناء و جاهل ‏اند و با این حال گمان می ‏کنند که از شریعت و هدایت الهی بهره ‏ای برده‏ اند، باید بدانند که در شمار گمراهان و بلکه به فرموده‏ قرآن در زمره‏ گمراه ترین مردم می‏ باشند
امام زمان

منطق قرآنی و زبان گویا به وحی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در نهایت صراحت و روشنی، عدم شناخت صحیح و معرفت لازم از امام معصوم در هر عصری را، همسنگ با کفر روزگار جاهلیت دانسته است؛ زیرا اگر امت اسلامی از گذرگاه جهل و غفلت امام منصوص از سوی حق تعالی و منصوب از جانب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را به خوبی و درستی نشناسد، سرانجام بر اثر توطئه و دسیسه ‏های گمراهان مشرک و کافران منافق، از صراط مستقیم اسلام و اطاعت از امام معصومی که اولی‏الامر امت اسلامی است منحرف شده و در نتیجه به بیراهه مرگ آفرین و ذلت ‏بخش فرهنگ و آداب و رسوم عهد جاهلیت و روزگار بربریت سوق داده می ‏شود. به همین دلیل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در حدیث مشهوری فرمود: «مَن مَاتَ لایَعرِفُ امامَ زَمانِه مَاتَ مَیتَةَ جَاهلیَةَ؛ هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است». 9

از مجموع احادیثی که نقل شد و بسیاری حدیث های دیگر در همین موضوع که بیان آنها از گنجایش این مختصر، افزون است؛ چنین برمی ‏آید که شناخت امام و معرفت مقام الهی او، یکی از مسئولیت های خطیر امت اسلامی است و این تکلیف عظیم در ارتباط با وظایف دیگر شرعی از اولویت و اهمیت خاصی برخوردار می‏باشد. همچنین نباید فراموش کنیم که شناخت امام و معرفت به حق ممتاز و مقام آسمانی وی به شناخت ظاهری و مقدماتی از قبیل آگاهی از نام، لقب، کنیه، تاریخ تولد، زمان شهادت و معاصر بودن امام با کدام خلیفه‏ اموی یا عباسی محدود نیست؛ زیرا معرفت امام یعنی، آگاهی از دلایل نص و نصب امام، شناخت ویژگی های امام، علم به حوزه‏ قدرت و تصرف امام در کاینات و آگاهی از اینکه امام زبان گویای وحی و مفسر حقیقی قرآن است. شناخت امام یعنی ایمان و آگاهی به این حقیقت که امام حجت بالغه‏ خدا و وصی پیامبر او بر روی زمین می‏باشد و به همین دلیل اولی به تصرف در جان و مال همه‏ مسلمانان و متصرف در همه‏ عوالم ملک و ملکوت است و در کلامی جامع امام نه تنها دارای ولایت تشریعی است؛ بلکه به اذن پروردگار از ولایت تکوینی نیز برخوردار است.

برای دستیابی به چنین معرفتی در حق امام معصوم ناگزیر باید روی نیاز به آستان مقدس عترت پیامبر صلی الله علیه و آله آورد و دست حاجت به سوی اقیانوس بیکران حکمت و بصیرت ائمه‏ اطهار علیهم ‏السلام دراز کرد، تا مگر ایشان از گذرگاه حمایت و هدایت انسان ها که عهد خدایی بر عهده‏ ایشان است، امت اسلامی را با نشانه ‏ها و ویژگی های امام معصوم آشنا کنند. 10

 

نوشته زهرا رضاییان

با تشکر ویژه از سرکار خانم رضاییان از طرف حجة الاسلام والمسلمین محمد آقازیارتی فراهانی


پی نوشت ها:

1. سفینة ‏البحار، ص 39.

2. محاسن برقی، ص 154.

3. بحارالانوار، ج 23، ص 78.

4. قصص: 50.

5. بحارالانوار، ج 23، ص 78.

6. العریف: ج عرفاء، العالم بالشی‏ء القیم بامر القوم، من یعرف اصحابه «المنجد».

7. نهج ‏البلاغه، خطبه 152.

8. بحارالانوار، ج 23، ص 89.

9. بحارالانوار، ج 23، ص 89.

10. برگرفته از پایگاه فرهنگی اعتقادی فطرت

 

چه کارهایی گناهان کبیره را محو می کند؟
پاسخ اجمالی

گناهانی که بندگان مرتکب می شوند همه در یک رتبه قرار ندارند، بر این اساس، آمرزیده شدن آن نیز بستگی به نوع گناهی دارد که شخص مرتکب شده است، ممکن است گناهی با یک استغفار زبانی بخشیده شود، و برای زدوده شدن گناهی دیگر نیاز به زحمت و جبران بیشتری باشد. البته در دین اسلام تا هنگامی که انسان زنده است راه بازگشت به خداوند (توبه) باز است و برای رسیدن به این مقصود بعد از کمک خواستن از خدا و توسل به اولیاء، باید تمام کوشش خود را به کار گرفت تا حقوقی که از خداوند و مردم ضایع شده، جبران شود.

پاسخ تفصیلی

در آغاز این گفتار به طور مختصر، دیدگاه دانشمندان اسلامی را در تقسیم گناهان به صغیره و کبیره یاد آور می شویم، سپس به راه هایی که در زدودن آثار گناهان از زندگی مان به ما کمک می کند می پردازیم.

 

در متون اسلامی سه دیدگاه درباره گناهان کبیره وجود دارد که با توجه به این که در رسیدن به پاسخ مفید است به آنها اشاره می کنیم.

 

اول: مراد از گناهان کبیره، گناهانی است که وعده آتش در آنها داده شده است.

 

دوم: گناه کبیره عبارت از گناهی است که در حرمت آن دلیلی قطعی از روایات و آیات آمده است.

 

سوم: با توجه به تعدادی از روایات، همه گناهان در مقابل عظمت خداوند، کبیره است و علّت این که از بعضی گناهان به گناه کوچک تعبیر شده، تنها در مقایسه با گناهان دیگر است.

 

برای اطلاع بیشتر در این رابطه به نمایه "آمرزش گناهان شماره 843 (سایت: 914)" مراجعه نمایید.

 

با توجه به این مقدمه یکی از مسائلی که در آموزه های اسلامی مورد توجه قرار گرفته، این است که آنچه باعث تباهی و هلاکت انسان می شود، دوری از فرامین الاهی و رو آوردن به گناه است که در آیات قرآن و روایات برای آنها عقوبت های سنگینی وعده داده شده است، ولی نکته ای که نباید از آن غفلت شود؛ این است که انسان با توجه به آثار بد گناهان در جنبه های مختلف فردی و اجتماعی می تواند مسیر خود را در جهت سعادت عوض کند؛ زیرا که در اسلام راه بن بست وجود ندارد، هر کسی در هر شرایطی می تواند مسیر خود را به طرف آنچه باعث عاقبت به خیری او می شود تغییر دهد.

 

راه های زدودن آثار گناه

 

به زدوده شدن آثار گناهان به وسیله برخی اعمال نیک، «تکفیر» می گویند، با توجه به موارد زیاد چنین اعمالی ما در این جا تنها به ذکر چند مورد از آنها بسنده می کنیم.

 

1. انجام نمازهای واجب و مستحب: خداوند در قرآن می فرماید: "وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ، وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ، إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئات"‏؛ [1] در آغاز و انجام روز و پاسى از شب نماز را بپا دار، که نیکی ها، بدی ها را از میان مى‏برد‏.

 

2. استغفار: یکی از اموری که سبب می شود گناهان محو شود، استغفار از گناه است که در روایات متعدّد به آن اشاره شده است. امام صادق (ع) می فرمایند: انسان وقتی مرتکب گناهی می شود از صبح گاهان تا هنگام شب به او مهلت می دهند، پس اگر استغفار کرد، عمل او نادیده گرفته می شود. [2]

 

حضرتشان در روایت دیگری می فرمایند: هفت ساعت به او مهلت می دهند، اگر از گناه توبه کرد چیزی برای او نمی نویسند و اگر هفت ساعت گذشت و از گناه پشیمان نشد برایش می نویسند، و در ادامه می فرمایند: شخص مؤمن گاهی بعد از بیست سال گناهش به یادش می آید، ولی کافر همان لحظه بعد از انجام گناه فراموش می کند [3] و در روایت دیگری از معصوم (ع) نقل شده که حضرت فرمود: برای هر دردی دارویی و داروی گناهان استغفار است. [4]

 

نکته ای که در ارتباط با استغفار در زدودن آثار اعمال زشت باید مورد توجه قرار گیرد، این است که مراد از استغفار، همین ذکر زبانی؛ یعنی استغفر الله گفتن نیست که هر کس در شبانه روز هر نوع حقی را از مردم و خداوند ضایع کند، به مجرد گفتن این ذکر، گناهان او از بین برود و حال آن که این ذکر به تنهائی فایده ای ندارد، بلکه آثار منفی نیز به دنبال دارد.

 

امام رضا (ع) می فرماید: کسی که با زبانش استغفار کند و در قلب از اعمال بدش پشیمان نباشد، خود را مسخره کرده است. [5]

 

3. درود بر پیامبر (ص) و اهل بیت (ع): از جمله اموری که موجب از بین رفتن گناهان می شود، درود فراوان بر محمد و آلش فرستادن است. حضرت رضا (ع) می فرمایند: شخصی که توانایی انجام کارهایی را که سبب آمرزش او می شود ندارد، زیاد صلوات بر محمد (ص) و خاندان او فرستد که این عمل گناهان او را از بین می برد. [6]

 

اکنون به موارد دیگری از آنچه گناهان را محو می کند با ذکر آدرس بسنده می کنیم:

 

روزه ماه شعبان، [7] دادرسی از مظلوم و بر طرف نمودن اندوه مؤمنان، [8] غصه به جهت مردن، [9] رفتن به مسجد برای انجام نماز بعد از اذان مؤذن، [10] تلاوت قرآن، [11] گریه بر مصائب امام حسین (ع) [12] زیارت قبر پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع)، [13] نگاه کردن به خانه خدا (کعبه)، [14] گناه نکردن در مکان خلوت به جهت شرمساری از خداوند، [15] تلاش برای بر آورده شدن احتیاجات مؤمن مریض، [16] روزه ماه رمضان و محافظت از شکم و غریزه جنسی و نگهداری زبان در آن. [17]

 



[1] . هود، 114.

[2] . کلینی ،محمد بن یعقوب، کافی، ج 2، ص 437، ح 1، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365 هـ ش.

[3] . همان، ح 3.

[4] . همان، ص 439، ح 8.

[5] . مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 75، ص 356 ،ح 11،مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404هـ ق.

[6] . همان، ج 91، ص 48، ح 2.

[7] . همان، ج 94، ص 91، ح 5.

[8] . همان، ج 75، ص 68، ح 5.

[9] . همان، ج 73، ص 16.

[10] . همان، ج 81، ص 154.

[11] . همان، ج 89، ص17،ح 18.

[12] . همان، ج 44، ص 283،ح 17.

[13] . صدوق، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 577، باب زیارت پیامبر و امامان(ص)، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1413هـ ق.

[14] . همان، ج 2، ص 204، ح 2142.

[15] . همان، ج 4، ص 412، ح 5895.

[16] . همان، ج 4، ص 15.

[17] . بحار الانوار، ج 93، ص371، ح 55.

 

 گناه چيست؟

 «گناه» عملي است كه با اراده و رضايت الهي در تضاد بوده ، با ايجاد نوعي “ تاريكي" معنوي در نفس انسان، آدمى را از خداي متعال كه "نور" آسمانها و زمين است، دور مى‏سازد و به عبارت ديگر، موجب بازماندن وى از كمال و قرب به خدا مى‏گردد.

تعيين اين كه چه چيزي گناه است و چه چيزي ثواب از طريق كتاب و سنت مقدور است، زيرا در بسياري از موارد، گناه بودن عملي قابل تشخيص عقلاني نيست و خداي متعال است كه اين موارد را به اقتضاي علم و حكمت مطلق خود، از طريق وحي و دين، براي بشر بيان نموده است.


اقسام گناه
:
عالمان اسلامي گناهان را بردو گونه تقسيم نموده اند: گناهان كبيره (بزرگ) و گناهان صغيره (كوچك)..
اين تقسيم بندى از قرآن و روايات سرچشمه گرفته است ؛ در قرآن چنين مىخوانيم: اگر ازگناهان كبيره اى كه از آن نهى شده ايد، اجتناب كنيد، گناهان كوچك شما را مى پوشانيموشما را در جايگاه خوبى وارد مى سازيم . (نساء، 31)  1
 و در جاى ديگر آمده است: و كتاب (نامه اعمال ) در آنجا گذارده شود، گنهكاران را مى بينى كه از آنچه در آن است ،ترسان و هراسناكند، و مى گويند: اى واى بر ما، اين چه كتابى است كه هيچ عمل كوچك وبزرگى نيست ، مگر اينكه آن را شماره كرده است ؟ (كهف، 49) 2
و درباره ىبهشتيان مى خوانيم: مواهب آخرت ، جاودانه است براى آنانكه از گناهان بزرگ و كارهاى زشت پرهيز مىكنند. (شوري، 38) 3   
از اين آيات به روشنى استفاده مى شود، كه گناهان ، دو گونه اند: كبيرهو صغيره و همچنين استفاده مى شود بعضى از گناهان ، بدون توبه حقيقى بخشودنى نيست ،
ولى بعضى از آنها بخشودنى است .

امام على عليه السلامدر گفتارى فرمود: گناهان بر سه گونه اند: گناه بخشودنى و گناه نابخشودنى و گناهى كه براى صاحبش ، هم اميد بخششداريم و هم ترس از كيفر.
 سپس فرمود:اماگناهى كه بخشيده است ، گناه بنده اى است كه خداوند او را در دنيا كيفر مى كند و درآخرت كيفر ندارد. در اين صورت خداوند حكيم تر و بزرگوارتر از آن است كه بنده اش را دوبار كيفر كند.
اما گناهى كه نابخشودنى است ، حق الناس است يعنى ظلم بندگان نسبتبه همديگر كه بدون رضايت مظلوم بخشيده نمى شود.
و اما نوع سوم ، گناهى است كهخداوند آن را بر بنده اش پوشانده ، توبه را نصيب او نموده است ، و در نتيجه آن بندههم از گناهش هراسان است و هم اميد به آمرزش پروردگارش دارد، ما نيز درباره ى چنينبنده اى ، هم اميدواريم و هم ترسان .(بحار الانوار، ج6، ص29) 4

ملاك كبيره (بزرگ) بودن گناه
:

در قرآن مجيد و كلام معصومين (ع) كليه اعمالى كه گناه محسوب مى‏شود، بيان گرديده است ، منتهي كبيره بودن گناه، پيرو ملاك هايي است.

در كتابتحرير الوسيله امام خمينى قدس سره پيرامون معيار گناهان كبيره ، چنين آمده است :
1- گناهانى كه در مورد آنها در قرآن يا روايات اسلامى وعده ى آتش ‍ دوزخ ، دادهشده باشد.
2- از طرف شرع ، به شدت ، از آن نهى شده است .
3- دلايلي وجود داردكه معلوم مي شود آن گناه ، بزرگتر از بعضى از گناهان كبيره است .
4- عقل ، حكم كند كه فلان گناه، كبيره است .
5- در ذهن مسلمينِ پاى بند به دستورات الهى ، چنين تثبيتشده كه فلان گناه ، از گناهان بزرگ است .
6- از طرف پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله)
يا امامان (عليهم السلام) در خصوص گناهى تصريح شده كه از گناهان كبيره است .

(برخي از فقها تعزير را نشانه كبيره بودن گناه مي دانند كه در اين صورت استمنا نيز از گناهان كبيره محسوب خواهد شد ، زيرا در روايتي آمده است كه علي (ع)، با زدن روي دست، شخص مستمني را تعزير فرمودند.)
البته گناهان كبيره نيز همه در يك سطح نيستند. بعضى بدون توبه بخشيده نمى‏شوند، مانند «شرك» و «قتل نفس» و برخى بدون توبه و تحت شرايطي و در اثر انجام كارهاي نيك ممكن است مشمول مغفرت گردند
.


فهرست گناهان كبيره:

روايات متعددى از ائمّه عليهم السلام به ما رسيده كه بيانگر تقسيمگناهان به كبيره و صغيره است ، ودر كتاب اصول كافى يك باب تحت عنوان"باب الكبائر"به اين موضوعاختصاص يافته كه داراى 24 حديث است .
در روايت اوّل و دوّم اين باب ، تصريح شدهكه گناهان كبيره ، گناهانى را گويند كه خداوند، دوزخ و آتش جهنم را بر آنها مقررنموده است .
در بعضى از اين روايات (روايتسوم و هشتم )، هفت گناه به عنوان گناه كبيره ، و در برخى از روايات (روايت 24)نوزده گناه به عنوان گناهان كبيره ، شمرده شده است .
گرچه هر گناه ، چون مخالفت فرمان خداى بزرگ است ، سنگين و بزرگ است، ولى اين موضوع منافات ندارد كه بعضىاز گناهان نسبت به خود و آثارى كه دارد، بزرگتر از برخى ديگر باشد، و به گناهانبزرگ و كوچك تقسيم گردد.

گناهان كبيره در كلام امام صادق) عليه السلام):

عمروبن عبيديكى از علماى اسلام ، به حضور امام صادق (عليه السلام) آمد،سلام كرد و سپس اين آيه را خواند: نيكوكارانكسانى هستند كه از گناهان بزرگ ، و زشتى پرهيز مى كنند.  (شوري، 38) 5
سپس سكوت كرد ودنبال آيه را نخواند؛ امام صادق (عليه السلام) به او فرمودند:چرا سكوت كردى ؟! او گفت : دوست دارم ، گناهان كبيره را از كتاب خداوند بدانم .

آنگاه امام صادق (عليه السلام) گناهان كبيره اى راكه در قرآن آمده بيان نمودند:

1- بزرگترين گناهان كبيره ، شرك به خدا است : قرآن مىفرمايد كسي كه براىخدا، شريك قرار دهد، خداوند بهشت را بر او حرام مى كند. (مائده، 72 )6
2-  نااميدى از رحمت خدا: هيچ كس جزكافران از رحمت خدا، نوميد نگردد. (يوسف،87)7
3-  ايمنى از مكر (عذاب و مهلت )خدا: از مكرخدا ايمن نشود، مگر مردم زيان كار. ( اعراف، 99)  8
4- عقوق (و آزار) والدين : چنان كه قرآناز زبان عيسى (عليه السلام) مى فرمايد: خدا دستورداده كه به مادرم نيكى كنم و مرا زورگوى تيره بخت قرار نداده است . (مريم، 32) 9  
 
5-  كشتن انسانِ بى گناه : و هر كسفرد با ايمانى را از روى عمد، به قتل برساند مجازات او، دوزخ است كه جاودانه در آنمى ماند، و خداوند بر او غضب مى كند و از رحمتش دور مى سازد و عذاب عظيمى براى اوآماده ساخته است. (نساء، 93)10
6-  نسبت نارواى زنا به زن پاكدامن : كسانى كه زنان پاكدامن و بى خبر (از هر گونه آلودگى ) و با ايمان رامتهم مى سازند، در دنيا و آخرت ، از رحمت الهى بدورند، و عذاب بزرگى در انتظارشاناست .(نور، 23) 11
7-  خوردن مال يتيم: هماناكسانى كه اموال يتيمان را مى خورند، آنها در شكم هاى خود، آتش فرو مى برند و بزودىدر آتش سوزان مى سوزند. ( نساء، 10)12
 
8- فرار از جبهه جهاد: و هر كس درآن هنگام (جنگ ) به آنها پشت كند مگر در صورتى كه هدفش ، كناره گيرى از ميدان براىحمله مجدد و يا به قصد پيوستن به گروهى (از مجاهدان ) بوده باشد (چنين كسى ) گرفتارخشم پروردگار خواهد شد، و جايگاه او جهنم ، و چه بد عاقبتى است . ( انفال، 16)13
9-  رباخوارى: كسانى كه ربا مى خورند، بر نمى خيزند مگر مانند كسى كه شيطان باتماسخود، او را همچون ديوانه ، آشفته حال كرده است .14( بقره، 275)
10- سحر وجادو: قطعادانستند كه هر كس خريدار جادو شود، در آخرت ، بى بهره خواهد بود. ( بقره، 102)15
11- زنا: هر كس كه زنا كند، مجازاتش را خواهد ديد، عذاب چنين كسى در قيامت ،مضاعف گردد و با خوارى ، هميشه در آن خواهد ماند. ( فرقان، 68)16
12-  سوگند دروغ براى گناه : كسانى كه پيمان خود با خدا و سوگندهاى خود را به بهاى اندك مىفروشند، در آخرت ، بى بهره اند. (آل عمران، 77)
17

13-  خيانت در غنايم جنگى : و هر كه درغنيمت جنگى ، خيانت كند، روز قيامت با آنچه خيانت كرده بيايد. ( آل عمران، 161)18
14- نپرداختن زكات واجب : در آن روز (طلاها و نقره ها را)در آتش دوزخ داغ و سوزان كرده و با آن صورت ها و پهلوها و پشتهايشان را داغ مى گذارند. ( توبه، 35) 19
15- گواهى به دروغ ، كتمان : و هر كسگواهى دادن را پنهان كند، قلبش گنهكار است .( بقره، 283)20
16- شراب خوارى : اى كسانى كه ايمان آورده ايد، شراب و قمار و بت ها و تيرهاى قرعه پليدند و از عمل شيطانند.پس از آنها دورى كنيد باشد كه رستگار شويد. ( مائده، 90) 21
17- ترك نماز يا واجبات ديگربطور عمد، زيرا پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله) فرمود: هر كس عمدا نماز را ترك كند از پيمان خدا و رسول خدا بيزارى جسته است . (بحار الانوار، ج47، ص17) 22
18و19-  پيمان شكنى و قطع رحم ، چنانكه خداوند مى فرمايد:  براىآنانكه (پيمان را مى شكنند و قطع رحم مى كنند) لعنت و خانه بد در آخرت ، است. (رعد، 25)23 .
امام صادق (عليه السلام) به اينجا كه رسيد، عمروبن عبيد در حالى كه ازشدت ناراحتى ، شيون مى كشيد از محضر آن حضرت خارج شد و مى گفت: به هلاكت رسيد آنكس كه به راءى ، فتوا داد، و در فضل و علم با شما،ستيزكرد. (بحارالانوار، ج76، ص 8)   24

امام خميني (رض) در كتاب تحرير الوسيله مى گويد: گناهان كبيره ، بسيار است ، بعضى از آنها عبارتند از:
1- نا اميدى ازرحمت خدا. 2- ايمن شدن از مكر خدا. 3- دروغ بستن به خدا يا رسول خدا صلّى اللّهعليه و آله و يا اوصياى پيامبر عليهم السلام4- كشتن نا بجا. 5- عقوق پدرومادر6- خوردن مال يتيم از روى ظلم . 7- نسبت زنا به زن با عفت . 8- فراراز جبهه جنگ با دشمن . 9- قطع رحم . 10- سحر و جادو. 11- زنا. 12- لواط. 13- دزدى . 14- سوگند دروغ . 15-  كتمان گواهى . (در آنجا كه گواهى دادنواجب است ) 16- گواهى به دروغ . 17- پيمان شكنى . 18- رفتار بر خلاف وصيّت . 19- شرابخوارى . 20- رباخوارى . 21- خوردن مال حرام . 22- قمار بازى . 23- خوردن مردار و خون . 24- خوردن گوشت خوك . 25- خوردن گوشت حيوانى كهمطابق شرع ذبح نشده است . 26- كم فروشى . 27- تعرّب بعد از هجرت . يعنى انسانبه جايى مهاجرت كند كه دينش ‍ را از دست مى دهد. 28- كمك به ستمگر. 29- تكيه برظالم . 30- نگهدارى حقوق ديگران بدون عذر. 31- دروغگويى . 32-  تكبر. 33- اسراف و تبذير. 34- خيانت . 35- غيبت . 36- سخن چينى . 37- سر گرمى به امورلهو. 38- سبك شمردن فريضه حج . 39- ترك نماز. 40- ندادن زكات . 41-  اصراربر گناهان صغيره.
از اين ميان شرك به خدا و انكار آنچه را كه خداوند دستور داده ، ودشمنى با اولياى خدا، از بزرگترين گناهان كبيره است.
همانگونه كه بيان شد طبق فتواى امام خمينى قدس سره گناهان كبيره ، بسيار است و آنچه در بالا ذكر شد قسمتى از آنهااست ، مثلا توهين به كعبه و قرآن و پيامبر( صلّى اللّه عليه و آله) و امامان (عليهمالسلام) يا ناسزا گفتن به آنها و بدعت گذارى و.... از گناهان كبيره است .

 موارد تبديل گناه صغيره به كبيره
:
از آيات و روايات استفاده مى شودكه در چند مورد، گناه صغيره ، تبديل به كبيره شده و حكم گناهان كبيره را پيدا مىكند از جمله :

اول. اصرار بر صغيره
:
تكرار گناه صغيره ، آن را تبديل به گناه كبيره مى كند، و اگر انسان حتى يك گناه كند، ولى استغفار نكند، ودر فكر توبه هم نباشد، اصرار به حساب مى آيد. صغيره همچون نخ نازك و باريكى استكه اگر تكرار شود، طناب و ريسمان ضخيمي مى گردد كه در اين صورت پاره كردنش مشكل است .
 قرآن درباره ى پرهيزكاران مى فرمايد: آنانآگاهانه بر گناهانشان ، اصرار نورزند. (آل عمران، 135)25
امام باقر عليه السلام در شرح اينآيه فرمود: اصرار، عبارت از اين است كه كسى گناهى كند و از خدا آمرزش ‍نخواهد و در فكر توبه نباشد.
اميرمؤ منان على عليه السلامفرمود: از اصرار
بر گناه بپرهيز، چرا كه از بزرگترين جرايم است. (مستدرك الوسايل،موسسه آل البيت، ج11، ص368) 26


از گناهان كوچك غافل نشويم
:

 امام صادق عليه السلام فرمود: رسول خدا (صلّىاللّه عليه و آله) همراه ياران (در سفرى ) در سرزمين بى آب و علفى فرود آمد، بهيارانش فرمود:ائتوابحطب ، هيزم بياوريدكه از آن آتشروشن كنيم تا غذا بپزيم . ياران عرض كردند: اينجا سرزمين خشكى است و هيچگونههيزم در آن نيست !. رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) فرمود:برويد هر كدام هر مقدار مى توانيد جمع كنيدآنها رفتند و هر يك مختصرى هيزم يا چوب خشكيده اى با خودآورد و همه را در پيش روى پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله) روى هم ريختند، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اين گونه گناهان ، روى هم انباشته مى شوند.

سپس فرمود: ايّاكم و الُمحقّراتمن الذّنوب از گناهان كوچك بپرهيزيد كه همه آنها جمع و ثبت مى گردد. ...( اصول كافي، ج2، ص 288 )
 امام صادق عليه السلام فرمود: لا صَغيرة مع الاِصرار در صورت
اصرار، گناه صغيره اى نباشد. ( بحار الانوار، ج 8، ص 352)


دوم . كوچك شمردن گناه:

كوچكشمردن گناه ، آن را به گناه بزرگ تبديل مى كند، براى روشن شدن موضوع ، به اين مثالتوجه كنيد:
اگر كسى سنگى به سوى ما پرتاب كند، ولى بعداً پشيمان شده و عذرخواهىكند، ممكن است او را ببخشيم ، ولى اگر سنگ ريزه اى به ما بزند، و در مقابلِ اعتراضبگويد: اين كه چيزى نيست ، بى خيالش . او را نمى بخشيم ، زيرا اين كار، از روحاستكبارى او پرده برمى دارد و بيانگر آن است كه او گناهش را كوچك مى شمرد. به اينروايات توجه كنيد:
امام حسن عسكرى (عليه السلام) فرمود: از گناهاننابخشودنى اين است كه انسان بگويد: كاش مرا به غير از اين گناه مجازاتنكنند؛ يعنى آن گناهِ مورد اشاره را كوچك بشمرد. ( بحارالانوار، ج50، ص250)  27 
 
اميرمؤ منان على(عليه السلام) مى فرمايد: بدترينگناهان ، آن است كه صاحبش آن را كوچك بشمرد. ( كلمة التقوي، ج2، ص294) 28
امام صادق (عليه السلام) فرمود: از گناه حقير و ريز، بپرهيز (سبك مشمار) كه آمرزيدهنشود. عرض كردم : گناهان حقير چيست !؟ فرمود آن است كه : كسى گناهكند و بگويد خوشا به حال من اگر غير از اين گناه نداشتم . (مشكوة الانوار، ص273)  29

سوم. اظهار خوشحالى هنگام گناه
:
لذت بردن از گناه و شادمانى هنگامانجام گناه ، از امورى است كه گناه را بزرگ مى كند و موجب كيفر بيشتر مى شود. دراينجا به چند روايت توجه كنيد:
اميرمؤ منان على (عليه السلام) فرمود: بدترين بدها كسى است كه به انجام بدى خوشحال گردد. ( عيون الحكم و المواعظ، ص294) 30
و نيزفرمود: كسى كه ازانجام گناه ، لذت ببرد خداوند ذلّت را به جاى آن لذّت به او مىرساند.  (عيون الحكم والمواعظ، ص436) 31
 امام سجاد (عليه السلام) فرمود: از شاد شدن هنگام گناه بپرهيز، كه اين شادى بزرگتر از انجام خود گناه
است . ( بحارالانوار، ج75، ص159) 32

و نيز فرمود: عذابدردناك گناه شيرينى آن را تباه مى سازد.33

 
چهارم. گناه از روى طغيان
يكى ديگر از امورى كه موجب تبديل گناه كوچك به گناه بزرگ مى شود، طغيان و سركشى در انجام گناه است؛در قرآن كريم مي خوانيم: و اما آنهاكه طغيان كردند و زندگى دنيا را مقدم شمردند، بى گمان جايگاهشان دوزخ است
.34


پنجم.
 مغرور شدن به مهلت الهى:

ديگر از امورى كه گناه كوچك را به گناه بزرگ تبديل مى كند، آن است كه گنهكار مهلت خدا و مجازات نكردن سريع
او را دليل رضايت خدا بداند و يا خود را محبوب خدا بداند.

گناهكاراندر دل مى گويند: چرا خدواند مارا به خاطر گناهانمان عذاب نمى كند؟ جهنم براى آنهاكافى است ، وارد آن مى شوند و بد جايگاهى است .
وعده عذاب جهنم براى چنين افرادى ، دليل آن است كه گناه افرادى كه مغرور به عدم مجازات سريع خداوند هستند،گناه كبيره است . (مجادله، 8) 35

ششم. تجاهر به گناه:

آشكار نمودن گناه نيز، گناه صغيره را تبديل به گناه كبيره مى كند، شايد از اين نظر كه آشكار نمودن گناهحاكى از تجرّى و بى باكى بيشتر گنهكار است ، و موجب آلوده كردن جامعه ، و عادىنمودن گناه مى گردد.
اميرمؤ منان على (عليه السلام) فرمود: از آشكارنمودن گناهان بپرهيز، كه آن از سخت ترين گناهان است. (عيون الحكم والمواعظ، ص95)  36
و حضرت رضا (عليه السلام) فرمود: پاداشپنهان كننده كردار نيك ، معادل هفتار كار نيك است ، و آشكار كننده گناه ، خوار مىباشد. (بحارالانوار، ج67، ص251)  37  

هفتم. گناه شخصيت ها
:
گناه آنان كه در جامعه ، داراىموقعيت خاص هستند، با گناه ديگران يكسان نيست ، و چه بسا گناه صغيره آنها، حكم گناهكبيره را داشته باشد، زيرا گناه آنها داراى دو بعد است : بعد فردى و بعد اجتماعى .
گناه شخصيت ها و بزرگان از نظر بعد اجتماعى مى تواند زمينه ى اغوا و انحرافجامعه و موجب سستى دين مردم شود.
بر همين اساس ، حساب خداوند با بزرگان و شخصيتها، غير از حساب او با ديگران است .

گناه بزرگان از ديدگاهقرآن
:
در سوره حاقهّ در باره عالمان بدعت گذار مى خوانيم و اگر او (پيامبر) سخن دروغ بر ما مى بست ، ما او را با قدرت مى گرفتيم ، سپس ‍شاهرگش را قطع مى كرديم ، و احدى از شما نمى توانست مانع شود و از او حمايتكند. (حاقهّ،
44 تا 48) 38. 


 در قرآن افراد بدعت گذار و تحريف گر بسيارى مطرح شده اند اما خدادرباره ى هيچكدام از آنها اين گونه سخن نگفت كه :رگگردنت را مى زنيم،ولى به پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله) به خاطر عصمت و مقام علم و آگاهيش چنين مى فرمايد، زيرا او شخص بزرگى است كهگناهش نيز بسيار بزرگ است .
بنابراين آنان كه داراى شخصيت علمى و دينى هستند وانتسابشان به دستگاه دين بيشتر است ، مسئوليت بيشترى دارند.

گناه بزرگان از ديدگاه روايات
:
1
امام صادق عليه السلام در ضمن گفتارىفرمود: هفتاد گناهاز جاهل ، بخشيده مى شود قبل از آنكه يك گناه از عالم ، بخشيده گردد. (بحارالانوار،ج75، ص193)   39
رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله در ضمن گفتارى فرمود: اگرعالمان دين و زمامداران ، فاسد شدند، مردم نيز فاسد مى شوند.
 و در سخن ديگر فرمود: عوام امت من اصلاح نمى شوند مگر با اصلاح خواص امت من ! شخصى پرسيد: خواص امت چه كسانى هستند؟. فرمود: خواص امت من چهار دسته اند: 1 -زمامداران . 2 -دانشمندان . 3 - عابدان.  4-تاجران . 40
شخصى ديگر پرسيد: چگونه ؟ پيامبر صلّى اللّه عليه و آلهفرمود: زمامداران چوپانان مردمند، وقتى چوپان گرگ شود،گوسفندان چگونه بچرند؟ و علما طبيبان مردمند، وقتى طبيب بيمار باشد، بيماران را چهكسى درمان كند، بندگانِ عابد خداوند راهنماى مردمند، اگر راهنما گمراه شد، چه كسىراه رونده را هدايت مى كند؟ و تاجران امين مردمند، وقتى كه امين خيانت كرد، به چهكسى بايد اطمينان نمود؟
 
بنابراين گناه مسئولين ، چهره ها، علما، نهادها، نويسندگان ،
بزرگان و سادات بيشتر به حساب مى آيد.

 

منابع:
كتاب گناه شناسي، محسن قرائتي
گناهان كبيره از ديدگاه امامخمينى قدس سره


 

پاورقي:

1-  ان تجتنبوا كبائر ماتنهون عنه نكفر عنكم سيئاتكم وندخلكم مدخلا كريماً .   

2- و وضعَ الكِتاب فَترىَ الُمجرمينَ مُشفِقينَ ممّا فيهِ ويقُولونَ يا ويلتنا ما لِهذا الكِتاب لايُغادِر صغيرة وَلا كَبيرةً الااَحصاها.   

3- و الَّذينَ يَجتَنِبُون كبائِر الاِثمِو الْفَواحِش.     

4- : ان الذنوب ثلاثة ... فذنب مغفور و ذنب غير مغفور و ذنب نرجو لصاحبه و نخاف عليه ..

5- الذينّ يجتنبون كبائرالاثم و الفواحش.     

6-  وَ من يُشرك بِاللّه فَقد حَرّم اللّه عَلَيهِ الجنّة. 

7- انّه لايَياءس مِن روحِ اللّه الاّ القَومالكافِرون.  

8- فلا يامن من مكر اللهّ الاّ القوم الخاسرون

9- و برّاً بِوالدَتى ولَم يَجعَلنى جَبّاراً شقيّاً.    

10- و مَن يَقتُل مؤ مِنا مُتعَمّدافَجزاؤ ه جهَنّم خالِدا فيها و غَضبَ اللّه عَليه وَ لَعنَه وَ اعدّ لَه عَذابا عَظيما.

11- انّ الّذينَ يَرمُونَ الُمحصِناتِ الغافِلات المُؤ مِنات لُعِنُوا فى الدّنيا و الاخرة وَ لَهم عَذاب عَظيم.   

12- انّ الّذينَ يَاءكلون اَموال اليَتامى انماّ ياكلون فى بطونهم نارا وسيصلون سعيرا. 

13- وَمَن يُولّهم يَومئذٍ دُبُره الاّ مُتِحرّفا لِقتال او مُتحيّزا الى فِئَة باَّء بِغَضب مِن اللّه وَ مَاءواه جَهنّم و بئس المصير.  

14-  اَلّذينَ يَاكُلونَ الرِّبا لايَقُومُون اِلاّ كَما يَقوم الّذى يَتخبَّطهُ الشّيطان مِن المسّ .  

15- وَ لَقَد عَلمُوا لِمَن اشتَراهُ مالَه فِى الاخِرةمِن خلاق. 

16- وَ مَن يَفعَل ذلكَ يَلقَ اَثاما يُضاعف لَه العَذاب يَومَ القيامَة وَ يَخلُد فيهِ مُهانا.

17- اَلّذينَ يَشتَرونَ بِعَهدِ اللّه و ايمانِهم ثَمَنا قَليلا اُولئِك لا خلاقَ لَهم فِى الاخِرة. 

18- وَ مَن يَغلُل يَاتِ بِما غَلّ يَوم القِيامَة.  

19- يَومَ يُحمى عَلَيها فى نارِ جَهنَّم فَتُكوى بِها جِباهُهُم و جُنوبهم و ظُهورهم.  

20- وَ مَن يَكتُمها فَاِنّه آثِم قَلبَه. 

21- يا ايّها الَّذين آمَنوا اِنّما الخَمر و المَيسر و الاَنصابُ و الاَزلام رِجسٌ من عَمل الشَّيطان فَاجتَنبوه لعّلكم تُفلِحون.

22- من ترك الصّلاة متعمّدا فقد بَرى من ذمّة اللّه و ذمّة رسول اللّه

23- اُولئِك لَهمُ اللَعنَة وَ لَهم سُوء الدّار. (رعد، 25)

24- هلك من قال براءيه و نازعكم فى الفضل و العلم.  

25- ولم يصروا على مافعلوا و هم يعلمون. 

26- اياك و الاصرار فانه من اكبر الكبائر و اعظم الجرائم.   

27- من الذّنوب التّى لا يغفر ليتنى لا اءُؤ اخَذُ الاّ بهذا

28- اءشدّ الذّنوب ما استَهان به صاحبه

29- الرّجل يَذنب فيَقول طُوبى لى لو لم يَكن لى غير ذلك

30- شر الاشرار من تبهّج بالشر

31- مَن تَلذّذ بمعاصِى الله ذُل

32- إ يّاك و ابتهاج الذّنب فانّه اءعظم من ركوبه

33- حلاوة المعصية يفسدها اليم العقوبة

34- امّا مَن طَغى وَ اثَر الحَياة الدّنيا فَاِنّ الجَحِيمَهِىَ المَاءوى. 

35- ويقولون فى انفسهم لولا يعذّبنا اللّه بما نقول حسبهم جهنّم يصلونها فَبِئسَ المَصير. 

36- ايّاك و المجاهرة بالفُجور فانّه من اشدّ المآثم

37- المستتر بالحسنة يعدل سبعين حسنة و المذيع بالسيّئة مخذول

38- ولو تَقَوّلَ علينا بعض الاَقاويل . لاَخَذنا منِه بِالَيمين . ثمّ لَقطعنا مِنهالوَتين . فَما مِنكم مِن اَحد حاجِزين.

39- يغفر للجاهل سبعون ذنباً قبل ان يغفر للعالم ذنب واحد

40- خواصامتى اربعة : الملوك و العلماء و العباد و التجار

نويسنده: سيد مصطفي علم خواه

تقدیر از طرف حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمد آقازیارتی فراهانی

گُناهان کَبیره در تعالیم دینی اسلامی گناهانی هستند که از گناهان عادی بزرگتر و متفاوت هستند و در قرآن و روایات امامان شیعه بر مرتکبین آنها وعده آتش دوزخ داده شده‌است.

در شماره و تعداد گناهان کبیره بین مذاهب مختلف اسلامی(شیعه و سنی) اختلاف است. بعضی تعداد آن را ۲۵ و بعضی دیگر هفتاد شمرده‌اند[نیازمند منبع].

خداوند در قرآن، در سوره نساء آیه ۳۱ می‌فرماید: ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَنُدْخِلْكُمْ مُدْخَلًا كَرِيمًا﴾ ترجمه:« اگر از گناهان بزرگي كه از آنها نهي مي‌شويد دوري گزينيد، گناهان كوچكتان را از شما مي‌زداييم‌ و شما را در جايگاهي ارجمند و پركرامت در مي‌آوريم. »

بر اساس تعالیم دینی اسلامی، کسی که گناه کبیره از او سر زند و توبه ننماید فاسق است و نمی‌شود در نماز باو اقتداء کرد و شهادتش پذیرفته نیست و پس از مرگ مستحق عقوبت الهی است مگر اینکه فضل الهی شامل حالش شود که از آنجمله شفاعت پیامبر اسلام و آل پیامبر است. درباره شفاعت پیامبر اسلام گفته‌است که شفاعتم را برای صاحبان گناهان کبیره از امتم ذخیره کرده‌ام. شفاعت من برای صاحبان گناهان کبیره از امتم می‌باشد، اما نیکوکاران، یعنی ترک‌کنندگان کبائر، برایشان راه مواخذه نیست[۱].

گناه و اقسام آن

گناه بر دو قسم است[۲]: ۱.کبیره. ۲.صغیره

تعریف گناه کبیره

گناه کبیره اثرش مسخ شدن روح انسان است یعنی روح انسان فطرت پاک خود را به کلی از دست می‌دهد و میل انسان به کارهای نیک و خدایی کاهش می‌گیرد و در عوض میل به گناهان دیگر افزایش می‌یابد.

  1. هر گناهی که در قرآن و حدیث بر کبیره بودن آن تصریح شده باشد(متجاوز از چهل گناه که در روایات اهلبیت پیامبر نام برده شده‌است.)[۳].
  2. هر معصیتی که در قرآن مجید یا سنت معتبر وعده آتش بر ارتکاب آن رسیده باشد[۴].
  3. هر گناهی که در قرآن یا سنت معتبر از گناهی که کبیره بودنش مسلم است بزرگتر شمرده شود.[۵].
  4. هر گناهی که نزد متدینین و متشرعین بزرگ شمرده شود بطوری که یقین حاصل شود که بزرگی آن منتهی بزمان معصوم می‌گردد، مانند نجس نمودن مسجد از روی علم و عمد و بقصد هتک احترام خانه خدا، پرتاب کردن و انداختن قرآن مجید[۶].
  5. تکرار گناه صغیره یا اصرار بر تکرار گناهان صغیره نیز خود گناهی کبیره است[۷].

فهرست گناهان کبیره در حدیثی از موسی بن جعفر

روایت است از موسی بن جعفر که روزی عمرو بن عبید نزد پدرم جعفر صادق آمد و سلام کرد و نشست و این آیه را تلاوت نمود: «کسانی که اجتناب می‌کنند از گناهان کبیره و فواحش...» (سوره شوری - ۳۵) و ساکت شد.

حضرت فرمود چرا بقیه را نخواندی و ساکت شدی؟ عرض کردم خواستم بفرمایید تا بدانم گناهان کبیره چیست؟ حضرت فرمود:

  1. شرک به خدا: بزرگترین گناه کبیره شرک به خداست و مشرک محروم از بهشت است چنان که می‌فرماید: «هر که برای خدا شریک قائل شود خدا بهشت را بر او حرام گرداند و جایگاهش آتش دوزخ باشد» (سوره مائده _ ۷۶)
  2. نا امیدی از رحمت خدا: بعد از شرک ناامیدی از رحمت خداست و هر که ناامید باشد کافر است چنان که در قرآن می‌فرماید: «نومید مشوید از رحمت خدا همانا مایوس نمی‌شوند از رحمت خدا مگر کافران» (سوره یوسف - ۸۷)
  3. ایمنی از آزمایش: بعد از آن ایمنی از آزمایش و مجازات است و کسی از آزمایش خداوند ایمن نمی‌شود مگر زیان کاران چنان که در قرآن می‌فرماید: «از مکر خدا ایمن نمی‌گردند مگر جماعت زیانکاران» (سوره اعراف - ۹۷) دیگری عاق پدر و مادر شدن است و خداوند عاق را جبار شقی نامیده‌است چنان که در آیه ۳۲ سوره مریم می‌فرماید: «و به نیکویی به مادر توصیه نمود و مرا ستمکار و شقی نگردانید»
  4. قتل مومن: دیگری قتل مومن است بدون حکم شرعی و خداوند جایگاه قاتل را جهنم قرار داده چنان که می‌فرماید: «هر کس مومنی را به عمد بکشد مجازات او آتش جهنم است که در آن همیشه معذب خواهد بود و خدا بر او خشم و لعن کند و عذابی بسیار شدید برایش مهیا سازد» (سوره نسا - ۹۵)
  5. تهمت: دیگری تهمت و نسبت زنا دادن به کسی است و هر که چنین تهمتی بزند و عده عذاب به او داده شده چنان که می‌فرماید: "کسانی که به افراد با ایمان نسبت زنا داده‌اند در دنیا و آخرت ملعون خواهند بود و به عذاب سخت معذب خواهند شد» (سوره نور - ۲۳)
  6. خوردن مال یتیم: و دیگر خوردن اموال یتیم است که آن هم در آخرت جز عذاب ثمر دیگری ندارد چنان که خداوند می‌فرماید: «آنان که اموال یتیمان را به ستمگری می‌خورند در حقیقت آنها در شکم خود آتش جهنم فرو می‌برند و به زودی در آتش افروخته خواهند افتاد» (سوره نسا - ۱۱)
  7. فرار از جنگ: و دیگر فرار از جنگ است (که به دستور پیغمبر اسلام و یا امام و یا نائب خاص پیغمبر و امام واجب شده باشد) چنان که می‌فرماید: «هر که در روز جنگ فرار کرد همانا به طرف خشم و غضب خدا روی آورده و جایگاهش دوزخ که بدترین منزل است خواهد بود.»
  8. خوردن ربا: و دیگری خوردن ربا است که خداوند در حق ربا خورندگان می‌فرماید: آن کسانی که ربا می‌خورند می‌فرماید: «آن کسانی که ربا می‌خورند مبعوث نمی‌شوند در قیامت از قبرهای خود مگر مانند آن که شیطان ایشان را با مس کردن مخبط کرده»
  9. ساحر و جادوگر: دیگری سحر و جادو کردن و یاد گرفتن و یاد دادن آن است و خدای متعال در مذمت ساحران فرموده: «و محققا می‌دانند که هر که سحر کند، در عالم آخرت هرگز بهره‌ای از بهشت نخواهد یافت».
  10. زنا: دیگری زنا کردن است و خدای تعالی وعده عذاب به زنا کنندگان داده چنان که می‌فرماید: «هر که زنا کند کیفرش را خواهد دید و عذابش در قیامت مضاعف و دو چندان شود و با ذلت و خواری به جهنم جاوید و ملخد گردد» (سوره فرقان - ۶۸)
  11. قسم ناحق: و دیگری قسم نا حق یاد کردن است. یاد کنندگان ناحق در آخرت بهره‌ای از رحمت الهی ندارند چنان که می‌فرماید: «آنان که عهده خدا و سوگند خود را به بهایی اندک بفروشد اینان را در آخرت بهره و نصیبی از رحمت خداوندی نیست».
  12. خیانت: و دیگری خیانت به دین و مملکت و اموال و ناموس مردم نمودن است و خائن را نیز به کیفر اعمالش می‌رسانند چنان که می‌فرماید: «هر کس خیانت کند روز قیامت به کیفر آن خواهد رسید» (سوره آل عمران - ۱۵۵)
  13. ندادن زکات: و دیگری ندادن زکات است و خدای تعالی در حق مانعین زکات فرموده: «روزی که آن طلا و ذخایرشان در آتش جهنم گداخته شود و پیشانی و پشت و پهلویشان را بدتن داغ کنند» (سوره توبه - ۳۵)
  14. شهادت دروغ و کتمانش: و دیگری شهادت دروغ و ناحق دادن است که در آیه ۷۲ سوره فرقان می‌فرماید: «...هر کس به دروغ و ناحق شهادت دهد مومن نیست و مرتکب گناه کبیره شده‌است». و دیگری کتمان شهادت نمودن است در جایی که آبرو و یا جان و یا اموال مومنی در معرض تلف و خطر باشد چنان که خدای متعال می‌فرماید:«شهادت را مخفی نکنید زیرا هر کس شهادت را کتمان کند البته به قلب گناه کار است» (سوره بقره - ۲۸۳)
  15. شراب خواری و ترک نماز: و دیگری شراب خوردن است و خدای تعالی نهی از خوردن شراب و مسکرات دیگر فرموده هم چنان که از بت پرستی نهی نموده‌است و دیگری ترک نماز است و رسول خدا در ذم تارک الصلوة فرمود: «هر کس عمداً نماز را ترک نماید از امان و پناه رسول خدا خارج است».
  16. نقض عهد و قطع رحم: و دیگری نقص عهد و قطع رحم نمودن است و خداوند ناقض عهد و قاطع رحم را لعن نموده به قولش که می‌فرماید: «برای ایشان است لعن خدا و منزلگاه بد نصیب آنهاست» (سوره رعد - ۲۵) پس عمروبن عبید از خدمت آن حضرت خارج شد و سخت به خود می‌پیچید و گریه شدید می‌نمود و می‌گفت هلاک شد آن که به رای خود فتوی می‌دهد و خود را در فضیلت و علم برابر شما می‌داند.

فهرست گناهان کبیره از نظر سید عبدالحسین دستغیب

  1. نومیدی از رحمت خدای تعالی[۸]
  2. ایمنی از مکر و عقاب خدا[۹]
  3. دروغ[۱۰]
  4. آدمکشی، کشتن کسی که خدایتعالی کشتن او را تحریم کرده و خونش را محترم دانسته مگر آن که جنبه قصاص و اجراء حدود الهی داشته باشد.
  5. عاق پدر و مادر شدن[۱۱]
  6. خوردن مال یتیم به ستم[۱۲]
  7. دروغ بستن به خدا و یا رسول خداو یا به اوصیاء او[۱۳]
  8. فرار از جنگ[۱۴]
  9. [۱۵]
  10. سحر و جادوگری [۱۶]
  11. زنا [۱۷]
  12. لواط [۱۸]
  13. دزدی
  14. نسبت زنا دادن به زنان پاکدامن
  15. کتمان شهادت [۱۹]
  16. شهادت به ناحق دادن [۲۰]
  17. شکستن عهد و پیمان
  18. و حیف در وصیت (که عبارت است از بیش از ثلث وصیت کردن)
  19. مصرف نوشیدنی‌های الکلی[۲۱]
  20. ربا خوردن [۲۲]
  21. سحت (یعنی بهای چیزهای حرام و مزد کارهای حرام)
  22. قمار [۲۳]
  23. خوردن گوشت مردار و خوک و خون و گوشت هر حیوانی که هنگام ذبح نام غیر خدا بر آن برده باشند، مگر آن که ضرورت خوردن این چند چیز را ایجاب کند.
  24. کم فروشی
  25. رفتن و مهاجرت به مکانی که در آن جا انجام وظایف دینی میسر نیست.
  26. ظالم را در ظلمش کمک کردن [۲۴]
  27. به کمک و پشتیبانی ظالم اعتماد داشتن
  28. حقوق دیگران را بدون هیچ عذری نگهداشتن [۲۵]
  29. قسم دروغ[۲۶]
  30. [۲۷]
  31. [۲۸]
  32. خیانت در امانت [۲۹]
  33. غیبت [۳۰]
  34. سخن چینی
  35. سرگرمی به
  36. سبک شمردن حج و بی اعتنائی به آن [۳۱]
  37. ترک نماز[۳۲]
  38. ندادن زکات [۳۳]
  39. اصرار بر گناهان کوچک[۳۴].
  40. استمنا[۳۵]

پانویس

  1. گناهان کبیره، جلد۱، ص ۱۱
  2. گناهان کبیره، جلد۱، ص ۲۶
  3. گناهان کبیره، جلد۱، ص ۲۷
  4. گناهان کبیره، جلد۱، ص ۲۷
  5. گناهان کبیره، جلد۱، ص ۲۷
  6. گناهان کبیره، جلد۱، ص و ۲۷ و ۲۸
  7. گناهان کبیره، جلد۱، ص ۳۱
  8. گناهان کبیره، جلد۱، صفحه ۶۸
  9. گناهان کبیره، جلد۱، صفحه ۹۵
  10. گناهان کبیره، جلد۱، صفحه ۳۰۲
  11. گناهان کبیره، جلد۱، صفحه ۱۲۳
  12. گناهان کبیره، جلد۱، صفحه ۱۷۳
  13. گناهان کبیره، جلد۱، صفحه ۳۱۰
  14. گناهان کبیره، جلد۲، صفحه ۳۱
  15. گناهان کبیره، جلد۱، صفحه ۱۴۹
  16. گناهان کبیره، جلد۲، صفحه ۷۴
  17. گناهان کبیره، جلد۱، صفحه ۱۹۹
  18. گناهان کبیره، جلد۱، صفحه ۲۲۲
  19. گناهان کبیره، جلد۱، صفحه ۳۵۲
  20. گناهان کبیره، جلد۱، صفحه ۳۴۵
  21. گناهان کبیره، جلد۱، صفحه ۲۴۷
  22. گناهان کبیره، جلد۱، صفحه ۱۸۴
  23. گناهان کبیره، جلد۱، صفحه ۲۷۱
  24. گناهان کبیره، جلد۲، صفحه ۴۳
  25. گناهان کبیره، جلد۲، صفحه ۱۶
  26. گناهان کبیره، جلد۱، صفحه ۳۳۲
  27. گناهان کبیره، جلد۲، صفحه ۱۱۱
  28. گناهان کبیره، جلد۲، صفحه ۹۳
  29. گناهان کبیره، جلد۱، صفحه ۳۷۹
  30. گناهان کبیره، جلد۲، صفحه ۲۳۹
  31. گناهان کبیره، جلد۲، صفحه ۱۹۸
  32. گناهان کبیره، جلد۲، صفحه ۱۶۳
  33. گناهان کبیره، جلد۲، صفحه ۱۷۹
  34. گناهان کبیره، جلد۲، صفحه۲۲۶
  35. گناهان کبیره، جلد۲، صفحه
آثار برخی گناهان از زبان امام سجاد(ع)

بارها در دعای کمیل این جملات را زمزمه کرده ایم: اللّهم اغفرلی الذّنوب الّتی تهتک العصم، اللّهم اغفر لی الذّنوب الّتی تنزل النقم، اللّهم اغفرلی الذنوب الّتی تغیّر النّعم، اللّهم اغفرلی الذّنوب الّتی تحبس الدّعاء، اللّهم اغفرلی الذّنوب الّتی تنزل البلاء؛(1) خدایا بیامرز گناهانی را که پرده های عصمت را می درد(و آبروی انسان را می برد) خدایا بیامرز گناهانی را که بدبختی ها را فرو می ریزد. خدایا ببخش گناهانی را که نعمت ها را تغییر می دهد، خدایا ببخش گناهانی را که دعای انسان را (از اجابت) حبس می کند (و باز می دارد) و خدایا ببخش گناهانی را که بلاها را نازل می کند.

بارها و بارها این پرسش هم برای خود ما مطرح بوده و هم مردم و جوانان پرسیده اند که چه گناهانی است که گرفتاری و بدبختی را در پی دارد؟ کدام گناهان است که نعمت های انسان را تغییر و باعث سلب نعمت ها می شود؟ چه گناهانی است که مانع استجابت دعاهای انسانها می شود؟ و چه گناهانی باعث نزول بلاهایی چون سیل و زلزله و خشکسالی و...می شود؟ سربسته هم جواب داده ایم که برخی گناهان عامل این بیچارگی ها است. ولی جواب قانع کننده دادن نیاز به مطالعه آثار تمامی گناهان دارد، تا یکی یکی استخراج نشود که چه گناهانی مانع استجابت دعا می شود، و کدام گناه بلاها را نازل می کند... به روایتی از سید ساجدان زین عابدان، علی بن الحسین(ع) بر خوردم که یکجا به همه این پرسشها پاسخ داده بود، و بر آن شدم که آن را در اختیار خوانندگان عزیز نیز قرار دهم.

الف: گناهانی که نعمت ها را تغییر می دهد

خداوند آنچه از نعمت ها در زمین و اسمان است برای بهره برداری انسان آفریده است: هو الّذی خلق لکم ما فی الارض جمیعاً؛(2) او خدایی است که آنچه در زمین است همه را برای شما (انسان ها) آفریده.) و گاه نعمتهای ویژه را نیز به انسان عنایت می کند. ولی گاه این نعمت ها را از انسان می گیرد نه بخاطر این که نعوذباللّه خزانه الهی تمام شده باشد، که تمام شدنی نیست، و نه بخاطر بخل و امثال آن که ذات پاک او از هر عیب و نقصی مبرّا می باشد. بلکه گناهی و یا گناهانی از انسان صادر می شود که نعمت ها را از انسان می گیرد و یا تغییر می دهد، حال باید دید که کدام گناهان است که نعمت ها را تغییر می دهد و یا از انسان می گیرد.

محمد بن علی بن الحسین از احمد بن الحسن تا می رسد به ابی خالد کابلی و او می گوید: سمعت زین العابدین علی بن الحسین(ع) یقول: الذّنوب الّتی تغیّر النّعم:از امام زین العابدین شنیدم که همیشه می فرمود:گناهانی که نعمتها را تغییر می دهد (چهار تا است که) عبارت باشد از:

1 ظلم و ستم کردن به مردم

البغی علی النّاس؛ظلم و ستم کردن بر مردم(نعمت ها را تغییر می دهد) لذا حکومت و سلطنت با کفر پیشگی دوام می آورد ولی با ظلم و ستم پیشگی دوام نخواهد آورد.(3) خصوصاً ظلم در حق افرادی که پناهی جز خداوند ندارد به سرعت برق، آه مظلوم می گیرد و نعمت را تغییر می دهد.(4)

2 ترک عادت نیک

الزّوال عن العادة فی الخیر؛ از دست دادن عادت به کار خیر و نیک گاه انسان عادت های خوبی دارد، مانند خرج دادن برای امام حسین(ع)، کمک به فقرا، عادت به خواندن قرآن و دعا و نماز شب، ترک این عادات نیک که به راحتی به دست نیامده نعمت ها را از انسان می گیرد و یا تغییر می دهد.

3 ترک اختیار معروف

واصطناع المعروف؛ از دست دادن اختیار عمل معروف (و شناخته شده نزد عقل و شرع) ممکن است مراد ترک عادت اختیار معروف و عمل شناخته شده در نزد عقل و شرع باشد، شاید مقصود این است که امر به معروف نکند و خود بدان عمل ننماید.

4 کفران نعمت

وکفران النّعم؛ کفران نعمت نمودن. خداوند نعمتهای بیشماری به ما داده است از نعمت بعثت و امامت گرفته تا نعمت های عادی و معمولی همچون سلامتی، عقل، انواع خوردنی ها و پوشیدنی ها. کفران این نعمت ها نیز تغییر نعمت و یا زوال آن را به دنبال خواهد داشت.

5 شکر نعمت نکردن

وترک الشّکر؛ترک شکر (نعمت).

برترین شکر آن است که انسان نعمت را در مسیر خودش به کار ببرد،(5) و ترک آن به این است که در غیر مسیر صحیح استفاده کند، مثلاً جوانی را در مسیر گناه و فساد، مال را در مسیر حرام و لهو و لعب و..به کار برد.

در ادامه حضرت سجاد به آیه قرآن استناد نموده: قال اللّه تعالی انّ اللّه لایغیّر ما بقومٍ حتّی یغیّروا ما بانفسهم؛(6) خداوند نعمتهای خود را تغییر نمی دهد مگر آنکه مردم (بر اثر اعمال و رفتار و اندیشه ناسالم) در خود تغییر بوجود آورند.(7)

استاد مطهری در ذیل آیه الیوم یئس الذین.... واخشون می گوید: فلا تخشوهم دیگر از ناحیه آنها بیمی نداشته باشید واخشون، از من بترسید. بعد از این که دینتان از بین برود یا ضعیف شود و هرچه که بر سرتان بیاید، باید از من بترسید از من بترسید یعنی چه؟ مگر خدا دشمن دین خودش است؟ نه! این آیه همان مطلبی را می گوید که در آیات زیادی از قرآن به صورت یک اصلی اساسی هست راجع به نعمتهایی که خداوند بر بنده اش تمام می کند، می فرماید: ان اللّه لایغیّر ما بقومٍ حتّی یغیّروا ما بانفسهم(8) یا ذلک بانّ اللّه لم یک مغیّراً نعمةً انعمها علی قومٍ حتّی یغیّروا ما بانفسهم.(9)

مضمون اینست: خداوند هر نعمتی را که بر قومی ارزانی بدارد، آن نعمت را از آنها نمی گیرد مگر وقتی که آن مردم خودشان را از قابلیت بیندازند یعنی مگر اینکه آن مردم خودشان به دست خودشان بخواهند آن نعمت را ذایل کنند. این مطلب اساساً یک اصل اساسی در قرآن مجید است.(10)

ب: گناهانی که پشیمانی می آورد

پنج گناه است که پشیمانی و حسرت شدیدی را به دنبال دارد که به راحتی قابل جبران هم نیست:

1 قتل ناحق

حضرت سجاد(ع) در ادامه روایت فرمود: والذّنوب الّتی تورث النّدم قتل النّفس الّتی حرّم اللّه قال اللّه تعالی فی قصّة قابیل حین قتل اخاه هابیل فعجز عن دفنه فاصبح من النّادمین؛(11) گناهانی که پشیمانی می آورند (یکی) کشتن نفس انسانی است که خداوند (کشتن) او را حرام کرده است.

خداوند بلند مرتبه در قصّه قابیل آن زمانی که برادرش هابیل را به قتل رساند و از دفن او عاجز شد(تا کلاغی را دید که چیزی را دفن می کند) می فرماید:(صبح کرد در حالی که پشیمان بود)

نمونه های فراوان در خاطرات زندانی ها در مجلات و روزنامه ها می خوانیم که کسانی که مرتکب قتل شده اند به شدّت پشیمان و نادم شده اند.

2 ترک صله رحم

و ترک صلة القرابة حتی یستغنوا؛ترک صله ارحام و بستگان تا آنجایی که بی نیاز شوند ترک رابطه با دوستان و خویشاوندان از گناهانی است که حسرت و پشیمانی و ندامت را به دنبال دارد که نمونه های آن را بخوبی در جامعه می توانیم مشاهده کنیم.

3 ترک نماز در وقتش

و ترک الصّلوة حتی یخرج وقتها؛ترک نماز تا وقتش بگذرد در این دنیا خصوصاً در آخرت حسرت طولانی را در پی خواهد داشت.

4 ترک وصیّت

و ترک الوصیّة؛ وصیّت نامه ننوشتن.

هستند کسانی که وصیّتنامه نوشتن و یا وصیّت کردن را بد می دانند، ولی نمی دانند که ممکن است مرگ ناگهانی دامن آنها را بگیرد، وصیّت ها و دیون مردم و مظالم آنها و یا نماز و روزه قضا داشته و وصیّت به آن را ترک کرده باشد، آنگاه دچار حسرت و پشیمانی می شود.

در ادامه این فقره آمده که و ردّ المظالم؛یعنی ردّ مظالم را ترک کند

مقصود این است که گاه انسان مالی از مردم ضایع نموده که یادش رفته مربوط به چه کسی بوده است. برای این گونه موارد خوب است مالی در راه خدا داده شود به عنوان ردّ مظالم و نیّت صاحبان مال تا روز قیامت جبران حق آنها شود، ترک این مسئله نیز در قیامت پشیمانی و حسرت را به دنبال دارد.

5 زکات ندادن

و منع الزّکاة حتّی یحضر الموت و ینغلق اللّسان؛ ندادن زکات تا زمانی که مرگ فرا برسد و زبان بند آید آنگاه می شود که همین اموالی که زکاتش را نداده در اختیار دیگران قرار می گیرد و آنها از آن استفاده می کنند ولی عذاب زکات ندادن را صاحب مال باید بچشد.

ج: گناهانی که عذاب و بدبختی را بدنبال دارد

و الذّنوب الّتی تنزل النقم؛ گناهانی که عذاب و بدبختی را نازل می کند عبارت است از:

1 نافرمانی ستمگرانه از آگاهان

عصیان العارف بالبغی؛ با ستم از انسان عارف و آگاه (و رهبران دینی) نافرمانی نمودن.

سرپیچی از فرامین پیشوایان دینی، انبیاء و امامان و مراجع عظام یکی از آثارش فرود آمدن عذاب الهی است که نمونه بارز آن درباره قوم نوح و قوم ثمود و عاد و... در تاریخ به ثبت رسیده است.

2 سرکشی در مقابل مردم

والتّطاول علی النّاس؛ سرکشی در مقابل مردم.

3 استهزاء دیگران

والاستهزاء بهم؛ ریشخند نمودن مردم و استهزاء نمودن آنان عذاب الهی را در پی دارد.

4 مسخره کردن دیگران

والسّخریّة منهم؛ مسخره کردن دیگران که قرآن به صراحت از آن نهی نموده و فرموده است شاید شخص مسخره شده از مسخره کننده بهتر باشد.(12)

د: گناهانی که روزی و قسمت را تغییر می دهد

درست است که روزی تقسیم شده است و تلاش و کوشش در بدست آوردن آن نقش اصلی را دارد ولی برخی گناهان تلاش و سعی را هم بی اثر می کند و باعث می شود که از سهم روزی انسان کاسته شود. آن گناهان عبارت است از:

1 اظهار نداری

اظهار الفقر؛ خود را فقیر نشان دادن

با همه کاستی باید قبول کرد که در طول سی سال انقلاب تغییرات فراوان در زندگی مردم ایجاد شده و غالب مردم وضعشان بهتر شده است ولی متأسفانه عادت و رسم بر این است که عدّه ای بنا دارند همیشه خود را فقیر و ندار جلوه دهند، و هیچگاه حاضر نمی شوند نعمت های الهی را به زبان بیاورند، اثر این گونه فقرنمایی کم شدن رزق و روزی است.

2 نماز عشاء را نخواندن

والنّوم عن العتمة؛نماز عشاء را نخوانده خوابیدن

کلاً استخفاف به نماز عامل بی برکتی و کم شدن رزق است در میان نمازها، ترک نماز عشاء و صبح نقش بیشتری در کم شدن رزق و بی برکتی دارد. درباره نماز صبح و قضا نمودن آن فرمود: و عن صلاة الغداة؛ خواب ماندن از نماز صبح

3 سبک شمردن نعمت ها

واستحقار النعم؛ حقیر شمردن نعمت های الهی

تک تک نعمتهای الهی برای انسان نقش حیاتی دارد، همین هوا را توجّه کنید که خیلی ها اصلاً جزء نعمت های الهی به حساب نمی آورند، وقتی آلوده کردند قدر آن را می فهمند و همین طور سلامتی و...

حقیر و کوچک شمردن نعمت ها، نعمت ها را از دست انسان می گیرد.

4 از خدا شکایت کردن

برخی بنده ها بجای بندگی به خداوند (نعوذ باللّه) می خواهیم به خدا خدایی یاد بدهیم، و به او می گوییم که اگر فلان گونه می کردی بهتر بود. و هرگاه زبان به شکایت و گلایه باز می کنیم، و حال آن که باید توجّه داشته باشیم خداوند قادر مطلق دانا و حکیم مطلق است دادن های او از سر حکمت است و ندادن های او نیز از سر حکمت. ضرر شکایت از خداوند متوجّه شخص شاکی می شود و رزق و روزی او کم می شود. امام سجاد(ع) فرمود: وشکوی المعبود عزّ و جلّ؛ و شکایت نمودن از معبود(خدای) عزیز و جلیل خویش (که روزی انسان را کم می کند)

ه گناهانی که پرده ها را می درد

والذّنوب الّتی تهتک العصم؛ گناهانی که پرده ها را می درد عبارت است از:

1 شراب خواری

شرب الخمر؛ خوردن شراب

2 قمار بازی

واللعب بالقمار؛بازی نمودن(با آلات) قمار

3 مزاحهای بیهوده

وتعاطی ما یضحک النّاس من اللغو و المزاح؛خنداندن مردم با سخنان لغو و بیهوده و مزاح(باطل و ناروا)

4 گفتن عیب دیگران

و ذکر عیوب النّاس؛ به زبان آوردن عیوب مردم که از گناهان کبیره است و ضررها و زیانهای فراوانی دارد از جمله پرده حرمت انسان را می درد.

5 همنشینی با دودلان

و مجالسة اهل الرّیب؛ همنشینی با اهل شک و تردید(و انسانهای سست عقیده) (پرده عصمت را می درد)

و گناهانی که بلاها را نازل می کند

حضرت سجاد(ع) فرمود:والذّنوب الّتی تنزل البلاء؛ گناهانی که بلاء نازل می کند عبارت است از:

1 کمک نکردن به درماندگان

ترک اغاثة الملهوف؛ ترک یاری رسانی به فریادرسی درمانده هرجا ندای مظلومی بلند شد باید مسلمانان یاری کنند اگر این کار را ترک کنند منتظر بلا باشند مهم ترین مصداق مظلومین در این دوران می توان گفت: مردم مظلوم فلسطین، شیعیان جنوب لبنان، مردم مسلمان عراق و افغانستان و... می باشند. لذا حضرت سجاد(ع) در ادامه فرمود:و ترک معاونة المظلوم؛ کمک نکردن به مظلوم (بلا نازل می کند)

2 ترک امر به معروف و نهی از منکر

جامعه اسلامی به این امر جدّی توجّه داشته باشند که ترک امر به معروف و نهی از منکر باعث می شود جامعه را گناه و فساد بگیرد نتیجه آن این می شود که بلا نازل شود و دامن همه را بگیرد.

پیامبر اکرم(ص) فرمود: یک گنهکار در میان مردم همانند کسی است که با جمعی سوار کشتی شود و به هنگامی که در وسط دریا قرار می گیرد، تبری برداشته و به سوراخ کردن موضعی که در آن نشسته است بپردازد و هرگاه به او اعتراض کنند، در جواب گوید من در سهم خود تصرّف می کنم. اگر دیگران او را از این عمل خطرناک باز ندارند، طولی نمی کشد که آب دریا به داخل کشتی نفوذ کرده، یکبارگی همگی در دریا غرق می شوند.(13) به این جهت امام سجاد(ع) فرمود: یکی از گناهانی که بلاها را فرود می آورد و تضییع الامر بالمعروف و النّهی عن المنکر؛(14) ضایع نمودن (و درست انجام ندادن) امر به معروف و نهی از منکر است

ز گناهانی که دشمنان را قدرت می بخشد

والذنوب الّذی تدیل الاعداء؛گناهانی که دشمنان را قدرت می بخشد عبارت است از:

1 المجاهرة بالظلم؛آشکارا ستم کردن آری اگر در جامعه ظلم و ستم علنی شد آرام آرام زمینه قدرت یافتن دشمنان نیز فراهم می شود.

2 و اعلان الفجور؛ کارهای بد را علنی کردن (و تشییع فاحشه در جامعه نمودن)

3 واباحة المحظور؛حلال شمردن حرام ه توجّه شود اگر کسی حرام الهی را حلال شمارد فرق نمی کند در بحث مالی باشد و یا حجاب و مرزهای دینی، بداند گامی برای تقویت دشمن برداشته است.

4 نافرمانی از نیکان و عصیان الاخیار؛ و نافرمانی (از فرمان) نیکان و برگزیدگان وجود پیشوایان دینی رحمت الهی است برای جوامع، هرجامعه از خوبان و پاکان خویش اطاعت کردند، دشمنان خود را زمین گیر نمودند، و هرجامعه ای به پیشوایان دینی و خوبان و پاکان پشت کردند دشمنان بر آنها مسلط شدند، اگر اندکی نگاهی به تاریخ و عصر خود و دور و بر و همسایه های خویش داشته باشیم به خوبی این مسئله را تصدیق می کنیم.

دلسوزان جامعه تلاش کنند زمینه حرمت شکنی ها را از بین ببرند و اطاعت و پیروی از پاکان و خوبان و مراجع دینی را در جامعه نهادینه نمایند.

آری وقتی علی(ع) خانه نشین شد و مردم از او اطاعت نکردند، دشمنان اسلام قدرت گرفتند و اسلام را به حاشیه کشاندند و در طول تاریخ نیز این قضایا تکرار شد، وقتی کوفیان از امام حسین(ع) حمایت نکردند، یزید بر مدینه و مکّه مسلط شد و آنچه از دستش آمد جنایت کرد.

در تاریخ گذشته این کشور هم آن زمان که شیخ فضل اللّه به دار زده شد و مرحوم آیة اللّه کاشانی خانه نشین شد و مورد بی احترامی قرار گرفت دشمن دوباره مسلّط شد، در عراق وقتی خانه آیة اللّه حکیم سنگباران شد بعثی ها قدرت گرفتند و وقتی آیة اللّه سید محمد باقر صدر به شهادت رسید، ترک تازی بعثی ها بیشتر شد و امروز عدّه ای تلاش دارند در جامعه ما با برخی رفتارها زمینه برگشت دشمنان دین را فراهم نمایند.

5 والانطیاع للاشرار؛ اطاعت از اشرار(عامل دیگری است برای قدرت یابی دشمن) حقا که باید گفت سرچشمه سخنان معصومان مخزن اسرار الهی است. اگر کسی اتصال به علم الهی نداشته باشد هرگز نمی تواند این گونه دقیق حرف بزند، و بعد از 1300 سال همچنان سخنانش زنده بماند، گویی که این سخنان همین دیروز به مناسبت حوادث کشور گفته شده است و موبه مو به آثار اغتشاشات و عوامل ریشه ای آن اشاره دارد.

ح: گناهانی که عمر را کوتاه می کند

برخی گناهان عامل کوتاهی عمر انسانها است که حضرت در این باره می فرماید: والذّنوب الّتی تعجّل الفناء؛ و گناهانی که مرگ را نزدیک می کند شش گناه است.

1 قطیعة الرّحم؛ قطع رابطه کردن با (خویشاوندان نسبی و) رحم

2 والیمین الفاجرة؛ قسم ناحق (و دروغ)

3 والاقوال الکاذبة؛ سخنان دروغ(و دروغگویی)

4 والزّنا؛ زنا و کار خلاف عفّت که متأسفانه اثرش را در گوشه و کنار می بینیم.

5 و سدّ طریق المسلمین؛بستن راه مسلمانان (راهگیری..)

6 وادعاء الامامة بغیر حقّ؛ ادعای امامت نمودن بناحق عمر را کوتاه می کند.

ط. والذّنوب الّتی تقطع الرّجاء؛ گناهانی که امید را قطع می کند.

1 نا امیدی از خدا الیأس من روح اللّه؛(15) نا امیدی از رحمت خد

2 والقنوط من رحمة اللّه؛ ناامید شدن از رحمت الهی با این که رحمت او همه هستی را زیر بال خود گرفته و همه از کافر و موحد، ملحد و منافق، به یمن رحمت او روزی می خورند.

3 والثّقة بغیر اللّه؛اطمینان و تکیه کردن به غیر خداوند

4 دروغ پنداشتن وعده های الهی و التّکذیب بوعداللّه؛ دروغ پنداشتن وعده خداوند.

ی گناهانی که هوا را تاریک می کند

این گونه نیست که فقط عوامل طبیعی در ظلمانی شدن هوا مؤثر باشد، در واقع و پشت پرده این حوادث مسائل معنوی نیز دخیل است. حضرت سجاد(ع) فرمود:والذّنوب الّتی یظلم الهواء؛ گناهانی که هوا را تاریک می کند عبارت است از:

1 جادوگری والسّحر؛ جادوگری که متأسفانه در سالهای اخیر به شدّت در جامعه رواج یافته (حالا سحر واقعی و یا سحر نمایی) و جمعی از مردم نیز بر این باورند که ریشه مشکلات آنها سحر و جادوی دیگران است. از مشکلات کاری گرفته تا بسته شدن بخت دختران.

2 پیشگویی کاهنانه: والکهانه؛ کهانه (و پیشگویی کاهنانه) که در این زمینه نیز عدّه ای با باز کردن سرکتاب به پیشگویی های دروغپردازانه، و عجیب و غریب مردم را سرگرم نموده، زندگی ها را از هم می پاشند و با کلّاشی پولهای کلانی را به جیب می زنند.

3 تنجیم والایمان بالنّجوم؛ ایمان داشتن به تنجیم (و خبر دادن از آینده)

مراد از تنجیم پیش بینی هوا، جهت شناسی و اطلاع از آسمان پیدا کردن نیست، بلکه مراد این است که بر اساس اوضاع فلکی آینده جهان و بشریت را پیش بینی کردن از کارهایی است که حرام می باشد، چون انسان تسلّط کامل بر اوضاع فلکی ندارد و آگاهی ناقص جز اخبار ناقص را در پی ندارد.

4 تکذیب تقدیرات الهی و التکذیب بالقدر؛ دروغ پنداشتن تقدیرات (الهی و قضا و قدر) نیز باعث تاریکی هوا می شود. به این نکته توجّه شود که قضای الهی (حتمیّت یافتن کارها) و قدر (اندازه های هر کار و عمل) الهی بر اساس رفتارهای همه جانبه و اختیاری ما ورق می خورد.

5 عاق والدین و عقوق الوالدین؛ عاق پدر و مادر بودن(و رنجاندن آندو) نیز باعث تاریکی هوا می شود.

ک: گناهانی که باعث آبروبری و کنار رفتن پرده ها می شود

والذّنوب الّتی تکشف الغطاء؛ و گناهانی که پرده ها را کنار می زند. عبارت است از گناهان ذکر شده در ذیل:

1 وامی را بگیرد و قصد ادا نداشته باشد

الاستدانة بغیر نیّة الاداء؛ وام بگیرد و قصد ادای آن را نداشته باشد به قول معروف روغن زیر آش نمی خوابد یکروزی این نیّت سوء آشکار می شود، و انسان موقعیّت قرض گرفتن را در جامعه از دست می دهد.

2 اسراف نمودن؛ والاسراف فی النفقة علی الباطل؛ زیاده روی و اسراف در راه باطل.

3 بخل ورزی بر اهل و عیال؛ والبخل علی الاهل و الولد و ذوی الارحام؛ بخل ورزی (در پرداخت هزینه زندگی) همسر و فرزندان و خویشان.

4 بد اخلاقی و سوء الخلق؛ بد اخلاقی نمودن نیز پرده ها را کنار می زند.

5 کم صبری؛ وقلّة الصّبر؛کم صبری (و بی صبری باعث رسوایی انسان می شود).

6 تنبلی داشتن؛ و استعمال الضجر و الکسل؛(16) تنبلی و کسالت را پیشه قرار دادن.

7 اهانت به دینداران؛ و الاستهانة باهل الدّین ؛اهانت کردن (و تحقیر نمودن به) دینداران (بخاطر دینشان).

ل گناهانی که دعا را حبس می کند

والذّنوب الّتی تردّ الدّعا؛گناهانی که دعا را رد می کند.

1 بد نیّتی

سوء النیّة؛ بد نیّتی است ممکن است مراد نیّت های غیر الهی باشد و یا هدفهای شوم و ناروا داشتن.

2 بد باطن بودن

و خبث السّریرة؛ بد بودن باطن و اینکه انسان خیرخواه مردم نباشد حالت حسودی و یا خوشحالی از گرفتاری مردم داشته باشد.

3 نفاق

والنّفاق مع الاخوان؛ با برادران دینی نفاق و دروئی کردن دعا را رد می کند.

4 یقین به اجابت نداشتن

و ترک التصدیق بالاجابة؛ تصدیق به اجابت الهی را ترک کند (و باور و یقین به اجابت دعا نداشتن) در منابع توصیه شده است که آنچنان یقین به اجابت داشته باشید گویا حاجات شما همین الآن آماده است و به سرعت برآورده می شود.

5 تأخیر نماز

و تأخیر الصّلوات المفروضات حتّی تذهب اوقاتها؛ تأخیر انداختن نماز از وقتش تا وقت آن بگذرد توجّه دارید که ترک نماز عامل کم شدن روزی هم هست این مانعی ندارد که یک گناه چند اثر داشته باشد.

6 ترک صدقه

و ترک التّقرب الی اللّه عزّ و جلّ بالبرّ و الصدّقة؛ باصدقه دادن و کار نیک به خدا تقرّب پیدا نکردن از این جمله فهمیده می شود که فقط نماز و دعا... عامل تقرّب به خدا نیست بلکه صدقه و انجام کار نیک اگر به قصد الهی باشد انسان را به خدا نزدیک می کند و از نظر معنوی انسان را رشد می دهد.

7 بد زبان

واستعمال البذاء و الفحش فی القول؛(17) فحش و ناسزا گفتن نکته ای که مردم خیلی کم به آن توجّه دارند.

م گناهانی که مانع باریدن باران می شود

والذّنوب الّتی تحبس غیث السّماء؛گناهانی که باران آسمان را حبس می کند

چند امر است که ضروری است در خشکسالی ها به آن توجّه جدّی تر بشود.

1 جور الحکّام فی القضاء؛ جور و ستم حاکمان و قضات در قضاوت و داوری.

2 شهادت ناحق و شهادة الزّور؛ شهادت ناحق دادن.

3 و کتمان الشهادة؛ کتمان نمودن شهادت (حق).

4 زکات و قرض ندادن و منع الزّکاة و القرض و الماعون؛ زکات و قرض به دیگران، و وسائل زندگی را ندادن ماعون وسائلی مثل بیل، و کلنگ، تیشه و... را گویند.

5 بی رحمی به نیازمندان و قساوة القلب علی اهل الفقر و الفاقة؛ بی رحمی بر کسانی که فقیر و ندارند برخی معنی کرده اند فقیر و نیازمندی که قساوت قلب داشته باشد عامل دیگری است برای حبس باران.

6 ستم بر یتیمان و ظلم الیتیم و الارملة؛(18) ستم بر یتیمان و بیوه زنان

7 دست خالی رد کردن سائل

و انتهار السائل و ردّه باللیل؛ناامید کردن گدا (از در خانه) و ردّ او را (دست خالی یا از منزل) در شب این مجموعه از گناهان در واقع در جواب کلیدی ترین پرسشهای جامعه مطرح شده است؟ چرا نعمتها تغییر می کند؟ چه چیز باعث حسرت و پشیمانی می شود؟ چرا عذاب و بلا نازل می شود؟ چرا پرده دری می شود؟ چرا جوانمرگی فراوان شده است؟ چه گناهانی دشمن را تقویت می کند؟ و عامل خشکسالی ها چیست؟ و چرا با این همه اصرار دعای ما مستجاب نمی شود؟ و پرسشهای دیگر.

پی نوشت ها:

1. مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، ص 102،دعای کمیل.

2. سوره بقره، آیه 29.

3. ر.ک: نهج البلاغه، خطبه 224.

4. اصول کافی، کلینی، بیروت دارالصعب و التعارف، ج 2، ص 331، ح 5.

5. ر.ک: راغب اصفهانی، المفردات، تهران، دفتر نشرالکتاب، 1404، ص 265.

6. سوره رعد، آیه 11.

7. وسائل الشیعه، شیخ محمد حر عاملی، بیروت داراحیاء التراث العربی، بی تا، 20 جلدی، ج 11، ص 519، ح 8.

8. سوره رعد، آیه 11.

9. سوره انفال، آیه 53.

10. امامت و رهبری، مرتضی مطهری، قم، صدرا، سوم، 1362، ص 133.

11. سوره حجرات، آیه 11.

12. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، تهران، دارالکتب الاسلامیّه، ج 3، ص 38 37.

13. وسائل الشیعه، ج 11، ص 520.

14. در قرآن سوره یوسف، آیه 87 آمده لاتیأسوا من روح اللّه.

15. وسائل الشیعه، ص 520.

16. همان.

17. وسائل الشیعه، ج 11، ص 520.

رسول خدا صلی الله علیه و آله در خطبه ای فرمودند:

 

از بزرگترين گناهان زبان، دروغگويى است.

 

 

 
امام على عليه السلام :

  

اَللِّسانُ سَبُعٌ إِن خُلِّىَ عَنهُ عَقَرَ؛

زبان، درنده اى است كه اگر رها شود، گاز مى گيرد.
 
تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

 

امام صادق عليه السلام :

  

إِذا أَرادَ اللّه  بِعَبدٍ خِزيا أَجرى فَضيحَتَهُ عَلى لِسانِهِ؛

هرگاه خداوند بخواهد بنده اى را رسوا كند، از طريق زبانش او را رسوا مى كند.
 
تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد
امام على عليه السلام :

أشَدُّ الذُّنُوبِ مَا استَهَانَ بِهِ صَاحِبُهُ؛

 

سخت ترین گناهان آن است که صاحبش آن را کوچک بشمرد.

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

حدیث زیبای امام حسین در مورد گناه 

 

روایت شده که مردی نزد امام حسین(ع) آمد و گفت:من مردی گناه کارم و وقتی کار گناه پیش می آید

نمی توانم صبر کنم و بی اختیار به طرف آن می روم ،پس مرا موعظه کن و پند و اندرز بده.

 . فقال (علیه السلام) :

   افعل خمسة أشیاء وأذنب ما شئت

و امام فرمودند:

پنج کار انجام بده آن وقت هر گناهی خواستی بکن.

 فأول ذلك لا تأكل رزق الله وأذنب ما شئت

اولی:روزی خدا رو نخور هر گناهی خواستی انجام بده.

      والثانی اخرج من ولایة الله وأذنب ما شئت

دومی:از ولایت و سرزمین خداوند خارج شو و هرگناهی خواستی انجام بده.

والثالث اطلب موضعا لا یراك الله وأذنب ما شئت

سومی:مکانی رو جستجو کن(پیدا کن)که خدا تو را نبیند و هرگناهی خواستی انجام بده.

والرابع إذا جاء ملك الموت لیقبض روحك فادفعه عن نفسك وأذنب ما شئت

چهارمی:وقتی که ملکه ی موت آمد جان تو را بگیرد،او را از خود دفع کن وهرگناهی خواستی انجام بده.

ملکه موت:یکی از ملائک است که جان انسان ها را به امر خدا می گیرد و انسان را به

ابدیت می سپارد. فرشته ی مرگ برای انسان های بزرگ عزرائیل است و برای افرادی 

معمولی فرشته ای است که درجه آن از عزرائیل کمتر است. 

والخامس إذا أدخلك مالك فی النار فلا تدخل فی النار و أذنب ما شئت

پنجمی: وقتی مالک (نگهبان جهنم)آمد که تو را پرت کند در آتش بگو نمی روم وهرگناهی

خواستی انجام بده.شما فکر کنید و بعد ببینید می توانید گناه کنید،

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

عالم محضر خداست در محضر خدا معصیت نکنید.

 تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

 

 

نام چهل گناه از گناهان زبان


 

1-غيبت كردن                  2-دروغ گفتن                     3-قسم دروغ

4-وعده دروغ                     5-مزاح زياد                            6-بدخلقي
 
7-دل شكستن                    8-آبرو ريزي                       9-تهمت زدن

10-طعنه زدن                11-حكم ناحق                  12-سرزنش بيجا

13-مسخره كردن               14-نا اميد كردن                 15-ريا درگفتار

16-امر به منكر            17-نهي از معروف              18-زخم زبان زدن

19-شهادت نا حق            20-كبر در گفتار              21-شايعه پراكني

22-بدعت در دين         23-رنجاندن مومن          24-فحش و ناسزا گفتن

25-خشونت در گفتار       26-سخن چيني كردن        27-به نام بد صدا كردن

28-شوخي با نامحرم           29-تملق و چاپلوسي          30-فرياد زدن بيجا

31-لعنت كردن مردم        32-اظهار حسد وبخل       33-با مكر و حيله سخن گفتن

34-خبري را ندانسته گفتن     
35-تحريف مسائل ديني    36-فاش كردن مسائل مردم

37-عيب جويي از ديگران     38-تصديق كفر و شرك     39-بد زباني هنگام

40-تقليد صدا كردن كسي

در روایت آمده بیشترین افرادی که به جهنم می روند به خاطر زبانشان است. هفتاد گناه پای زبان می نویسند. این هفتاد گناه چیست ؟


خداوند در قرآن کریم به نعمت زبان اشاره فرموده و می فرماید: «الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خلق الانسان عَلَّمَهُ الْبَیانَ»1

زبان عمده ترین وسیله ای است که مردم به کمک آن با یکدیگر ارتباط فکری برقرار می کنند و ایجاد تفاهم و انتقال مفاهیم از طریق زبان صورت می گیرد. در یک جمله زبان ملاک ارزش و معرف شخصیت انسان و ترازوی عقل اوست.

حضرت علی ـ علیه السلام ـ می فرماید: «المرءُ مخبوء تحت لسانه؛2 شخصیت هر کس در پی زبان اوست» زبان با تمام فوائدی که برایش ذکر می شود مفاسد و آفاتی نیز دارد که باید آنها را شناخت تا با کنترل زبان، از ابتلاء به آن آفات پیشگیری و اجتناب ورزید.

در قرآن کریم آمده است: ای کسانی که ایمان آورده اید نباید قومی قوم دیگر را مسخره کند، شاید آنها از اینها بهتر باشند، و نباید زنانی زنان دیگر را مسخره کنند، شاید آنها از اینها بهتر باشند.از یکدیگر عیب مگیرید، و به همدیگر لقبهای زشت مدهید، چه ناپسندیده است نام زشت پس از ایمان. و هر که توبه نکرد آنان خود ستمکارند.»3

خداوند در آیه دیگر می فرماید: وای بر هر بدگوی عیبجویی.« وَیْلٌ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ.» 4

 

راه نجات در چیست ؟

در روایتی داریم که حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: «هر که متعهد شود محافظت آنچه میان دو فک اوست که زبان باشد، و آنچه میان دو پای اوست، من از برای او بهشت را متعهد می شوم.»5

شخصی به آن حضرت عرض کرد که: راه نجات چیست؟ فرمود: زبان خود را نگاه دار.6 و دیگری عرض کرد که: از چه چیز بیشتر بر من ترسیده شود؟ زبان او را گرفت و فرمود: این و فرمود بیشتر چیزی که مردمان را داخل جهنم می کند زبان است و شهوت.7

حضرت علی ـ علیه‎ السلام ـ می فرماید:«به خدا سوگند، باور نمی کنم بنده ای زبانش را حفظ نکند تقوائی سودمند به دست آورد.»8

پیامبر اکرم می فرماید: «بیشترین مردم به خاطر گناه و آفت زبان به جهنم می روند.» که در اینجا به بعضی از آنها اشاره می کنیم.9

در روایتی داریم که حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: «هر که متعهد شود محافظت آنچه میان دو فک اوست که زبان باشد، و آنچه میان دو پای اوست، من از برای او بهشت را متعهد می شوم»

گناهان زبان :

1. غیبت. 2. نمیمه. 3. دروغ. 4. دو زبانی. 5. بهتان و افتراء. 6. قذف. 7. افشاء اسرار مؤمن. 8. دشنام 9. لعن و نفرین. 10. طعن و شماتت. 11. سُخریه و استهزاء. 12. مدح. 13. اظهار غضب. 14. غنا. 15. کثرت مزاح و خنده. 16. مراء و جدال. 17. خصومت.18. سؤال عوام از امور مشکله. 19. تکلم بدون علم. 20. تکلم بی فایده. 21. منکر خدا شدن. 22. غیر خدا را پرستش کردن. 23. دروغ بستن به خدا. 24. تکذیب آیات خدا. 25. کفران نعمت. 26. از خدا شکوه کردن. 27.اظهار ناامیدی کردن از خداوند. 28. به خداوند دشنام دادن. 29. نسبت فرزند به خدا دادن. 30. نسبت بی عدالتی به خدا. 31. ادعای خدائی کردن. 32. از خدا درخواست بیجا کردن. 33. دعای خیر برای ستمگران. 34. نفرین کردن. 35. چون و چرا کردن در کار خدا. 36. خدا را متهم کردن که به قتل امام حسین راضی بوده. 37. با دشمنان خدا اظهار دوستی کردن. 38. منکر رسالت پیامبر شدن. 39. پیامبر را مجنون خواندن. 40. اسرار امامان معصوم را فاش کردن. 41. از سخن امام عیب گرفتن. 42. برای ظهور امام زمان وقت تعیین کردن. 43. ادعای امامت کردن. 44. حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال دانستن. 45. احکام را با قیاس سنجیدن. 46. به ناحق شهادت دادن. 47. تفسیر به رأی کردن قرآن. 48. مؤمن را خوار کردن. 49. فاسق را عزیز شمردن. 50. مؤمن را ترساندن. 51. اظهار فقر و تنگدستی کردن. 52. راز خود را به دیگران گفتن. 53. به پدر و مادر اُف گفتن. 54. عیبجوئی کردن. 55. نسبت زنا به کسی دادن. 56. خلافکار را تشویق کردن. 57. مؤمنان را با القاب زشت خواندن. 59. به مال و منال دیگران غبطه خوردن. 60. وعدة دروغ دادن. 61. صفات نیک زنان را به نامحرمان گفتن. 62. با زن نامحرم شوخی کردن. 63. فال بد زدن. 64. عذرتراشی برای ظلم ظالمان. 65. سخن برادر مسلمان خود را قطع کردن. 66. پیشگویی و کهانت. 67. منّت کشیدن. 68. با خواندن قرآن کسب روزی کردن. 69. امر سلاطین را امر خدا دانستن. 70. در کیفیت خدا سخن گفتن.10

 

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1. معراج السعاده، احمد نراقی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ص 527.

2. گناهان زبان، محمدعلی صفری، تهران، چاپ فرهنگ، 1361.

 

پی نوشت ها :

[1]. الرحمن/ 4-1.

[2]. نوری، مستدرک الوسائل، قم، موسسه آل البیت ـ علیه السلام ـ ، 1408 ق، ج9، ص 22.

[3] . حجرات/ 11.

[4]. همزه/1.

[5] . کنزل العمال، ج 15، ص 806، ح 43205.

[6] . جامع السعادات، ج 2، ص 341.

[7] . الغزالی، محمد، احیاء العلوم، بیروت، انتشارات دارالقلم، ج 3، ص 94.

[8] . نهج البلاغه، ص 183، خطبه 176.

[9] . نراقی، احمد، معراج السعاده، ص 527.

[10] . صفری، محمدعلی، گناهان زبان، تهران، چاپ فرهنگ، چاپ اول، شهریور 1361.

دو شنبه 4 شهريور 1398برچسب:, :: 16:30 :: نويسنده : عبدالرضا

دانشجویان ، وکلا و قضات محترم می توانید با مراجعه به لینک مقالات حقوقی در این وبلاگ مقالات و احکام حقوقی را دانلود نموده و استفاده نمایید.

با تشکر حاج شیخ محمد آقازیارتی فراهانی

سه شنبه 22 مرداد 1398برچسب:آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , , :: 20:2 :: نويسنده : عبدالرضا

با استفاده از نظرات گهربار حجة الاسلام والمسلمین حاج محمد آقازیارتی (حقوقدان و قاضی دادگاه عمومی و انقلاب)

● گفتار اول – مفهوم حکم شرع و حکم عقل

الف) حکم عقل : مراد از حکم عقل ـ بنابر نظر مشهور ـ صدور امر و نهی از سوی عقل نیست ، بلکه مراد از آن ، ادراک عقل است ؛ یعنی عقل درک می کند که این کار مصلحت ملزمه و آن کار مفسده ملزمه دارد؛ بنا بر این، عقل انسان ، امر و نهی یا بعث و زجر ندارد و " افعل " یا " لا تفعل " نمی گوید .

ادراک عقلی دو گونه است: مستقلات عقلی و غیر مستقلات عقلی .

مستقلات عقلی بخشی از مدرکات عقل است که عقل به طور مستقل و بدون هدایت شارع ، آنها را درک می کند ، مثل : ادراک حسن عدل و قبح ظلم .

و غیر مستقلات عقلی بخشی از مدرکات عقل است که عقل به طور مستقل قادر به درک آنها نیست ، بلکه در بعضی از مقدمات نیاز به ارشاد و هدایت شارع دارد ، مانند: وجوب مقدمه واجب و قبح عقاب بلا بیان .

اسباب حکم عقل عملی، اسبابی است که موجب حکم کردن عقل عملی به بایسته بودن ( حسن ) و یا نبایسته بودن ( قبح ) فعلی می گردد .

این اسباب به حکم استقرا و تتبع و نه حصر عقلی به پنج قسم تقسیم می شود:

۱) ادراک مصداق کمال یا نقص بودن چیزی توسط عقل نظری ، موجب حکم عقل عملی به حسن یا قبح آن می گردد .

۲) ادراک ملائمت لذت بخش بودن یا ناملائمت مولم یا درد آور بودن چیزی برای نفس انسان توسط عقل نظری، موجب حکم عقل عملی است به این که انجام آن چه ملایم نفس است ، پسندیده و انجام آن چه منافی و ناملایم نفس است ، ناپسند می باشد .

۳) از اسباب حکم عقل عملی به حسن و قبح ، وجود یک سلسله خلقیات انسانی است که در سرشت انسان ها وجود دارد و موجب مدح ـ ستایش ـ اخلاق و صفات فاضله و ذم ـ نکوهش ـ رذایل اخلاقی می گردد؛ برای مثال، شجاعت و کرم باعث مدح، و بخل وجبن ، باعث ذم فاعل آن در نزد همگان است .

۴) انفعالات نفسانی ، مانند رقت ، شفقت ، حمیت و غیرت که در وجود هر انسانی یافت می شود از اسباب حکم به حسن و قبح است .

۵) عرف و عادت مرسوم در جامعه نیز از این اسباب است ؛ برای مثال، برخاستن به احترام شخص تازه وارد و یا پذیرایی از مهمان ، موجب حکم عقل به تحسین این کار می گردد .

ب) حکم شرع

به طور کلی، حکم شرعی در دو معنا استعمال می شود:

۱) حکم شرعی بالمعنی الاخص، که به معنای خصوص احکام شرعی کلی است ؛ یعنی احکامی که بیان آنها وظیفه شارع مقدس است ، مثل این که آب متنجس با زوال تغیر، پاک می شود یا خیر

۲) حکم شرعی بالمعنی الاعم، که هم شامل احکام شرعی کلی و هم احکام شرعی جزئی، می گردد. ویژگی حکم شرعی جزئی آن است که شارع وظیفه ای نسبت به بیان آن ندارد ، بلکه وظیفه مکلف است که کلی را بر موارد خاص تطبیق نموده و حکم آنها را استخراج کند، مانند این که شخص شک می کند که آیا لباسی که بر تن دارد با نجس ملاقات کرده تا متنجس شده باشد یا ملاقات نکرده تا پاک باشد.

● گفتار دوم – استصحاب حکم شرع

الف) تعریف و بررسی حجیت آن

استصحاب حکم شرعی ، مقابل استصحاب حکم عقلی است و به استصحابی گفته می شود که مستصحب آن، حکمی از احکام شرعی، مثل وجوب ، حرمت ، طهارت و نجاست می باشد؛ برای مثال، نماز جمعه در عصر حضور واجب بوده، ولی در عصر غیبت در بقای وجوب آن شک می شود و سپس بقای وجوب آن استصحاب می گردد. یا یقین به وضو وجود دارد، آن گاه شک می شود که آیا خروج مذی ناقض آن است یا نه ، و سپس بقای وضو استصحاب می شود. و یا این که یقین وجود دارد که آب کربا نجس ملاقات کرده و یکی از اوصاف سه گانه آن تغییر یافته ، ولی بعد از مدتی این تغیر به خودی خود از بین می رود، و شک به وجود می آید که آیا الآن هم نجاست باقی است یا خیر ، سپس بقای نجاست استصحاب می شود.

بعضی از اصولیون، استصحاب را در احکام شرعی، چه احکام کلی و چه احکام جزئی، جاری می دانند، ولی در موضوعات خارجی جاری نمی دانند.اخباری ها اعتقاد دارند استصحاب در احکام شرعی کلی جاری نیست ، ولی در احکام شرعی جزئی و موضوعات خارجی جاری است . بعضی نیز معتقدند استصحاب در احکام شرعی جزئی جاری است ، ولی در احکام شرعی کلی و موضوعات خارجی جاری نیست .(۱)

ب) اقسام استصحاب حکم شرع

استصحاب حکم شرع دو قسم است که به شرح ذیل می باشد

۱) استصحاب حکم واقعی از اقسام استصحاب حکم شرعی و مقابل استصحاب حکم ظاهری می باشد و آن ، استصحاب حکمی است که بدون در نظر گرفتن علم و جهل مکلف ، وضع شده است ؛ به بیان دیگر، استصحاب حکم واقعی عبارت است از استصحاب حکمی که مجتهد آن را با استفاده از ادله اجتهادی و بدون توجه به علم یا جهل مکلف به دست آورده است .

استصحاب در حکم واقعی جاری می شود، مگر آن که به برخی از ارکان آن خللی وارد آید.

بر مبنای معنای دیگری که از حکم واقعی و ظاهری شده است، مراد از استصحاب حکم واقعی، استصحاب حکمی است که از راه دلیل قطعی به دست آمده باشد؛ مقابل استصحاب حکمی که از راه دلیل ظنی به دست می آید.

یاداور می شود استصحاب حکم ظاهری آن استصحاب حکمی است که از طریق ادله فقاهتی به دست آمده باشد؛ به بیان دیگر، استصحاب حکمی است که در صورت شک و جهل مکلف به حکم واقعی، برای وی جعل می شود، مانند : استصحاب حکم به دست آمده از اصل برائت .

استصحاب حکم ظاهری گاه به استصحاب حکم به دست آمده از طریق ادله ظنی معتبر ـ امارات ـ اطلاق می گردد. شهید صدر، استصحاب حجیت دلیل را از مصادیق استصحاب حکم ظاهری دانسته است .

۲) استصحاب احکام شرایع گذشته، از اقسام استصحاب حکم شرعی بوده و در جایی است که حکمی در شریعتی از شرایع گذشته ثابت باشد و بعد از ظهور اسلام، دلیل معتبری بر نسخ آن نباشد و شک شود که آیا الآن هم آن حکم برای مسلمانان ثابت است یا نه ؛ در چنین صورتی آن حکم استصحاب می شود ؛ برای مثال، در قرآن از زبان منادی و مؤذن حضرت یوسف آمده است: " و لمن جاء به حمل بعیر و انابه زعیم؛ و برای هر کس که آن را بیاورد یک بار شتر خواهد بود و من ضامن آنم " (۱).

برخی از فقها به این آیه استشهاد کرده اند که در آن زمان، به یقین جعاله بر عوض مجهول منعقد می شده و الآن که مسلمانان در بقا و استمرار آن شک دارند، استصحاب بقای آن جاری می شود.

درباره حجیت این استصحاب بین اصولیون اختلاف بوده و دو دیدگاه ارایه شده است:

۱) مشهور اصولی ها، هم چون مرحوم " آخوند " و " شیخ انصاری " ، معتقدند همان گونه که استصحاب در احکام شریعت اسلام جاری است ، در احکام شرایع گذشته نیز جاری می شود.

۲) جماعتی دیگر از اصولی ها ، همانند مرحوم صاحب " فصول " و " میرزای قمی " ، بر این باورند که استصحاب نسبت به احکام شرایع گذشته، جاری نمی شود .

ج) استصحاب احکام شرعیه کلیه

یکی از مباحث جذابی که در خصوص استصحاب حکم شرع مطرح است، استصحاب احکام شرعیه کلیه است که در اینجا این مبحث را به نقل مستقیم از درس خارج اصول حضرت آیت اله سبحانی می آوریم:

بحث ما در باره استصحاب در( احکام شرعیه کلیه) است, مرحوم شیخ (تنبیه) جداگانه ی برای این مطلب نگشوده است, در حالی که حقش بود که یک تنبیهی برای این مطلب بگشاید که آیا استصحاب فقط در شبهات موضوعیه حجت است یا در شبهات حکمیه ( اعم از حکمیه جزئیه و حکمیه کلیه) هم حجت می باشد؟ ولی به مناسبتی وارد این بحث شده, مثلاً در جای که اگر فعل مقید به یک زمانی بشود و آن زمان هم سپری شد و گذشت, در اینجا احتمال بقای حکم را می دهیم.

▪ مثال۱: مولا فرمود که (اجلس فی المسجد الی الظهر), و ما احتمال می دهیم که بعد از ظهر هم واجب باشد, چرا؟ چون ممکن است که این (زمان) در اصل حکم دخالت نداشته باشد,بلکه در کمالش دخالت داشته باشد, یعنی تعدد مطلوب باشد, چنانچه نماز (اداء) خودش یک مطلوب است, قضاء مطلوب دیگر. فلذا مرحوم شیخ به همین مناسبت زمان را فقط مطرح کرده اند, وحال آنکه بحث ما در (شبهات حکمیه) مربوط به خصوص زمان نیست, بلکه یکی از قیود زمان است که بعد از ارتفاعش شک داریم که آیا این( حکم کلی) باقی است یا باقی نیست؟ و حال آنکه گاهی در( شبهات حکمیه کلیه) قیود غیر از زمان است.

▪ مثال۲: مثلاً مولا فرموده که:(الماء اذا تغیر ینجس),حال اگر (اذا زال تغیره بنفسه لا باتصال الکر), آیا نجاستش باقی است یا باقی نیست؟ این شبهه ی حکمیه ی کلیه است و منشأ شک هم ارتفاع زمان نیست,بلکه ارتفاع وصف موضوع است.

▪ مثال۳: زنی حائض بود فعلاً از حیضش پاک شده, ولی هنوز غسل نکرده, آیا حرمت مس بر قرآن باقی است یا باقی نیست؟

▪ مثال۴: شخصی مغبون شده و آدم مغبون هم حق خیار دارد, حال اگر این آدم, در آن اول از حق خیارش استفاده نکرد, آیا در آن دوم خیارش باقی است یا باقی نیست, چرا؟ (لان الضرر ارتفع بجعل الخیار فی الآن الاول), آیا در آن دوم هم خیار دارد یا ندارد؟.

بنابراین بحث ما در( احکام شرعیه کلیه) که بحث می کنیم آیا استصحاب جاری است یا جاری نیست, منحصر به موردی نیست که زمان قید باشد, بلکه یکی از مواردش قید بودن زمان وارتفاع زمان است, والا موارد منحصر به این نیست, و به همین جهت ما تنبیه مستقلی برای این مطلب افزودیم.

حال اگر احتمال دادیم که زمان مدخلیت دارد, مثلاُ مولا فرموده: (اجلس فی المسجد الی الظهر), من هم تا ظهر نشستم, احتمال می دهم که این زمان در اصل حکم مدخلیت ندارد, بلکه در کمالش مدخلیت دارد, همین که احتمال دادیم, این مجوز استصحاب است.

ان قلت: آیا یک قرینه ی است که دلالت بکند بر اینکه زمان در حکم دخالت ندارد,بلکه فقط در کمالش دخالت دارد؟

قلت: اگر قرینه ی در اینجا باشد, دیگر نیاز به استصحاب نیست و در اینصورت شما دلیل اجتهادی دارید, بلکه صرف احتمال کافی است که پایه ی استصحاب درست بشود, پایه ی استصحاب کدام است؟ پایه ی استصحاب عبارت است از,یقین سابق وشک لاحق. پس همین که احتمال دادیم که تعدد مطلوب باشد, این مسوغ ومجوز استصحاب است.

● گفتار سوم – استصحاب حکم عقل

گاهی برای امری که نسبت به آن یقین وجود دارد در شرع دلیل خاصی موجود نیست، بلکه عقل است که نسبت به آن حکم می کند مانند مستقلّات عقلیّه ؛ مثلاً عقل بر قٌبح ظلم و حسن عدل حکم می کند، این گونه احکام از جمله احکام عقلی است. حال چنانچه در بقای این حکم عقلی تردید حاصل شود و سپس بر اساس استصحاب به بقای آن حکم گردد، استصحاب حکم عقل شده است.

استصحاب حکم عقلی ، مقابل استصحاب حکم شرعی و به معنای استصحابی است که مستصحب آن، حکمی از احکام مستقل عقلی ( مثل حرمت ظلم و قبح تکلیف به غیر مقدور) است که در گذشته نسبت به آن یقین وجود داشته و پس از مدتی به دلیلی در بقای آن شک می شود و از طریق استصحاب ، به بقای آن حکم می گردد.

« شیخ انصاری » استصحاب حکم عقلی را ممکن نمی داند، زیرا موضوع حکم عقلی ، نزد عقل به تفصیل معلوم است و اگر بقای موضوع را در زمان لاحق ادراک کرد، حکم قطعی خواهد داد ، و اگر موضوع یا جزئی از موضوع منتفی شده باشد ، به صورت قطعی حکم را منتفی می داند و در حکم عقل شک راه ندارد . و اما شک در بقای موضوع نیز اگر ناشی از مشتبه شدن امر خارجی باشد ( مثل این که شک کند آیا ضرر موجود در این مایع سمّی هنوز پا برجاست یا نه ) از این بحث خارج است ، و اگر ناشی از عدم تعیین تفصیلی موضوع باشد، در مستقلات عقلیه متصور نیست ، زیرا حکم مستقل عقل فقط بعد از احراز موضوع و شناخت تفصیلی آن محقق می شود.

خلاصه بحث در این خصوص به شرح ذیل می باشد:

در حجیّت استصحاب حکم عقل را درست می دانند. غیر از ایشان نیز محققان بزرگ مانند آیت الله حاج شیخ عبدلکریم حایری یزدی به صحت استصحاب حکم عقل معتقد بوده است. خلاصه استدلال شیخ انصاری در این زمینه این است که حکم عقل قابل تردید نیست یا قطعاً وجود دارد یا وجود ندارد و شقّ ثالثی هم قابل تصور نیست. منظور شیخ این است که عقل تا وقتی که چیزی را احراز نکند حکم نمی نماید؛ بنابراین هرگاه موضوع متقّین سابق تغییر کند ، حکم آن هم تغییر می کند . عقل هیچوقت در حکم خود تردید ندارد اگر آن موضوعی که قبلاً بوده همچنان باقی است پس حکمش هم باقی است و اگر باقی نیست حکمش نیز منتفی می شود. میرزای نائینی با این استدلال شیخ مخالف است و به طور خلاصه می گوید موضوعات احکام اعم از این که مستند آن ها دلیل شرعی یا عقلی باشد جنبه ی فردی دارد. گاهی دو چیز که با دقت عقلی متفاوتند عرف با مسامحه آن ها را یکی می داند و به تفاوت آن ها توجهی ندارد از این جهت ممکن است حکم عقلی با انتفای شرط قید یا وصفی از موضوع ، مورد شک و تردید واقع شود ولی موضوع استصحاب قرار می گیرد. مثلاً عقل دروغ مضرٌ به حال غیر را بدون تردید ناپسند می شمارد امّا دروغ مصلحت آمیز چنین نیست. ممکن است عقل به طور قاطع نگوید دروغ مصلحت آمیز پسندیده است یا ناپسند و در مورد آن تردید داشته باشد .

بنظر می رسد این اختلاف ناشی از تفسیریاست که این دو عالم بزرگ از مفهوم عقل ارایه کرده اند. شیخ انصاری عقل را به عنوان یک دلیل و یقین محض دانسته است لذا معتقد است که عقل محض در جایی که به قطع و یقین رسیده، هیچگاه دچار تردید و شک نمیشود تا مجالی برای اصل استصحاب ایجاد شود.اما میرزای نایینی از عقل عملی که به عرف نزدیک است تعبیر نموده که ممکن است در زمانهای مختلف برداشت عقلی عرف از موضوعات و احکام تغییر نماید و نسبت به یقین گذشته دچار شک و تردید شود.

● گفتار چهارم استصحاب حکم شرع ناشی از حکم عقل

مسئله دیگری که بر این بحث متفرع است، جواز یا عدم جواز استصحاب در حکم شرعیِ مستفاد از حکم عقلی است ؛ یعنی در فرضی که به حکم قاعده « ملازمه بین حکم عقل و حکم شرع » حکمی شرعی از حکمی عقلی استنباط می گردد و پس از مدتی به دلیلی در بقای حکم شرعی شک می شود، آیا می توان حکم شرعیِ سابق را استصحاب کرد یا نه ، مانند این که عقل به " حسن رد امانت " حکم کند و سپس از طریق قاعده " کل ما حکم به العقل حکم به الشرع " نتیجه گرفته شود که رد امانت به صاحب آن واجب شرعی است ، آن گاه پس از مدتی شک ب به وجود آید که آیا وجوب سابق هنوز باقی است یا خیر ـ برای مثال، احتمال جنون صاحب آن امانت داده شود و خوف آن باشد که اگر امانت به او داده شود آن را تلف کند و تحویل دهنده ضامن گردد ـ در این گونه موارد، آیا وجوب سابق را که از راه حکم عقل به ملازمه به دست آمده است ، می توان استصحاب نمود ؟

در حجیت استصحاب حکم شرعیِ مستفاد از حکم عقلی بین اصولیون اختلاف است: برخی هم چون مرحوم " شیخ انصاری " ، آن را حجت نمی دانند ، اما برخی دیگر مانند مرحوم " محقق نایینی " ، به حجیت آن معتقد می باشند.

▪ استصحاب حکم شرعی مستکشف حکم عقل

خلاصه نقد محقّق خراسانی بر نظریه شیخ انصاری مبنی بر عدم اجرای استحصاب در حکم شرعی مستکشف از حکم عقل به حسن و قبح

شیخ انصاری دو چیز را مانع از اجرای استحصاب در احکام شرعی مستکشف از حکم عقل می داند:

۱) عدم احراز وحدت موضوع در قضّیه متیقن و مشکوک با آن که احراز وحدت موضوع از شرایط اجرای استحصاب است.

توضیح: اگر عقل عملی، حکم به قبح کذب مضر نماید، بنابر قاعده ی ملازمه میان حکم عقل و حکم شرع، شارع نیز حکم به حرمت چنین کذبی خواهد نمود.

حال اگر از قید اضرار از کذب ، منتفی شود این تردید حاصل خواهد شد که آیا حکم حرمت برای مطلق کذب هم ثابت است یا نه؟

چون همه ی قید هایی که در مناط تحسین و تقبیح در قضایای عقلی دخالت دارند برای نفس موضوع حکم که فعل مکّلف است جهات تقیدی می باشد ، با انتفای قید اضرار دیگر نمی توان با استحصاب حرمت کذب مضرّ – در شبه حکمی – حرمت مطلق کزب را اثبات نمود ؛ زیرا احتمال دارد وصف اضرار در موضوع حکم شرعی حرمت دخالت داشته باشد و با چنین احتمالی دیگر وحدت موضوع قابل احراز استحصاب یعنی شک در بقا.

توضیح: اگر عقل عملی حکم به قبح صدق مضرّ کند، هیچگاه این حکم به خاطر خصوصیتی در عنوان صدق مضّر نیست بلکه شک در مصادیق این کبرای عقلی است؛ یعنی در وجودهای مضر. به همین جهت با زوال وصف ضرر، هقل هیچ حکمی به قیح برای ذات صدق نمی نماید، بنابر قاعده ملازمه ، شرع نیز حکم حرمت نخواهد داشت و با ارتفاع حکم شرعی که مستند به حکم عقل است دیگر جایی برای شک در بقای آن حکم نمی نماند تا قابل استصحاب باشد.

محقق خراسانی در مانعیت آنچه که شیخ انصاری مانع از اجرای استحصاب دانسته به بیان زیر مناقشه نموده، قائل به اجرای استصحاب در حکم شرعی مستند به حکم عقلی شده است.

پاسخ به مانع نخست که در کلام شیخ آمده است:

ارتفاع و انتفای حکم عقل مانع از اجرای استصحاب در حکم شرعی مستند به آن نخواهد بود.

زیرا اگر مناط صدق وحدت موضوع، بسته به نظر عرف است چنان که شیخ انصاری نیز این نظر را پذیرفته است، باید قائل به اجرای استصحاب در حکم شرعی مستکشف از حکم عقل شد؛ زیرا قیود و خصوصیات دخیل در حکم عقل در نظر عرف، از جمله حالاتی است که تبدّل آنها ، موضوع را متبدّل نمی کند.

نه همچون مقدمّات با محتمل المقومیّه که با زوال آن ها دیگر وحدت موضوع قابل احراز نبوده ، بلکه تعدّد موضوع، محرز خواهد بود. چون با تبدّل حالات، وحدت موضوع محفوظ است، اجرای استصحاب در احکام شرعی مستکشف از حکم عقل مانعی نخواهد داشت.

اگر حاکم در باب وحدت موضوع در استصحاب ، عقل و دقّتهای عقلی باشد؛ بی شک سخن شیخ انصاری صحیح خواهد بود. لیکن در جای خود به اثبات رسیده است که حاکم در این باب ، نظر عرفی است نه عقلی.

اگر اشکال شود که چگونه می توان میان حکم عقل با انتفای بعضی از قیود منتفی شود . در نتیجه امکان ندارد که یکی از دو حکم وسیع تر از دیگری باشد تا با انتفای قطعی یکی ، شک در بقای دیگری داشته باشیم.

در پاسخ این اشکال باید گفت : برای حکم عقلی دو مرتبه ثابت است: ۱ مرتبه ی شأنیّت؛ ۲ مرتبه ی فعلیتّ.

مرتبه ی شأنیت مرتبه ای است که عقل با احاطه ی تامّ بر مصلحت و مفسده ی موجود در افعال حکم به حسن یا قبح چیزی می نماید. و واضح است که این حکم شأنی عقل، یک حکم تقدیری است و بر احاطه ی غقل بر ملاکهای واقعی نفس الامری معلق است، و حکم در مقام ثبوت می باشد. منظور از مرتبه فعلیت ، ادراک فعلی عقلی از چیزی است که سبب تحسین یا تقبیح امری باشد(که منظور از آن چیز ملاکهای معلومی است که نشا درک فعلی عقل می باشد) و این حکم فعلی عقل موقوف بر لحاظ موضوع حکم با همه خصوصیاتی است که دخالت در حکم با همه خصوصیاتی است که دخالت در حکم عقل به حسن و قبح دارند و بدیهی است که باانتفای بعضی از این خصوصیات که در درک و حکم عقل دخالت دارند، آن درک و حکم و نیز منتفی خواهد شد. واز آنجا که عقل همواره نمی تواند بر ملاکهای واقعی نفس الامری ثبوتی احاطه پیدا کند؛ میا ملاک های معلوم آن با ملاک های واقعی نفس الامری اختلاف حاصل می شود؛ .به ابن معنا که ممکن است که همه آنچه را عقل ملاک حکم به حسن یا قبح چیزی می داند برابر همه ملاکهای واقعی نباشند و تنها بخشی از آن ملاکها به شمار آیند که در عقل در مقام اثبات دریافته است.

نکته دیگر این که حکم شرعی مستند به حکم عقلی از حکم شانی عقل در مقام ثبوت و نفس الامر تبعیت می کند، یعنی آنچه ملاک حکم عقل است واقعا همان چیز ملاک حکم شرعی است و به حکم شرعی مستند به حکم عقلی از حکم شرعی باید عقل از ملاک های معلوم ادارک فعلی داشته باشد تا با قاعده ملازمه ، حکم شرعی آَشکار شود.

از این توضیحات، معلوم می شود که وجود ملازمه میان حکم شرع هیچ منافاتی با وسیعتر بودن موضوع حکم شرع نسبت به موضوع عقل ندارد زیرا تلازم این دو حکم در مقام کشف و علم به حکم در مقام اثبات است نه در مقام ثبوت یعنی در مقام کشف و علم به حکم شرع ملازمه وجود دارد به این معنا که عقل دلیل بر حکم شرعی است همچنان که نص و اجماع نیز از دیگر دلایل حکم شرعی هستند و این توقف حکم شرعی بر حکم فعلی عقل به حسب واقع و نفس الامر نیست.

پس حکم عقلی واسطه در اثبات و علم ما به حکم شرعی است نه واسطه در ثبوت و اصل وجود حکم شرعی تا در نتیجه با انتفای حکم عقل به سبب انتفای بعضی از قیودی که در حکم آن دخالت دارد حکم شرعی نیز منتفی شود بدیهی است که ملازمه در مقام اثبات هیچ تلازمی با ملازمه در مقام ثبوت ندارد. الته میان حکم شرعی و حکم شانی عقل می باشد. حال اگر بعضی از قیود و اوصافی که در موضوع حکم عقل دخالت دارند منتفی شوند حکم عقل نیز منتفی خواهد شد، ولی به جهت احتمال بقای ملاک حکم شرعی در انتهای حکم شرعی تردید حاصل می شود و در این هنگام باید توجه کرد که آیا آن وصف نتبدل در موضوع حکم شرعی مقوم حکمی است یا از حالات قابل تبدل که در صورت اول به جهت تعدد موضوع و عدم شک در بقائ، استصحاب اجرا نخواهد شد و در صورت دوّم با وحدت عرفی موضوع و حدوث شک در بقا، اجرای استحصاب بلامانع است.

با این بیان تفصیلی هم به اشکال چگونگی تفکیک بین حکم شرع و حکم عقل پاسخ داده شد و هم به مانع دوّم که در کلام شیخ انصاری مطرح شده بود .

▪ استصحاب حکم شرعی با وجود شک عقل در انطباق

وقتی که اینجا به عقل مراجعه می کنیم، عقل در اینجا هیچ حکمی ندارد. در اینجا مامی خواهیم استصحاب حکم شرعی را جاری بکنیم و بگوییم: این شی ء در زمان سابق وحالت سابقه «کان حسناً عقلاً». وجوب شرعی از حُسن عقلی آن به قاعده ملازمه،استفاده شد. پس این شی ء در زمان سابق وجوب داشته است ولو استکشاف آن از طریق عقل بوده است، الآن به حسب بقا چون شک داریم که یک عنوان دیگری که مغایر باعنوان اولی است و ملاکش اقوای از عنوان اول است، «وجد او لایوجد؟» اگر وجود پیداکرده باشد، آن وجوب در زمان سابق را از بین می برد، اگر وجود پیدا نکرده باشد، آن وجوب در زمان سابق به قوّت خودش باقی است. پس شما یقین به حدوث وجوب شرعی دارید و شک در بقای وجوب شرعی، چرا «لا تنقض الیقین بالشک» اینجا راشامل نشود؟ اینجا چه نقصی دارد که «لا تنقض الیقین بالشک» دلالت بر استصحاب دراینجا نکند؟ مجرد اینکه شما در زمان سابق، حکم را از راه عقل به دست آوردید و الان به حسب بقا، عقل شما هیچ حکمی نمی کند چون شک دارد در اینکه آن عنوان، آیامنطبق است یا نه، معنایش این است که شما نتوانید در رابطه با عقل، استصحاب جاری بکنید. ما که نمی خواهیم استصحاب حکم عقل را بکنیم. ما می خواهیم استصحاب حکم شرعی مستکشف «من دلیل العقل» را جاری بکنیم و اینجا هیچ مانعی از جریان این استصحاب ملاحظه نمی شود.

به عبارت روشن تر: حدوث حکم را در زمان سابق به دلیل عقل ثابت می کنیم و بقای حکم را در زمان لاحق به اخبار «لاتنقض» ثابت می کنیم. اصل ثبوت حکم از راه عقل ثابت می شود و بقای آن از راه «لاتنقض». مثلا فرض کنید وجوب نماز جمعه را در زمان حضور، از قرآن یا اجماع ثابت می کنید و بقای آن را در زمان غیبت به استصحاب ثابت می کنید. عقل هم در ردیف ادله اربعه است منتها شما می گفتید که اخبار «لاتنقض» یقین به حدوث و شک در بقا، لازم دارد، ما برای شما تصویر کردیم، شما هم یقین به حدوث حکم دارید و هم شک در بقا، چه مانعی دارد، اخبار «لاتنقض» جاری بشود؟

پس آن که ما ذکر کردیم این بود که در احکام شرعیه مستکشفه از حکم عقل می توانیم شک در بقا را تصور بکنیم که به حسب بقا، استصحاب جریان پیدا بکند ولو اینکه عقل ازنظر بقا، هیچ حکمی نداشته باشد چون شک بر انطباق آن عنوان دوم دارد.

(سؤال ... و پاسخ استاد:) اگر ملازمه نبود، معنایش این است که دلیل العقل نیست. اگردلیل العقل نبود، استصحاب هم نباید باشد؟ اگر عقل نبود، حدوث آن هم نیست. ما درحدوثش به عقل نیاز داریم «لقاعدة الملازمه» امّا در بقا چه نیازی به حکم عقل داریم؟

(سؤال ... و پاسخ استاد:) تمام مواردی که استصحاب در آن جاری می شود، حالت سابقه آن از دلیل دیگر ثابت شده است. حالت سابقه را کتاب ثابت کرده است، بقای آن را به استصحاب ثابت می کنیم، یا حالت سابقه اش را خبر زراره ثابت کرده است، بقای آن را به استصحاب ثابت می کنیم. چه طور نوبت به عقل که می رسد مطلب عوض می شود، عقل هم همین طور است، حالت سابقه را با عقل ثابت کنید، بقای آن را بااستصحاب ثابت کنید.

این یک تفصیلی از مرحوم شیخ بود که به این صورتی که ملاحظه کردید، ناتمام ماند.حالا مرحوم شیخ(علیه الرحمه) فی کتاب الرسائل تفصیل مهمتری دارد.

(سؤال .. .و پاسخ استاد:) نقیض سالبه کلیه، موجبه جزئیه است. مرحوم شیخ گفت:هیچ کجا شما نمی توانید پیدا بکنید که در احکام شرعیه مستکشف از حکم عقل، شک دربقا داشته باشید، پس دور این را قلم بگیرید، ما در مقابل سلب کلی، داریم ایجاب جزئی پیدا می کنیم، نه این که بخواهیم بگوییم: همه جا استصحاب در احکام شرعیه مستکشف از حکم عقل جاری است. او سلب کلی ادعا می کرد، ما ایجاب جزئی، نتیجه این که این تفصیل کنار می رود.

سه شنبه 22 مرداد 1392برچسب:, :: 19:22 :: نويسنده : عبدالرضا

دو شنبه 21 مرداد 1392برچسب:آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , آقازیارتی , فراهانی , اراک , اراکی , ایران , ایرانی , حقوق , مقاله , اسلام , شرع , مقدس , , :: 21:20 :: نويسنده : عبدالرضا

درست اندیشیدن مقدمه درست عمل کردن است

حجة الاسلام و المسلمین محمد آقازیارتی

دو شنبه 21 مرداد 1398برچسب:, :: 21:15 :: نويسنده : عبدالرضا

پشتیبان و یاور ولی فقیه

جانباز و فدایی خمینی کبیر

حقوقدان

حجة الاسلام والمسلمین محمد آقازیارتی

 

دو شنبه 21 مرداد 1398برچسب:, :: 21:12 :: نويسنده : عبدالرضا

پیرو خط امام و مطیع ولایت مطلقه فقیه

حجة الاسلام والمسلمین محمد آقازیارتی فراهانی

 

دو شنبه 21 مرداد 1392برچسب:آقازیارتی , فراهانی, :: 15:3 :: نويسنده : عبدالرضا

محمد آقازیارتی فراهانی ( حاج شیخ محمد آقازیارتی فراهانی)

فرزند محمد حسین

متولد 1345

رزمنده دوران دفاع مقدس

جانبازعملیات والفجر 8

تحصیلات فوق لیسانس حقوق جرم و جزا

سطح سه حوزه  

قاضی دادگستری استان مرکزی

 

مسئولیتها:

قاضی تحقیق و دادرس محاکم عمومی و انقلاب

ریاست دادگاه عمومی

ریاست شعبه دادگاه عمومی و جزایی

بازپرس دادسرای عمومی و انقلاب

معاونت آموزشی ستاد حفاظت اجتماعی و پیشگیری دادگستری استان مرکزی

مدرس دانشگاه

قاضی شوراهای حل اختلاف

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 23
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 23
بازدید ماه : 26
بازدید کل : 10325
تعداد مطالب : 28
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1